مرد تنها (صدای بیصدا)
شعر ترانه: شهیار قنبری
آهنگ: اسفندیار منفردزاده
ترانهخوان: فرهاد مهراد
فرهاد مِهراد (۲۹ دی ۱۳۲۲ در تهران – ۹ شهریور ۱۳۸۱ در پاریس) معروف به فرهاد، خواننده، آهنگساز و نوازندهٔ پاپ راک اهل ایران بود. وی از خوانندگان صاحب نام راک ایرانی بود که نخستین آلبوم راک اند رول انگلیسی ایران را منتشر کرد.
آنچه که او را از دیگر خوانندگان هم نسلش متمایز میکند، خواندن ترانههای اجتماعی است که در آثار موسیقی او متبلور شدهاست. این عنصر در مضامین تمامی ترانههای او کاملاً به چشم میخورد.
همچنین او را به عنوان یکی از اولین خوانندگان سیاسی ایران نیز میشناسند. وی در اوایل دهه ۱۳۵۰ ترانههایی با مضامین سیاسی، انتقادی میخواند و در زمستان ۱۳۵۷ ترانه انقلابی «وحدت» را خواند، اما پس از انقلاب تا سال ۱۳۷۲ از ادامه کار منع شد.
از معروفترین آهنگهای او میتوان به «مرد تنها»، «بوی عیدی»، «جمعه»، «آیینهها»، «خسته»، «اسیر شب»، «هفته خاکستری»، «شبانه ۱ و ۲»، «گنجشکک اشی مشی»، «کودکانه»، «سقف»، «آوار»، «وحدت»، «نجواها»، «کوچ بنفشهها»، «برف»، «مرغ سحر»، «گل یخ»، «شب تیره» و… اشاره کرد. وی آهنگهایی نیز به زبانهای غیرفارسی دارد.
سیزده به اضافه یک :
به یاد فرهاد
یک ؛
صورت ومعنی اش ، ترجمان ِ درد ِ یک نسل بود وچنین یکه و وارث این خصلت بودن کار سهلی نیست، خیلی ها خواستند که این چنین باشند و نشد، شاید به عبارتی اصلن اینکاره نبودند؛ …به جان رسیده باید باشی و از جان گذشته چون آرش ،که تیر آخرش را کمان کرد و تو بگیر ” فرهاد ” هم ،صدای ِ جان خسته اش را برای آن نسل ،فریادِ آخر کرد …
دو ؛
“فرهاد ” در گفتگویی به صراحت گفت که : “تحریر نمی داند و بلد نیست ” ؛ و تحریر یعنی احساساتی شدن ! صدای ” فرهاد به احساس های عاشقانه ربطی نداشت و یکسره عصیان بود و درد.
سه ؛
“پوراندخت” – همسر فرهاد – برایم می گوید که ترجیع بند آن سالهای ِ تلخ ِ ” فرهاد ” ، این جمله بود :« من درد می کنم »
چهار ؛
باور کنید” فرهاد ” هنوز هم برای عموم دوستدارانش ناشناخته است ، علیرغم قلم فرسایی های بی حدومرز و ابراز رفاقت های جعلی ِ با او ، پس از مرگش .
پنج ؛
هر دوره ای از تاریخ ، خنیاگر و عصیانگر خودش را دارد ومقتدای “فرهاد ” در ترانه خوانی ” عارف قزوینی ” بود و او این راهیچ وقت انکار نکرد. همیشه یادش بود که سر منشا عصیانش از کجاست.
شش ؛
سیزده سال و یک روز از نبودن ” فرهاد ” گذشت و داغ ش هنوز تازه است اما…
مرد تنها (صدای بیصدا)
شعر ترانه: شهیار قنبری
آهنگ: اسفندیار منفردزاده
ترانهخوان: فرهاد مهراد
با صدای بیصدا،
مث یه کوه بلند،
مث یه خواب کوتاه،
یه مرد بود، یه مرد.
با دستهای فقیر،
با چشمهای محروم،
با پاهای خسته،
یه مرد بود، یه مرد.
شب، با تابوت سیاه،
نشست توی چشمهاش؛
خاموش شد ستاره،
افتاد روی خاک.
سایهش هم نمیموند
هرگز پشت سرش؛
غمگین بود و خسته،
تنهای تنها.
با لبهای تشنه
به عکس یه چشمه
نرسید تا ببینه
قطره
قطره
قطرهی آب
قطرهی آب.
در شب بیتپش
اینطرف، اونطرف
میافتاد تا بشنفه
صدا
صدا
صدای پا
صدای پا.
* * *
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.