چند شعر | مجتبا پورمحسن

یادداشت‌های منتشر نشده‌ی یک سگ پیش از مرگ 

۱

در کوچه‌ها نه کسی پیدا می‌شود که من از او بترسم

نه کسی که از من بترسد

ترس که نیست

من نیستم

۲

در کیسه‌های زباله

تکه استخوانی پیدا نمی‌شود حتا از یک سوسک

همه‌ش کاغذ

بوی ترس می‌دهد این کاغذهای خط خورده

استخوان ندارند

می‌ترسم مثل سگ

۳

شنیده‌ام عده‌ای از نهنگ‌ها به ساحل می‌آیند

خودکشی می‌کنند

حتما کسی نبوده که ازش بترسند

یا کسی که از آنها بترسد

۴

سگِ وفادار ،سگِ وفادار

توی این کوچه‌های خالی به کی وفادار بمانم؟

کسی نیست بگوید سگ‌ها چطور خودکشی می‌کنند؟

۵

سگ هم که تنها بماند

می‌ترسد خیلی

مثل آدمی که سگ ببیند

…………….

مالِ او 

هزار سال دویدیم

از قاره‌های مختلف

در جای جای تنِ این زمین گرد

همدیگر را پیدا کردیم

که تنها نباشیم

تنها فقط او بود

آدم بود

بعد شد حوا

بعد شدیم

شدیم شدیم

و فکر می کردم

آدم فکر می‌کرد

تنهایی یعنی زبان پیدا کنیم

زبانها را بمالیم به همدیگر به هرگوشه تن

آمده بودیم

کنار همدیگر

نه یک نفر، نه دو نفر، نه سه نفر ،نه چهار /نه پنج نفر

شش نفر هم نه ،هفت نفر هم نه

هفت میلیارد تنهایی

آدم همانی بود که دنبال حوا گشت

ناگهان دیدم

من هستم

زنگ می‌زنی حالم را می‌پرسی

مجری تلویزیون سلامم می‌کند

دخترهایی با سینه‌های کوچک و درشت عاشقم می‌شوند

دستی می‌کشیم به تنِ زمین

شماره تلفنی به نامم ثبت کرده‌اند آخر

من اسمم مجتباست

گاهی فِرِد

گاهی جیمز

گاهی داوود

عبدالله،‌خورخه و هر اسم دیگری که فکرش را بکنید

اسمی که با زبان به دنیا آمده است

ناگهان من هستم

مجتبا

زنگ می‌زنید

حالم را می‌پرسید

شادمهر، سبب را برای من می‌خواند

آندره ریو ویولونش را برای من می‌نوازد

باران هم می‌بارد

نامردی است اگر فکر کنم به خاطر من نیست

پورمحسن

مجتبا پورمحسن اسم جعلی من است

وقتی به من فکر می‌کنی

زنگ خانه‌ام را می‌زنی

به زبان تن زبانِ دریغ از تن و هزار زبان زنده دنیا که تن دارد

هفت میلیارد تن

به من زنگ می زنند

حالم را می پرسند

دعوتم می کنند به کوکتل پارتیِ اسلامی

کنار دریا

تا ریه‌هایم را پر کنم از هوایی

که بوی تنهاییِ یکی دیگر را می‌دهد

یکی که آن‌طرف دنیا

حالش را می پرسند

با او می خوابند

کسی که نامش مجتبا پورمحسن است

نام جعلی من

رودست خورده از ازدحامی که از دهانِ هزار زبان می‌آید

آدم

مال او از دماغ پینوکیو هم درازتر بود

………………..

انقلاب 

در عصر پایان انقلاب‌ها

صبح انقلابی رخ می‌دهد

در دموکراسی دونفره

من اگر ما نشود،نمی‌شود دیگر

در انقلابی تک نفره

موج موج گریه می‌ریزد

توی خیابان‌ها

مرگ بر شاه

مرگ بر صدام

مرگ بر پینوشه

یعنی می‌شه؟

از من با من نگویید

تا اطلاع ثانوی

حکومت نظامی

نه اشک،نه رنج،نه تو

دموکراسی بهانه است

پدرسگ

تنها دیکتاتوری تمام دوران‌هاست

در عصر پایان انقلاب‌ها

تنهایی

دروغ 

دروغ گفت به من

معلم کلاس اولم

مداد می نویسد پاک کن پاک می‌کند

همه چیز می‌نویسد هیچ چیز پاک نمی‌کند

به شما هم دروغ گفتند

پاک کن ها پاک نمی‌کنند

می‌نویسند

من هم دروغ می‌گویم

پاک کنید

اما بچه ها!

نمی‌کند لامصب

پاک نمی‌کند

دیدگاهتان را بنویسید