بررسی انتقادی نظریه دنگیبسون
امین قضایی
مقاله حاضر به بررسی دعویات دانیل گیبسون، پژوهشگر اسلام و تاریخ عرب درباره مکان واقعی شهر مکه میپردازد. وی در دو کتاب “جغرافیای قرآنی” و “تاریخ قبله های نخستین” و نیز یک مستند مدعی میشود که مکان واقعی شهر مقدس مسلمانان و مکان زندگی محمد پیامبر، نه در مکه امروزی بلکه در شهر پترا قرار دارد. به نظر وی، منظور از مکه در تاریخ اولیه اسلام، همان پترا است. پس امروزه مسلمانان برای حج و زیارت به مکان غلطی میروند! مابقی جزئیات نظریه وی را میتوانید در مستندی که در انتهای این مقاله آمده، پیدا کنید.
ما در اینجا برای خلاصهسازی، جزئیات نظریه وی را مطرح نمیکنیم و مستقیماً به سراغ بررسی صحت و سقم دعویات مطرح شده در این مستند خواهیم پرداخت.
قبل از شروع باید بگویم که من دو کتاب گیبسون را نخواندهام، زیرا نتوانستم نسخه رایگان آنها را بدست آورم (در حال حاضر، خرید این دو کتاب برای من مقدور نیست!)، بنابراین مبنا را بر همان گفتههای مستند و یا بازخوانیهایی میگذارم که از این دو کتاب موجود است. همچنین به گفتهها و توضیحات بعدی وی در وبسایت nabataea.net نیز اتکاء کردهام. برای بررسی صحت گفتهها به نوشتههای انتقادی (ولو معدود) پژوهشگران دیگر نیز رجوع کردهام.
گیبسون برای این نظریه که مکان واقعی ظهور اسلام و رسالت محمد شهر پترا است و نه مکه، دلایل زیر را اقامه میکند:
۱- هیچ یافته باستانشناسی تا قبل از قرن هشتم میلادی در شهر مکه امروزی موجود نیست. گیبسون برای این ادعا میگوید: “در سال ۲۰۰۲ من این فرصت را پیدا کردم که به کنفرانسی درباره مطالعات سلسله نبطیان بروم… در طول کنفرانس این فرصت را پیدا کردم که با کارشناسان برجسته باستانشناسی از عربستان سعودی و اردن صحبت کنم. من مشخصاً از آنها درباره آخرین یافتههای باستانشناسی در مکه سؤال کردم. آنها بدون اینکه مایل باشد نامشان ذکر شود و از آنها گفتهای نقل شود، تصدیق کردند که هیچ آثار باستان شناختی در مکه تا قبل از قرن هشتم وجود ندارد”.
گیبسون معترف است که این ادعای او بر شنیدهها استوار است و بنابراین راه تحقیق برای این امر بر ما بسته است. متأسفانه دولت عربستان سعودی به پژوهشگران امکان دسترسی به مکه برای کاوش باستانشناختی را نمیدهد. یک بررسی ساده از کعبه و یا محیط اطراف میتواند مسئله را برای همیشه روشن سازد. با این حال، این استدلال گیبسون که بر شنیدهها استوار است، قابل اتکاء نیست. اگر این باستانشناسان سعودی، واقعاً تحقیقات و کاوشهای باستانشناختی جدی کرده بودند، قطعاً میتوانستند از قدمت کعبه به گیبسون خبر بدهند. بنابراین ما فقط میتوانیم نتیجه بگیریم که کاوش و تحقیق باستانشناختی قابل اتکاء و جدی در مورد کعبه و اطراف آن صورت نگرفته است.
۲- مکه در یک مکان خشک و برهوت قرار دارد و برخلاف توصیفات موجود در منابع اسلامی، نمیتوانسته توقفگاه کاروانها باشد و با توصیفاتی که از آن در کتب شده، مطابقت ندارد.
مشخصاً هرکسی که به مکه برود، متوجه خواهد شد که مکه آن شهری نمیتواند باشد که شایسته نام امالقرا باشد و یا در گذشته جای مهمی بوده باشد. این حرف گیبسون هم قابل تأیید است که در نقشههای موجود تا قبل از قرن نهم میلادی، هیچ نشانی از مکه دیده نمیشود.
گیبسون در کتاب خود از پاتریشیا کرون نقل میکند: “مکه یک مکان خشک و برهوت است و مکانهای برهوت توقفگاه طبیعی ایجاد نمیکنند خصوصاً وقتی در فاصله نزدیک یک مکان سرسبز قرار گرفته باشند. چرا کاروانها باید راه خود را به این سرزمین برهوت کج کنند وقتی میتوانستند در طائف توقف کنند؟”.
