| در ۱۸ تیر ۱۳۷۸، عزت را شبانه و تک و تنها به گوشهای کشاندند و با ضربات چاقو، زنجیر کثافتی به نام مسعود دهنمکی و دوستانش و در نهایت با تیر خلاص مهدی صفری تبار پسر امام جمعه اسلامشهر (فرمانده سپاه) که در شقیقه و چشم چپ عزت وارد کرد او را از پای در آوردند… هر چند که خانواده عزت ابراهیمنژاد، تک و تنها بودند و هستند و زورشان نرسید که جنایتکاران را به پرونده دادگاه ۱۸ تیر بکشانند ولی مطمئن باشید روزی این مردم، جنایتکاران را به دادگاه خودشان خواهند کشانید و دیگر آنجا نه رهبری هست و نه سپاهی و نه دیگر کسی که جنایتکاران را تبرئه کند. با اینکه نوجوان بودم، تیر۷۸ را درک کردم، هنوزم استرس دارم، هنوزم میترسم، هنوزم نگران دانشجوهای خوابگاه کوی دانشگاه هستم .فکر کن یکی از ماها جای یکی از دوستان عزت ابراهیمنژاد بودیم در آن سالها. چطور فجیع کشته شدند. و قاتلانش در هیچ دادگاهی محاکمه نشدند. دستانشان را شستن جنایتکاران، اما هنوز بوی خون ِ هم کلاسیهای من را میدهد. |
__________________
عزت الله ابراهیم نژاد فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه چمران اهواز و یکی از قربانیان حمله انصار حزب الله و نیروی انتظامی به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه تهران در سال ١٨ تیر ٧٨ است. او فعالیتهای سیاسی دیگری نیز در دوران دانشجویی داشته و دفتر شعری هم از وی پس از قتلش به چاپ رسید. عوامل قتل وی هیچگاه محاکمه نشدند.
عزت الله ابراهیم نژاد فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه چمران اهواز و یکی از قربانیان حمله انصار حزب الله و نیروی انتظامی به خوابگاه دانشجویان در کوی دانشگاه تهران در سال ١٨ تیر ٧٨ است. او فعالیتهای سیاسی دیگری نیز در دوران دانشجویی داشته و دفتر شعری هم از وی پس از قتلش به چاپ رسید. عوامل قتل وی هیچگاه محاکمه نشدند.
| ما را به خاطر بیاور! |
ما را به خاطر بیاور!
ما را که تازه جوانانی بیست و دو ساله بودیم.
شور
عشق درسینه داشتیم و
پیش از آن که عاشق شویم سینه بر خاک سوده مُردیم.
ما را به خاطر بیاور!
ما را که سینهسرخانی خنیاگر بودیم و ده به ده
نه در آسمان و نه در کوهسار و نه بر شاخسار
که در بازار پیش از آنکه آوازهخوان شویم
بر شاخهای تکیده از تکیهگاه خویش
جان واسپردیم
به خاطر دارم پیامشان را، سرنوشتشان را،
آری …
و همیشه درگذرگاه خاطرم درگذر است
آوازهای صامت سینهسرخان سینه برسیخ و
تجسد آرزوهای بیست و دو سالگان سینه بر سنگ
و از تکرار یادشان شاید پیش از آن که شاعر شوم
بیست و دو ساله بمیرم.
آمین!
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.