-
-
دوهزار و چهارده هم آغاز شد. “کُن سیمون” فیلسوف هلندی معتقد است که انسانها ذاتا آدمهایی فرهنگی هستند و به همین خاطر است که در مواقع حساس مثل سال نو برای همدیگر آرزوی بهترینها را می کنند در حالی که خود میدانند بعد از یک هفته دوباره اسیر خودخواهیها و بدیها می شوند. این فاصله همان فاصلهی بین واقعیت موجود و ایده آلهای ماست. سال نو زمانی ست که ما به خود امید می دهیم شاید انسان بهتری بشویم. فکر کنم برای ما راحتتر باشد اگر کمی حوصله کنیم کمتر از سه ماه دیگر سال نو ما هم می آید و بازهم میتوانیم آدم های خوب فرهنگی بشویم و برای همدیگر بهترینها را آرزو کنیم. از”رنهی خوده” فلیسوف دیگر هلندی پرسیدند آدم در این زمانه چه کاری می تواند بکند؟ جواب داد به دور و بر خود نگاه کند و ببیند چه چیزی باید عوض شود. غرغر نکند اما با دیگران حرف بزند تا ببیند چگونه میشود محیط را عوض کرد، بهتر کرد. به هر حال سال جدید است و فیلسوفهای هلندی هم ذاتا آدم های فرهنگی هستند. انتظار هم نداشته باشید من فرهنگی نباشم. برایتان سال خوبی آرزو می کنم. تا میتوانید خوب بخورید، بنوشید، بپوشید،بخندید،بگردید و تا آنجا که امکان دارد بخوانید.
سال نو مبارک
درباره ی عبارت زبان ترجمه ای – قسمت دوم
من فکر میکنم هر شاعری بتواند این کلمه را در شعری بکار ببرد بهترین شاعر دنیا خواهد شد: “تدلیس سیستماتیک”
moaddabm@yahoo.com
این لانههای کبود
هنر اعتراضی، معمولاً در شرایطی ظهور مییابد که هنرمند برای اعتراض نسبت به وضع موجود، برای خنثی کردن تبلیغات رژیمی، مثل رژیم فاشیستی آخوندی و نکبت بار جمهوری اسلامی، هنر خود را در جهت حرکت زحمتکشان و انسانهای که به مقاومت و اعتراض رفتهاند، قرار دهد. هنرمند همیشه باید آمده اعتراض به وضع موجود باشد. گوشت، پوست، استخوان، تن و روح هنرمند باید اعتراضی باشد، حکومت فاشیستی اسلامی تمامِ دروغهایش را در مورد هنرمند معترض فهرست میکند تا هنرمند احساس سرخوردگی کند. جماعت کوچک، حقیر و ترسو در همهی زمانها در حال تخریب هنرمندان معترض هستند، غافل از این که این حرکات و تلاش مذبوحانه این جماعت فقط به هنرمند نشان میدهد که چقدر در مسیر درست قدم برمیدارد. .
هنر بدون اعتراض، هنر اختگی ست. برای ما که در جهنم حکومت اسلامی فاشیستی زندگی کردیم و میکنیم هنر اعتراض را روی تنمان باید خالکوبی کنیم. من هنوزم با گوش دادن به فایل صوتی فرزاد کمانگر تمام بدنم درد میگیرد. هنوزم با دیدن عکسهای محمد مختاری تمام بدنم درد میگیرد. هنوزم با دیدن فیلم کشته شدن ندا آقاسلطان تمام بدنم درد میگیرد. هنوزم حس شرمندگی بهمن دست میدهد که نتوانستم یک اعتراض خیابانی راه بیندازم.
«دیوار» شاهکار بیبدیل پینک فلوید و راجر واترز صدای اعتراضی مردمان خسته از درد و ستم است، صدای خشم است، صدای جان باختگان و قربانیان.
دندان یکی از اعضای بدن است و هرکس که آن را دهد نان هم می دهد
جقیدن مصدر ادبیات
آینهها را/برای جوانی زنها و پیری مردها ساختهاند
moaddabm@yahoo.com
به هلوی پیر گاز میزنم. یعنی اول نگاهش میکنم، میبینم پلاسیده است بعد گاز میزنم مزه هلوی تازه را نمیدهد اما بدمزه هم نیست. پیری چیزی بدی نیست حتی برای این هلوی کمی پلاسیده، مزه خود را دارد. یا شاید به قول بورخس موقع خوشبختی ماست چون حیوان خانگی مرده است یا در حال مرگ است و یا به قول روسو: ” در پیری دیگر چیزی یاد نگیر، اما سعی کن به خوبیها اضافه کنی .
هر کاری کردم نشد از حافظ یادی نکنم وقتی میگوید: ” پیرانه سرم عشق جوانی به سرافتاد” البته جوانی به معنای دوره جوانی و نه یک جوان. این شعر “سیس بودینگ” شاعر هلندی هم بد نیست در ضمن ایهام هم ندارد:” آینهها را/برای جوانی زنها و پیری مردها ساختهاند.”
