| یلدا زمانی |
در سال ۱۳۵۵، اتفاقی کم نظیر افتاد، که به ندرت از آن یاد میشود. در نخستین شب افتتاح تلویزیون رنگی در ایران، بالهٔ «بیژن و منیژه»، اثری از زندهیاد حسین دهلوی، بر اساس داستانی از شاهنامهٔ فردوسی، از تلویزیون ملی پخش شد.
این باله، با اجرای ارکستر سمفونیک تهران به رهبری حشمت سنجری، توسط سازمان بالهٔ ایران بر روی صحنهٔ تالار رودکی رفت. طراحی رقص آن را هایده احمدزاده بر عهده داشت، و کارگردانی باله نیز توسط نژاد احمدزاده انجام شد.
زندهیاد منیر وکیلی، در مقابل تالار رودکی ادارهای تأسیس کرده بود که تلویزیون ایران و تالار رودکی را به یکدیگر متصل میکرد، تا برنامههای موسیقی و هنرهای نمایشی در تالار رودکی ضبط شده و سپس از تلویزیون پخش شوند.
هدف این پروژه، معرفی موسیقی کلاسیک وفاخر جهانی و ایرانی، اپرا و باله در سراسر ایران بود، تا حتی دورافتادهترین مناطق کشور نیز با فرهنگ و هنرایرانی و جهانی آشنا شده و ارتباط برقرار کنند.
هایده چنگیزیان و جمشید سقاباشی نقشهای اصلی بیژن و منیژه را اجرا کردند، و سایر شخصیتهای باله توسط گروهی از رقصندگان بینالمللی اجرا شدند. تأکید این پروژه بر حضور عوامل تولید و شخصیتهای اصلی ایرانی بود.
طراحی لباسهای رقصندگان توسط هما پرتوی انجام شد، و شامل نقوش و گلدوزیهای سنتی ایرانی بود. عبدالله حاجی قربانی طراحی صحنه، و خلج نورپردازی آن را بر عهده داشت.
این باله در سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴، به سفارش مهرداد پهلبد، وزیر فرهنگ و هنروقت، برای ارکستر و صحنه نوشته شد، و در ۱۳۵۶، ۵ بخش از آن برای ارکستر زهی با عنوان «سوئیت بیژن و منیژه» تنظیم شد. این نخستین تجربهٔ دهلوی در آهنگسازی برای یک بالهٔ کامل بود.
هایده و نژاد احمدزاده، طراح رقص و کارگردان باله، همکاری نزدیکی با دهلوی داشتند تا موسیقیای خلق شود که هم بازتاب تم ها و شخصیتهای شاهنامه باشد، و هم حال و هوای ایران کهن و معاصر را منتقل کند.
در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷، از ۲۶ بخش، تنها ۸ بخش آمادهٔ چاپ شدند، و در نهایت، در سال ۱۳۶۹، همزمان با نامگذاری سال ۱۹۹۰ میلادی به «سال شاهنامه» از سوی یونسکو، منتشر شدند. ۱۸ بخش دیگراما هرگز به چاپ نرسیدند؛ چرا که دولت و نهادهای فرهنگی هیچگونه حمایتی از انتشار این اثر نکردند.
اگر شرکت ملی بالهٔ ایران، که با حمایت شهبانو فرح پهلوی در سال ۱۳۳۷ تأسیس شد، در سال ۵۷ منحل نمیشد، امروز این اثر میتوانست یکی از شاخصترین تولیدات موسیقی صحنهای ایران باشد. تنها ضبط تصویری موجود با کیفیتی نهچندان خوب، در اینجا قابل مشاهده است:
ازنظر من، این اثر گنجینهٔ بیبدیلی است که نه تنها ارزش تاریخی و هنری والایی دارد، بلکه میتواند همانند بسیاری از آثارسه نسل از آهنگسازان ایرانی، بهعنوان سفیری از فرهنگ ایران در عرصهٔ جهانی بدرخشد و به تدریج جایگاه خود را در رپرتوار موسیقی کلاسیک جهان تثبیت کند.
این بیتوجهی به حفظ واجرای آثار فاخر موسیقی ایرانی از سوی جمهوری اسلامی جای تعجب ندارد؛ به ویژه وقتی بدانیم که برای مثال در سال ۱۴۰۰، کمتر از ۰.۰۰۴ درصد از کل بودجهٔ ملی به موسیقی اختصاص یافت! در همین سال، از میان ۱۲ بخش فرهنگی، «تبلیغ دین» بیشترین بودجه را دریافت کرد.
در حالی که در بسیاری کشورها حفظ و ترویج آثار هنری و فرهنگی، وقدردانی و حمایت از هنرمندان ازاولویتهای اساسی دولتهاست، و از چنین آثاری بهعنوان یک ابزار دیپلماسی فرهنگی استفاده میکنند، در ایران امروز، چنین سرمایه هایی اغلب به دست فراموشی سپرده، و به حال خود رها میشوند.
پی نوشت: باعث تاسف هست که همان ۸ بخش منتشرشدهٔ این اثرهم تنها با حمایتهای شخصی علاقهمندان به فرهنگ و هنر به ثمر رسید، نه با حمایت سازمانیافتهی دولتی!
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.