رضا قاسمی، نویسندهی شناخته شده و خالق آثاری چون “همنوایی شبانه ارکستر چوبها“، این روزها دارد آخرین قصه خود را در فیسبوک منتشر میکند. او با ما از دغدغههای نویسندهای میگوید که در زمانه فیسبوک میزید و مینویسد.
اگر نویسنده باشید چه چیزی بهتر از اینکه برایتان بستهای پسته از ایران سوغات بیاورند و با باز کردن در آن ده بیست تایی پروانه به بیرون پر بزند؟ این نقطه شروع داستان اخیر رضا قاسمی، نویسنده شناخته شده ایرانی ساکن پاریس است که دارد داستان خود را بخش بخش و پس از نگارش هر بخش بر فیسبوک منتشر میکند. او مثل بسیاری از ما با مفاهیمی چون لایک و کامنت و به اشتراکگذاری در فیسبوک آشناست.
قصهاش هم روایت آدم تنهاییست که قفل شده به اینترنت است و برای هر چیزی سراغ موتور جستجوگر گوگل میرود. خوشنشینی ِ دغدغههای تکنولوژیک مدرن در قصه قاسمی، جز یادآوری کارنامه کاری نویسنده، نشان از شناخت او از دنیای اینترنت و زندگی آدمها در سایه آن دارد. او خواننده خود را در نگارش قصهاش شریک کرده است.
خوانندهی عجول دنیای اینترنت را که شاید با استتوسخوانی بیشتر از رمانخوانی انس داشته باشد، کشانده به دنیای شخصیت اول قصهاش، آدمی که از زیر «دکمه اف ۱۲ صفحهکلید» کامپیوترش پروانه پر میزند. آدمی که شاید تفاوتش با ما، دیگر کاربران اینترنت، در این باشد که فضای آپارتمان او در تسلط پروانههاست.
با اینهمه رضا قاسمی از اشتراکگذاری بخشهای کتابش توسط دیگر کاربران فیسبوک چندان خوشحال نیست، چرا که میگوید نویسنده برای رسیدن به متن نهایی بارها نسخههای اولیه را بازنگری و ویرایش میکند: «دلم میخواهد متنی که می ماند آن متن نهایی باشد، دلم میخواهد نسخههای چرکنویسام باقی نمانند. اما در فیسبوک امکانش نیست، نسخه اولیه متن پخش میشود و همیشه باقی میماند.»
رضا قاسمی نویسنده کتابهایی چون “همنوایی شبانه ارکستر چوبها”، “چاه بابل”، “وردی که برهها میخوانند” است. او نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و از اهالی موسیقی نیز است. با رضا قاسمی درباره تجربهاش از انتشار کتاب در فیسبوک گفتوگو کردهایم.
مریم میرزا
تحریریه: فرید وحیدی
(سرچشمه گرفته از وب سایت دویچه وله)
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.