امین قضایی
وقتی به سراغ اخبار مطبوعات می روید، به بحث ها و تحلیل های خبری گوش می کنید و یا در مورد مسائل اجتماعی مختلف مطلبی می خوانید یا بحثی را دنبال می کنید، کاری که می کنید چیزی جدی تر و واقعی تر از مشاهده ویترین یک مغازه با کالاهای مختلف یا مشاهده دکان ها و دکه های یک بازار مکاره نیست. مسائل اجتماعی (social problems)، یعنی مجموعه موضوعاتی که حول آن بحث می شود و حتی گاهی اعتراضات خیابانی صورت می گیرد، در واقع بازاری هستند که سیاستمداران و اصحاب رسانه می خواهند آن را به شما بفروشند. اگرچه این مسائل ممکن است واقعی باشند، اما اهمیت و اولویتی که به آن بخشیده می شود، کاملا ساختگی است. مسائل اجتماعی کالای ساخته دست سیاستمداران و روزنامه نگاران هستند تا بتوانند راهکارها و خط مشی سیاسی خود را به عنوان خدمات بعد از فروش، به خورد شما بدهند.
در جامعه شناسی، رویکرد کانستراکتیویستی (constructionism)، به مسائل اجتماعی به چشم برساخته های افراد و گروه های اجتماعی نگاه می کند که آنها برای پیگیری منافع خود مطرح می کنند. این تصور کاذب وجود دارد که جامعه دارد کار خودش را می کند، اما در هر زمانی، با مشکلات و مسائل اجتماعی موقتی یا دیرپایی دست به گربیان است که منابع مادی و انسانی باید مصروف آن شود و یا جامعه برای حل آنها توجه بیشتری بکند.
اینکه مسائل اجتماعی ساختگی هستند یعنی اینکه گروه های مختلف اجتماعی هرکدام بر حسب ایدئولوژی خودشان، تلاش می کنند تا توجه ها را به سوی مسائل مورد علاقه یا منفعت خودشان جلب کنند، شاید در وهله اول امری پیش پا افتاده به نظر آید. شاید هم شما خیلی مشکلی با این نداشته باشید. اما این یک مشکل بزرگ است و تا وقتی در این بازار مسائل اجتماعی و راهکارها پرسه می زنید، قادر نخواهید بود تغییر واقعی در زندگی فردی و جمعی خود ایجاد کنید. اجازه دهید توضیح بدهم که ناتوانی عامه مردم در درک مشکلات واقعی زندگی شان از کجا نشات می گیرد.
بدبختی من و شما اینجاست که اکثر مسائل اجتماعی اصلا مشکلاتی نیستند که در جامعه بروز کرده است. این تصور غلطی است که فکر کنیم مشکلات اجتماعی، نقایصی هستند که در روند کار سیستم ها و ساختارهای اجتماعی بروز کرده است. برعکس، بسیاری از آنها مانند بیکاری، فقر و جرم در اصل روند کار خود سیستم حاکم بر جامعه است. وقتی مردم تصور می کنند که فقر یک مشکل اجتماعی است، آنها از درک این واقعیت عاجز می مانند که فقیرسازی در اصل بخشی لاینفک از خود سیستم و کارکرد هدفمند آن است. به همین شکل، بیکاری بخشی ضروری برای نظام تقسیم کار است و بدون بیکاری سیستم سرمایه داری اصلا عمل نمی کند و نمی تواند مزدها را در قرارداد کاری به کارگران تحمیل کند. در اصل مشکل واقعی جوامع ما، نقایص و مشکلاتی نیستند که در طرز کار نهادها و سیستم ها بروز می کند، بلکه همان طرز کار سیستم است.
درست به همین دلیل، مردم هیچگاه به رادیکالیسم یعنی تلاش برای تغییر سیستم ها و ساختارها روی خوش نشان نمی دهند. پیام نهایی اصحاب قدرت این است که سیستم درست کار می کند، اما مشکلاتی هم وجود دارد که ما آن را به شما می گوییم، درباره اش بحث می کنیم و بعد شما به حزبی که بیشتر به این مشکلات توجه دارد رای می دهید و از حق انتخاب خود لذت خواهید برد. مردم خریدار این بازار مسائل اجتماعی هستند زیرا برای آنها راحت تر است تا در این توهم فرو روند که اساس سیستمی که در آن زندگی می کنند صحیح است و مشکلات شان صرفا نقایص عرضی این سیستم است و بنابراین قابل حل است. این تصور، بار و مسئولیت دشوار تغییر سیستم را از روی دوش آنها برمی دارد. من در ادامه چند تا مثال می زنم تا روشن شود که چگونه بازار مسائل اجتماعی، راهکارهای کاذب، اما خوشایند و آسان را به مردم می قبولاند:
بحران محیط زیستی به مثابه یک مسئله اجتماعی مطرح می شود و نه بخشی از سیستم تولید انبوه و رقابت بی امان کشورها برای افزایش رشد اقتصادی. برای مردم راحت تر است که آن را یک مشکل اجتماعی بدانند که می توان با خرید اتومبیل هیبریدی، استفاده از کاغذ به جای پلاستیک یا جمع آوری آشغال از ساحل آن را حل کرد.
افراط گرایی اسلامی به مثابه یک مشکل اجتماعی در جهان اسلام مطرح می شود. برای مردم (غرب یا شرق) ساده تر است که تصور کنند که اصولا مشکل نه اسلام و مذهب به مثابه نهادی برای سرکوب و استثمار، بلکه مشتی افراطی است که کافی است با ترویج میانه روی و میانه روها آن را حل کرد.
در مورد ایران، برای بسیاری از مردم، حجاب اجباری یا ممانعت از زنان برای ورود به استادیوم های ورزشی به عنوان یک مشکل اجتماعی توسط اپوزیسیون برجسته می شود. برای این اپوزیسیون پخمه و بی خاصیت راحت تر است که این مطالبه را به مردم بفروشد تا آنها را با این واقعیت روبرو کند که نابودی حکومت و بنیان نهادهای مذهبی تنها راه برچیدن ستم جنسیتی و ستم بر زنان است.
باری، سیاستمداران و روزنامه نگاران خبیث و بدذات، به مردم می گویند که آنها چه مشکلات اجتماعی دارند، سپس راهکار دروغین شان را هم به آنها می فروشند، مدتی به لطف همین شیادی، در راس قدرت می مانند تا اینکه تاریخ مصرف شان تمام شوند و جای خود را به شیاد دیگری بدهند. نسل ها هم از پی یکدیگر می آید و هر نسلی تصور می کند که با مشکلات اجتماعی نسل خاص خود مواجه است غافل از اینکه وی بار نگون بختی اجداد برده و رعیت خود را بر دوش می کشد. این سیاستمداران مانند دکترهای شیادی هستند که روی درد و رنج بیمار خود، اسم یک بیماری (یک مسئله اجتماعی) را می گذارند تا داروهای تلقینی خود را به آنها بفروشند. پس از درد و رنج مردم هرگز کاسته نخواهد شد و هر نسلی، با گذر عمر و کهولت، جهان را رو به تباهی و نابودی تجربه می کند.