امین قضایی
بسیاری ترجیح می دهند که در مورد وجود خدا، خود را آگنوستیک یا ندانم گرا بنامند. به نظر ایشان این موضع بسیار عاقلانه تر و خردمندانه تری نسبت به اتئیسم (یا اتئیزم یا خداناباوری) است. اما واقعیت این است که این افراد نمی دانند چه می گویند و اصولا درک درستی از مفاهیم ندارند. متاسفانه حتی متفکرین و صاحب نظران( ظاهرا) برجسته هم در این مورد دچار سردرگمی هستند. توجه داشته باشید تعاریف و تفاوت گذاریی هایی که در اینترنت بین اتئیسم و آگنوستیک می خوانید، اکثرا غلط هستند و معمولا توسط افراد ناآشنا به مفهوم پردازی و فلسفه مطرح شده است. یک نمونه از این تعاریف غلط را در تصویر ضمیمه به این مقاله می یابید.
اول از همه باید یک اشتباه در مورد تعریف اتئیسم را برطرف کنیم. برخی به اشتباه تصور می کنند که اتئیسم باور و اعتقاد به این است که خدا وجود ندارد.اما اینطور نیست. اتئیسم یعنی عدم باور به وجود خدا. بین این دو تفاوت نسبتا ظریفی وجود دارد. در واقع، روند استدلال به صورت زیر است:
1. عقل حکم می کند که ما تا وقتی دلیلی برای پذیرش صحت گزاره یا وجود چیزی نداشته باشیم، به وجود آن چیز یا صحت آن گزاره اعتقاد نداشته باشیم.
2. به لحاظ عقلانی ما هیچ دلیل و استدلالی برای وجود خدا نداریم و به لحاظ تجربی ما هیچ گواه تجربی برای وجود خدا نداریم.
3. پس مطابق بند اول، ما به وجود خدا اعتقاد و باوری نداریم. و این تعریف اتئیسم است.
پس اتئیسم به معنای این نیست که ما دلایلی برای اثبات عدم وجود خدا داریم. پس این گفته که اتئیسم باور به عدم وجود خدا است، غلط است. اتئیسم عدم باور به وجود خدا است. به تفاوت بین این دو گزاره «باور به عدم وجود خدا»(که اتئیسم نیست) و «عدم باور به وجود خدا» (که همان اته ئیسم است) دقت کنید. اولی یک باور است و نیازمند اقامه دلیل و دومی یک باور نیست.
اگر اتئیسم این است پس آگنوستیسیزم چیست؟ امیدوارم این مساله یکبار برای همیشه روشن و شفاف گردد و دیگر نیازی به توضیح و بحث اضافی نباشد. برای افرادی که به مفهوم پردازی عادت ندارند، این کلمات و واژگان موجب سردرگمی است. ولی اگر این افراد کمی دقت کنند، همه چیز روشن می شود.
ما در مورد هر موضوعی می توانیم آگنوستیک باشیم، مثلا در مورد وجود روح، موجودات فرازمینی، اعتقاد به معجزات، وحی و البته وجود خدا و هرچیز دیگری می توانیم آگنوستیک باشیم. در همه این موارد، موضع اگنوستیکی بدین معناست که ما دلایلی برای پذیرش وجود این موجودات نداریم، پس وجود آنها را باور نمی کنیم. اگر صحبت بر سر وجود خدا باشد، و اگر شما در مورد وجود خدا، آگنوستیک باشید، پس اتئیست هستیم. پس آگنوستیسیزم اعم از اتئیسم هست (یعنی مثل رابطه مجموعه و زیرمجموعه). شما ممکن است در مورد وجود روح، وجود اژدها یا گرمایش زمین آگنوستیک باشید. حالا اگر در مورد وجود خدا، آگنوستیک باشید، پس اتئیست هستید.