مشکل اینجاست که گیبسون و کرون، گزافهگوییها و مبالغههای مسلمانان متأخر در مورد اهمیت مکه را پذیرفتهاند و بعد تعجب میکنند که چطور چنین مکانی خشک و لم یزرعی میتوانسته شهر مقدس و مهمی در زمان قبل از اسلام باشد. طبعاً مسلمانان به جهت اینکه مکه مکان ظهور محمد پیامبر است، تمایل دارند در مورد اهمیت مکه به عنوان یک شهر مقدس در میان اعراب قبل از اسلام مبالغه کنند (برای مثال آن را امالقرا میخوانند). اما واقعیتی که گیبسون به آن اشاره میکند، فقط گزافه بودن نظر مسلمانان درباره اهمیت مکان تولد پیامبر را نشان میدهد و نه چیز دیگری.
این که از مکه هیچ نام و نشانی در متون و نقشههای قبل از اسلام وجود ندارد، اصلاً کشف جدیدی نیست. اما نتیجه معقول این است که مکه هرگز یک شهر مهم مذهبی در منطقه حجاز نبوده است. در واقع مسلمانان با طرح داستانهای خیالی مانند حسادت ابرهه به کعبه و لشکرکشی برای نابودی آن تلاش دارند مکان زندگی محمد را مهم جلوه دهند. (همین مشکل را مسیحیان اولیه در مورد مکان زندگی عیسی در روستای ناصری در جلیل داشتند. به همین خاطر انجیل متی تلاش می کند محل تولد عیسی را به ایالت یهودا برگرداند).
با این حال، این ادعا که چنین مکانی نمیتوانسته توقفگاه کاروانها باشد، به هیچ وجه درست نیست. مکه همانطور که در متون و حتی با تفسیری از آیات سوره قریش اشاره شده است، مکان توقف و ملاقات کاروانها بوده است زیرا هم از سوی غرب به جده (که یافتههای باستانشناسی از وجود یک شهر کوچک قدیمی در آنجا خبر میدهد) نزدیک است و هم از جنوب به طائف و نجران و در نهایت یمن. حتی از مشاهدات متأخر هم معلوم میشود که کاروانها ترجیح میدادند که در کاروانسراهای دور افتاده یا مکانهایی بیرون از شهرها اتراق کنند. بنابراین مکه برای اینکه محل تلاقی بین تجار برده از غرب و تجار دیگر از یمن و شام باشد، مکان نامناسبی نیست. همچنین زیارتگاههایی که مورد قبول قبایل و طوایف متفاوت و بعضاً متخاصم باشد، اتفاقاً بهتر است در هیچ کدام از مکان این قبایل نباشد تا کسی بر دیگران توفق پیدا نکند.
برعکس تصور گیبسون، تاریخنگاری بعد از اسلام نشان میدهد که مکه شهر مهمی نبوده است زیرا هم محمد و هم خلفاء، شهر مکه را مرکز خلافت خود قرار ندادند و به ندرت مکه در مرکز توجه روایات قرار دارد. اگر به راستی پترا با عظمتی که دارد، همان شهر مکهای باشد که محمد آن را فتح کرد. پس منطقی بود که مسلمانان تا مدتها مرکز خلافت خود را در آنجا قرار دهند و نه مدینه و شاید نه حتی شام و بغداد.
۳- سومین و مهمترین مدرک گیبسون این است که قبله مساجد قبل از ۷۲۵ میلادی یعنی صد و هفت سال بعد از هجرت به سمت پترا هستند. برخلاف آنچه تصاویر این مستند نشان میدهد که خطوط از سوی مساجد دقیقاً در پترا به هم میرسند، اعداد و ارقام چنین دقتی را ندارند. با این حال، برای یافته گیبسون باید اعتباری قائل شد، اما این گفته صحیح نیست که قبله تمامی مساجد قابل بررسی تا قبل از صدم هجری به سمت پترا بوده است. درستتر این است که بگوئیم از بین مکه و پترا، قبلهها بیشتر به پترا نزدیک هستند تا مکه. البته این یافته قابل توجهی است ولی چند نکته هست که باید توجه داشت:
الف. همانطور که دیوید کینگ اشاره میکند، در آن زمان تا قبل از قرن هشتم که با محاسبات ریاضیاتی مسلمانان توانستند مکان دقیق قبله را تشخیص دهند، هیچ ابزار دقیقی برای تشخیص قبله وجود نداشت.
ب. گیبسون در اولین مثال خود از مسجد گانگزو در چین ذکر میکند که قبله آن با سه درجه تفاوت به سمت پترا و با هفت درجه تفاوت به سمت مکه است. اما گیبسون فقط مطابق با حرف و حدیث مردم محلی درباره قدمت این مسجد، مدعی است که این مسجد در سال ۶۲۷ میلادی ساخته شده است. بعید است که مسلمانان با چنان سرعتی توانسته باشند خود را به چین برسانند و در آنجا مسجدی بسازند. میدانیم که مردم عادت دارند در قدمت و اهمیت مکان زندگی و معابد و مساجد خود مبالغه کنند. عمارت این مسجد قدیمیتر از قرن پانزدهم نیست و اینکه قبل از بازسازی، واقعاً مسجدی وجود داشته، فقط یک داستان است که مردم آنجا نقل میکنند.