درباره ی عبارت زبان ترجمه ای
دندان یکی از اعضای بدن است و هرکس آن را دهد نان هم می دهد
مودب میرعلایی
moaddabm@yahoo.com
گازی بزرگ به سیب میزنم. به شما هم میگفتند با دهان پر حرف نزن. یا به قول حافظ زبان باید خموش باشد وقتی دهان پر از عربی ست یا پر از سیب است. میگویند وقتی با هم حرف میزنیم ده درصد از آنچه را میخواهیم بگوییم به همدیگر میگوییم بقیه را ابهام، ایهام، زبان بدن نوع نگاه، سکوت و دهان پر، پر میکند.
در این لحظه تق تق تایپ کردن من هم نوعی ارتباط است و بعد که شما این مطلب را میخوانید، سکوتتان. البته میشود بلند بلند هم خواند. سکوت هم نوعی ارتباط است.
مثل وقتی که
در فاصله دو سطر سفید
چشمان سیاهی رفت
یا
مثل وقتی که
سطری سفید
در سبزی چشمات
گم میشود
یک خواننده خوب کسی ست که سطرهای سفید را هم بخواند
یک نویسنده خوب کسی ست که در سطرهای سفید چیزهایی پنهان کند
گفتم ما در حالت عادی ده درصد از حرفهایمان را با هم میزنیم. در سیاست به نظر من نیم درصد است. مثلن این جمله ارشدترین مقام نظامی کشور را ببینید:” گونه زردِ بیش از نیمی از مردم کشور که در تهران نیز کم نیستند از سرخی گونه ماست” حالا این سفیدیها را که بین این واژهها میبینید، این گونه باید معنا کرد: ” به توصیه پدر و مادرمان گوش ندادیم و با دهان پر حرف زدیم“
سیبی را که گازی بزرگ به آن زدم شهلا برایم قاچ کردهاست. بیشتر نیم ساعت است که با هم هیچ حرفی نزدهایم. از طریق همان نود درصد با هم ارتباط برقرار کردهایم. فراموش نکنید انسانها را با همین نود درصد باید سنجید وگرنه به قول قدیمیها حرف باد هواست. یکی سیب قاچ میکند یکی به دندان میکشد.
آواز تو از زبان خاموشیی جهان به گوش میرسد
رفیقان من پرندگانی هستند که اعضای دردمندشان، مناسباتِ جادویی جهان است. این نامه را در پاسخ به نامهی پرندهیی از رفیقانم نوشتم، کسی که رفیق است و میماند تا عطرهای سرخ از سینهام رسیدن شوند. سه نقطه میگذارم جای نامش اما.
۱۲ مه ۲۰۱۳ | تهران | ساعت چهار و پنجاه دقیقه صبح |
… عزیزم.
(این می تواند یک نامه در جواب نوشتههای تو باشد)
مثبت بینی تو، آشفتگی ست. یعنی مثبت بینیت یکپارچه نیست و این یعنی ما همگی یک مثبت بینی آشفته هستیم.اما همین جا چند سطری باز میکنم برای “مثبت بینی، آشفتگی، رادیکال، بیهویتی، دیکتاتوری، لجن پراکنی و تخریب”-فيسبوك و شبکههای اجتماعی دیگر با تمام مشکلاتشان، خوبيشان اين است که میفهمی دور و بريات چقدر سطحی و تباهن، هر چقدر تو به باغهای جمعیت انسانی فکر کنی، آنها میسوزانند. ما نوشتههایمان را بر کبودی یک نفره می بندیم. جمع تسویه حساب شخصیش را با ما میکند. مارکس اشتباه کرد چون فکر نمیکرد پیشاهنگ طبقه انقلابی مجبور است کلی وقت رو پای چسناله و جواب دادن به ادعای واهی و دستکاریهای تاریخی تلف کند. ما همگی شکنجه هستیم. ما همگی پارانویا هستیم، ما همگی روان گیسختگی یک غم بزرگ هستیم، ما همگی اعدام هستیم، ما همگی ماورای طبعیه قدرت هستیم، ما همگی لجن هستیم در پراکنی تخریب، ما همگی دیکتاتورهای بیزور هستیم هنگام نشستن روی سنگ دستشویی.
۲۰ مه ۲۰۱۳ | تهران | ساعت سه وده دقیقه شب |
“… جان”
-دوستان ما ابلیسان درون خودمان هستند، کنشهای هیستریکی ذهنهایمان در بیهویتی. شکهای بزرگ تو، لبریزی یک سرشاریست در تن من، هنگامی که زبان را میان دو پستان کوچکت به اندوه جاودانه میکنی. گاهی فکر می کنم، همه انرژی ما رو با استالین گرفتند و این حوصلهی لنین و تروتسکی رو حتی پس از مرگ سر برد. گرامشی به قرص اعصاب متوسل شده و آلتوسر زنش را کشت. من میان شکنجهها، دچار انسدادِ به آخر رسیدن، نشدم، اما در برخورد با دوستان رادیکال به تکرار غمم رسیدم.
۲۲ مه ۲۰۱۳ | تهران | ساعت یک ونیم دقیقه بامداد |
“… جان”
– از جا کنده شدیم. اگر حکومت اسلامی فاشیستی، اگر حکومت اسلامی آخوندی، اگر حکومت اسلامی کثافت، نکشتمان، رفیقانمان کشتنمان. آنان که ساکن چنین دریایی نبودهاند نمیدانند چگونه بادهای آبی هرشب نمای شهرهای بزرگِ اعماق را چین میاندازند و فرو میغلتند.