پس تا جایی که بحث بر سر وجود خدا است، آگنوستیسیزم و اتئیسم یکی هستند. اما دقت کنید که آگنوستیسیزم یک «نمی دانم» از روی تنبلی ذهنی نیست. اگنوستیسیزم یک «می دانم» مشخص دارد یعنی من می دانم که دلایل کافی و معتبری برای پذیرش خدا وجود ندارد. اگر شما کلا در مورد وجود چیزی و اینکه آیا دلایلی برای وجودش هست یا نه، صرفا اظهار بی اطلاعی کنید، شما اگنوستیک نیست بلکه فقط نامطلع هستید (یعنی کلا در باغ نیستید). یعنی کسی هستید که اصلا پژوهش و تاملی روی این قضیه نداشته است.
البته تعاریف قراردادی هستند و شما می توانید آگنوستیسیزم را به طور کل، یک “نمی دانم” ساده در مورد وجود خدا تعریف کنید؛ یعنی بگویید اصلا نمی دانم که برای وجود خدا دلیل و مدرکی هست یا نیست. اما اگر این کار را می کنید، پس شما عملا در خارج از حیطه معرفت شناسی قرار گرفته اید و شما اصلا صاحب نظر نیستید که بخواهیم نامی را روی شما بگذاریم.
اما چه فرقی است بین این دو (یعنی آگنوستیسیزم و اتئیسم ) و شک گرایی. اگر کسی بگوید من نسبت به وجود خدا شک گرا هستم، آیا باز این با اتئیسم یکی است؟ این دو از نظر معرفت شناختی یکی نیستند اما تا جایی که بحث بر سر ایمان یا یقین به وجود خداست، هر دو در نهایت به وجود خدا اعتقادی ندارند.
اما با این حال، از نقطه نگاه دقیق معرفت شناسی بین اتئیسم (=آگنوستیسیزم) و شک گرایی فرق است. همانطور که گفتم اتئیسم یعنی این گزاره ایجابی که ما هیچ دلیل و مدرکی برای اثبات وجود خدا نداریم و اینکه تمامی دلایل و براهین غلط هستند و هیچ شواهدی هم بر وجود خدای مورد ادعای مذهبیون (اگر خدای مسیحی و اسلامی یعنی آفریننده جهان و دانا و قادر مطلق را در نظر بگیریم، زیرا اگر یکی خورشید را خدا بداند، مسئله متفاوت می شود) در دست نیست. البته بار اثبات بر دوش خداباوران است، اما اتئیسم یک اظهار بی اطلاعی ساده نیست، بلکه مدعی این گزاره است که هیچ دلیل عقلانی یا مدرک معتبر برای وجود خدا تاکنون اقامه نشده است. یعنی اگرچه ما نیازی نیست ثابت کنیم خدا وجود ندارد، اما به خوبی می توانیم ثابت کنیم که دلایل خداباوران غلط است. پس اتئیسم، یک ناباوری از روی تنبلی ذهنی نیست.
اما شک گرایی چیست؟ خوب، واقعیت این است که این اصطلاح برای طیف بسیار وسیع و متفاوتی از عقاید به کار رفته است. اما اگر شک گرایی را شک گرایی پیرهونی یعنی قدیمی ترین و اصیل ترین نوع آن بدانیم، پس شک گرایی مطابق تعریف سکستوس امپیریکوس فیلسوف قرن دوم میلادی چنین تعریف می شود:
« شک‌گرایی یک قابلیت یا گرایش ذهنی است که ظواهر را در برابر قضاوت‌ها به هر وجه ممکن قرار می‌دهد، با این نتیجه که به خاطر قدرت اقناعی مساوی موضوع و دلایل مقابل هم، ما ابتدا به وضعیت ذهنی تعلیق قضاوت و سپس به وضعیت آرامش می رسیم.»
اگر بحث را ببریم روی وجود خدا، پس شک گرایی نسبت به وجود خدا، یعنی اینکه دلایل له و علیه وجود خدا، هیچکدام بر دیگری نمی چربد و ما مجبوریم که قضاوت در مورد وجود خدا را به تعلیق بگذاریم و به پژوهش ادامه دهیم (در واقع بسیاری از دانشمندان درباره بسیاری از نظریات و فرضیات به همین ترتیب شک گرا هستند). همانطور که گفتم در نتیجه امر، این فرقی با اتئیسم ندارد یعنی نتیجه همان می شود که ما وجود خدا را باور نکنیم. اما تفاوت ظریفی وجود دارد. یک اتئیست مدعی است هیچ دلیلی برای وجود خدا در دست نیست، اما یک شک گرا (در مورد خدا) مدعی است که شواهد له یا علیه آن تقریبا مساوی هستند و بنابراین نمی توان با اطمینان در مورد هرکدام قضاوت کرد. برای مثال یک فیزیکدان ممکن است درباره اینکه جهان تخت است، شک گرا باشد. وی مدعی نیست که هیچ مدرکی وجود ندارد بلکه وی معتقد است که دلایل کافی نیستند.
