یک سال قبل از شورش ۵۷: «عروسی» مجلل دو همجنسگرا در تهران

ظهر پنج‌شنبه زمستانی تهران… سال ۱۳۵۶

خیابان تخت‌جمشید (طالقانی) یکی از عمده‌ترین پاتوق‌های آخر هفته تهرانی‌ها با داشتن چندین سینما و کافه، آماده برای شور و هیاهوی شب جمعه‌ می‌شد. سینما سینه‌موند و پارامونت (قیام فعلی) ، یکی فیلم «جمعه» را نمایش می‌داد و دیگری برای اولین شب نمایش فیلم «گزارش» حاضر می‌شد. قرار بود خود عباس کیارستمی (کارگردان) هم، برای افتتاح فیلمش که چندین جایزه بین‌المللی برده بود و تازه در داخل کشور اکران می‌شد در سینما پارامونت حاضر شود. خبرنگاران هنری، زودتر از همیشه و قبل از تاریک شدن هوا خودشون رو رسانده بودند و در کافه تریای سینما، سیگار چاق می‌کردند و منتظر بودند. 

اما هیچکدام از اینها خبر داغ آن پنج شنبه بهمن ۱۳۵۶ نبودند. خبر داغ مربوط به اتفاقی بود که قرار است در هتل کمودور بیافتد… درست در کنار این دو سینما. 

هتل مجلل کمودور در خیابان تخت جمشید، جنب خیابان پهلوی، چندین سال بود که پاتوق همجنسگرایان مرد تهرانی شده بود. آوازه سونای حتی به کشورهای همسایه هم رسیده بود و به این مشهور بود که گذر یکی دو شاهزاده اماراتی هم به آن افتاده. رستوران‌های جور واجور در طبقات مختلف، سالن‌های رقص و نمایش فیلم و چندین میکده‌ی مجلل.

بار «شنگول»، میکده خوش رنگ و مدرن هتل، به واسطه کوکتل‌های الکل ایرانی‌اش پر آوازه شده بود: نوشیدنی‌هایی از سبزی دالار رشتی و ودکای روسی یا کوکتلی از مخلوط مارتینی و شیره انگور که اسمش رو «اقک ان سیل» (‌ arc-en-ciel به زبان فرانسه یعنی رنگین‌کمان) گذاشته بود و با زیتون رودبار به خورد مشتریانی می‌داد که با وجود زیرزمینی بودن گرایش جنسیشان، ابایی هم از حضور در این سو و آن سوی شهر نداشتند و البته منعی هم برایشان نبود. 

بار شنگول هتل کمودور
بار شنگول هتل کمودور

اما در چله زمستان تهران، قرار بود در هتل کمودور چه خبر باشد؟ دانش آموزان دختر دبیرستان مرجان، دبیرستان همسایه هتل، که همیشه بعد از تعطیل شدن مدرسه به هوای ساندویچ‌های خوشمزه تریای هتل کمودور، در لابی هتل پلاس بودند، این پنج‌شنبه با صحنه غریبی روبرو شدند: برخلاف همه روزهای قبل ساندویچ فروشی تعطیل بود و ماموران گارد ویژه شاهنشاهی از ورود افراد به هتل جلوگیری می‌کردند. چندین مامور اتوکشیده، با شلوارهای صاف که به کفش‌های نوک تیز می‌رسید هم با بیسیم‌هایشان جولان می‌دادند و هیچ حرکتی از نگاه تیزبینشان، دور نمی‌ماند. مردم شهر می‌دانستند که این سطح از امنیت، معمولا برای حضور اعضای خانواده سلطنتی یا بلندپایگان مملکت برقرار می‌شود و وقتی ظن‌شان قوی‌تر ‌شد که از معرکه دور نگه داشته می‌شدند. 

تیترهای خبری آن روز پر بود از هیاهوی سفر مارگرت تاچر، رهبر وقن حزب محافظه کار بریتانیا به تهران، آنقدر از جزییات این سفر گفته بودند که بعضی از رهگذران با دیدن این همه ماموران امنیتی، ناخواسته خیال می‌کردند که شاید نخست وزیر بریتانیا در این هتل ساکن است و این کبکبه و دبدبه برای خانم تاچر است، که البته ماجرا از این قرار نبود. 

ساعت کمی از چهار بعدازظهر گذشته بود که کالسکه‌ای چوبی و گل زده در پیاده روی خیابان تخت‌جمشید جا خشک کرد. کالسکه را از اصطبل سلطنتی در خیابان امیرآباد شمالی، با وانت به تخت جمشید آورده بودند. توجه‌ها وقتی بیشتر به هتل کمودور جلب شد که مادیون سفیدی هم سر و صدا کنان، به این کالسکه بسته شد و جلویش علوفه ریختند تا سیر و ساکت شود. 

 آفتاب غروب کرده بود و از کوچه پس کوچه‌های خیابان تخت جمشید صدای موسیقی می‌آمد، گارسون‌های مرد با یونیفورم‌های شیک و سفید آماده پذیرایی از مهمانان می‌شدند. 

آن شب رستوران فیروزه در بالاترین طبقه هتل، با نمایی ۳۶۰ درجه از تهران، محل وقوع رویدادی شد که آن موقع در هیچ جای جهان سابقه نداشت و هر چند این روزها که در سراسر جهان امری عادی شده شده، ممکن است سالهای سال طول بکشد تا دوباره در ایران تکرار شود، و این اتفاق ازدواج دو مرد همجنسگرای ایرانی با یکدیگر بود. 