ج. گیبسون مدعی است که مسلمانان اولیه برای تعیین قبله از همان روشهایی استفاده میکردند که دریانوردان برای تشخیص مسیر. این ادعا اثبات نشده است. همچنین، همانطور که دیوید کینگ یک پژوهشگر در زمینه قبلهها تذکر میدهد، مسلمانان اولیه قبله را بر اساس طلوع و غروب خورشید تعیین میکردند. در ثانی، متن قرآن به وضوح تصریح میکند که مهم نیست روی به کدام سوی باشی و به هر سمتی روی کنی، روی به خدا کردهای. به همین خاطر بعید است که مسلمانان در تعیین قبله وسواسی به خرج میدادند کما اینکه امروزه نیز حتی متعصبترین مسلمانان نمازی که چندان هم رو به قبله نباشد را باطل نمیدانند.
۴- توصیفات مطرح شده در مورخین مسلمان از مکه با پترا مطابقت بیشتری دارد تا با مکه. این گفته مشکل متدولوژیک دارد. اگر گیبسون صحت و اعتبار تاریخ طبری یا سیره ابن هشام، واقدی و غیره را میپذیرد، پس باید همه متون آنها را بپذیرد. در این داستانها، واضح است که مکه در نزدیکی یمن است. مسلمانان از مکه به حبشه پناه میبرند زیرا حبشه در نزدیکی آنها بود. پس اگر گیبسون توصیفات مبالغه شده مورخین از شهر مکه را میپذیرد، باید آن قسمتهایی را هم بپذیرد که به وضوح معلوم است که مکه در نزدیک یمن و جنوب مدینه قرار دارد. اگر به ادعای گیبسون ابن اسحاق و طبری، وقتی از مکه سخن میراندند، پترا را در ذهن داشتند پس چگونه آنها توانستهاند روایت کنند که ابرهه از یمن با لشکری از فیل ابتدا به نجران و سپس به مکه میرود!
اما ممکن است گیبسون فقط بخشهایی را با نظریهاش مطابقت دارد بپذیرد. اما وی قطعاً به داستان عبدالله ابن زبیر که در سال ۶۴ هجری با شامیان میجنگید اعتقاد دارد زیرا برای توضیح نظریهاش برای سوخته شدن کعبه و انتقال حجرالاسود از پترا به مکه، به آن استناد میکند. پس من از همین بخش از تاریخ طبری نقل قولی میآورم. حصین بن نمیر از سوی یزید برای سرکوب عبدالله بن زبیر به مکه میرود. اما وقتی خبردار میشود که یزید بن معاویه مرده است، پس به نزد زبیر میرود و از او میخواهد که به شام بیاید تا با وی بیعت کنند: “آنگاه (زبیر) برخاست و برفت و کسان را بانگ زدند و با آنها به سوی مدینه روان شد. ابن زبیر از کار خویش پشیمان شد و کس پیش وی فرستاد که به شام نخواهم آمد و برون شدن از مکه را خوش ندارم. همین جا با من بیعت کنید و من امانتان میدهم و با شما عدالت میکنم”.
در این روایت، ابتدا حصین بن نمیر از شام به مدینه رفته در آنجا جنگیده و سپس به مکه میرود و مشغول جنگ با زبیر میشود. بعد خبر مرگ یزید میآید و به زبیر پیشنهاد میدهد که با او به شام بروند. بعد راهی مدینه میشوند اما زبیر پشیمان میشود. از متن مشخص است که مدینه حتماً در راه بین شام و مکه است. اگر منظور از مکه پترا باشد، مدینه هرگز در مسیر بین شام و مکه قرار نمیگیرد. پس نویسنده یعنی طبری نمیتوانسته پترا را مد نظر داشته باشد.
مسلماً گیبسون شواهد و فکتهای بیشتری را در کتاب خود قید کرده است که باید آنها را قبل از قضاوت نهایی، بررسی کرد. هرچه هست، من دلایل و مدارک گیبسون را برای قبول نظریه پترا اصلا کافی نمیدانم. مهمترین مشکل نظریه وی این است که داستانها و قصص را سلیقهای میپذیرد. قویترین بخش نظریه وی همان قبلههاست. با این حال برخلاف ادعای وی، جهت قبلهها هرگز دقیق و قابل اتکاء نیست. مساجد بسیاری هست که قبلههای آنها کاملاً در جهت دیگری است (برای مثال مساجد ساخته شده در اسپانیا که قبله آنها رو به جنوب است و نه جنوب شرقی).
نتیجه آنکه نظریه گیبسون را نباید چندان قوی دانست. وظیفه ما این است که بدون پژوهش و مطالعه نظرات مخالف، بازخوانیها و نقدها سریعاً یک نظریه را نپذیریم ولو اینکه مستند خوشساختی برای دفاع از آن نظریه تهیه شده باشد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.