اما واقعیت این است که شما نمی توانید در مورد وجود خدا شک گرا باشید. دلیل این است که ما فقط در مورد امور تجربی می توانیم شک گرا باشیم یا نباشیم (منظور امپیریکوس از ظواهر این است). در عبارت زیر از امپیریکوس این قضیه روشن می شود:
«نتیجه طبیعی هر پژوهشی این است که پژوهشگر یا موضوع مورد جستجو را کشف می‌کند یا قابل کشف بودن آنرا انکار می‌کند و اقرار کرده که قابل درک نیست یا اینکه به پژوهش خود ادامه می‌دهد. پس، با توجه به موضوع پژوهش شده توسط فلسفه، برخی ادعا کرده اند که حقیقت را کشف کرده اند و بقیه ادعا کرده اند که قابل درک نیست، درحالیکه برخی دیگر (از هیچ سو قانع نشده و) به تفحص ادامه می‌دهند. کسانی که معتقدند که چیزی را کشف کرده اند دگماتیسم یا جزم‌گرا هستند خصوصا ارسطو، اپیکور و رواقیون و برخی دیگر؛ کلیتیماخوس و کارنیدس و دیگر آکادمیسین‌ها حقیقت را غیر قابل درک می‌دانند. اما شک‌گرایان به پژوهش ادامه می‌دهند. از این رو، معقول است که ادعا کنیم سه نوع عمده فلسفه وجود دارد: جرم‌گرایان، آکادمیسین‌ها و شک‌گرایان.»
در مورد وجود خدا، از سه گزینه موجود (کشف، غیرقابل کشف بودن و یا ادامه پژوهش)، دومی درست است یعنی وجود خدا قابل کشف نیست. به بیان دیگر، علم تجربی امروز نشان می دهد که چنین چیزی به طور کامل خارج از حیطه پژوهشی علم قرار دارد. پس اتئیست ها معتقدند که اولا هیچ دلیل عقلانی برای وجود خدا در دست نیست و دوم اینکه اصولا وجود خدا از نظر تجربی، غیرقابل کشف است. پس کسی که مدعی شود نسبت به وجود خدا شک گراست (به معنای واقعا فلسفی آن)، در واقع مدعی است که وجود خدا به لحاظ تجربی قابل کشف است اما هنوز دلایل کافی برای قبول آن بدست نیامده و ما باید به تحقیق ادامه دهیم.
شاید در مورد موجودات فرازمینی چنین موضع شک گرایانه ای را بپذیریم، اما در مورد وجود خدا، مسئله عدم کفایت دلایل نیست، بلکه به طور کامل وجود خدا (دست کم آنطور که در مسیحیت و اسلام تعریف می شود)، در حیطه تجربه ما نیست و غیرقابل کشف است. نتیجه اینکه شما واقعا نمی توانید در مورد وجود خدا شک گرا باشید. چنین چیزی ممکن نیست. یک تذکر را هم بدهم که شک گرایی را با یک عدم اطمینان و تردید عوامانه اشتباه نگیرید.
نتیجه کلی چنین است: تا جایی که بحث بر سر وجود خداست، آگنوستیسیزم و اتئیسم یکی هستند. باید به لحاظ فکری بسیار سهل انگار و به لحاظ مفهومی شلخته باشید که این دو را متفاوت بدانید. نتیجه بعدی اینکه در مورد وجود خدا، شک گرایی میسر نیست چون خدا آنطور که عموما تعریف می شود، خارج از حیطه تجربه و ادارک حسی قرار دارد.