آگهی هتل کمودور
آگهی هتل کمودور

همه چیز شوخی شوخی جدی شد: بیژن صفاری روشنفکر، نقاش و معمار ایرانی، مشاور هنری سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران، طراح پارک دانشجو و کاخ نیاوران، از برنامه ریزان جشن هنر شیراز و از مسئولان کارگاه نمایش و دوست پسرش سهراب محوی، یکی دیگر از طراحان کاخ نیاوران، تصمیم می‌گیرند چندین ساله شدن رابطه عاشقانه و پیوندشانرا جشن بگیرند و این جشن را در قالب ازدواجشان با یکدیگر جلوه دهند. از آنجا که ثبت ازدواج در سندهای قانونی غیر ممکن بود و از طرفی دیگر این دو دلداده می خواستند تا آنجا که ممکن است آن مراسم، به ازدواج، شبیه‌تر باشد، آخوندی را هم دعوت کردند تا خطبه عقدشان را بخواند و این دو را راهی خانه بخت کند! گرچه این ایده در ابتدا با مخالفت دوستان و خانواده هر دو طرف روبرو شد، اما سرانجام به واقعیت پیوست. 

بیژن صفاری،‌ فرزند تیمسار سناتور محمدعلی صفاری از نزدیک‌ترین نمایندگان مجلس سنا به پادشاه فقید بود و سهراب محوی، فرزند یکی از متمول ترین تاجران آن زمان. هر دو، از  نزدیک‌ترین دوستان هنری شهبانو فرح و پای ثابت بسیاری از مجالس و میهمانی‌های دربار شاهنشاهی ایران. 

 پیشنهاد برگزاری مراسم عقد و عروسی در هتل کمودور از آن جهت مطرح شد که بیژن صفاری، طراح پارک دانشجو بود که در چند قدمی هتل کمودور واقع بود و یکی از معماران هتل مجلل کمودور. 

 در میان میهمانان، چهره‌های سرشناس کم نبودند. کارت‌های دعوت به زبان فرانسه برای بسیاری از مقامات لشکری و کشوری ارسال شده بود اما به دلیل جو ماه‌های پایانی سال ۵۶ ( کمتر از یک سال مانده به انقلاب ۵۷)، بسیاری از مقامات به جای خود نماینده و یا دوست نزدیکی را فرستادند.

لیلی متین‌دفتری، از نزدیکان شهبانو
لیلی متین‌دفتری، از نزدیکان شهبانو

شهبانو فرح پهلوی، پیام تبریکش را توسط دوست نزدیک و مشاورش، لیلی متین‌دفتری فرستاده بود و از دربار هم والاگهر سروناز پهلوی (از برادرزادگان پادشاه) حضور داشت. در میان چهره‌های هنری هوشنگ توزیع، شهره و آیدین آغداشلو، بهمن محصص،‌ پرویز تناولی، منوچهر شیبانی و آشور بانيپال بابلا حضور داشتند. و از میان دوستان سرشناس این زوج، کیوان خسروانی هم بود که خود از چهره‌های سرشناس جامعه همجنسگرایان و طراح مشهورترین لباس‌های ملکه وقت ایران به شمار می‌آمد.

مردان مهمان به پوشیدن اسموکی توکسیدو ( کت های بلند رسمی) ترغیب شده بودند و زنان یک دست ماکسی پوش. ساعت ۹ شب، جمع همه جمع بود. وقتی دامادها سوار اتوموبیل رامبلر آمریکن ۴۰۴، گل زده، گوله‌های برف هم به استقبال، می باریدند.

دو مرد، با پوششی یکسان، دست در دست یکدیگر، در میان هلهله‌ی میهمانان که برای استقبال به پلکان هتل سرازیر شده‌اند، وارد شدند. معدود رهگذران آن بخش از خیابان تخت جمشید، غرق در سوال و تعجب، هر چقدر که می‌شد تماشا می کردند. تنها عکاس رسمی هتل، از مراسم عکس می‌گرفت و میهمانان از عکاسی این رویداد، منع شده بودند.

شعله‌های آتش شومینه بزرگ رستوران فیروزه، برفی که از پشت پنجره‌های سراسری رستوران سر می خوردند، سالنی که با نور کم شمع روشن است و صدای احمدرضا نبی‌زاده، خواننده‌ جوانی را که تازه چند ماهی است به رادیو و تلویزیون راه پیدا کرده و در مراسم عروسی،‌ با گیتارش چند ترانه مشهور فرانسوی می خواند، از خاطراتی است که با گذشت چهار دهه از آن شب، هنوز در خاطره‌ها مانده و یک نگرانی: در آن شب برفی حکایت کالسکه سواری و آن اسب بخت برگشته چه می‌شود؟ زوج هنرمند قرار بود بعد از مراسم عروسی، با کالسکه به پارک دانشجوی خود ساخته بروند و در آن نخستین ساعات بامداد در این پاتوق همجنسگرایان، جولانی بدهند. برف هم نتوانست مانعشان شود و رفتند و در میان چشم‌های متعجب مردم کوچه و خیابان، سوار بر کالکسه، خنچه بران تا پارک دانشجو رفتند.

خبر عروسی، اول سر از نشریات مخالف آن دوران در آورد. نشریه مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران، اوج فساد رژیم پهلوی را در ازدواج دو همجنسگرا کشف کرد… رادیوی صدای ملی ( رادیوی منتسب به حزب توده) چند روز بعد در گفتاری آتشین از به هدر رفتن منابع مالی قشر زحمت‌کش سخن گفت و گوینده‌اش با آب و تاب به شنوندگان گفت که درباریان آنقدر به خوشگذرانی مشغولند که حوصله‌شان از تفریحات روزمره سر رفته و به مراسم عجیب و غریبی از جمله ترتیب دادن ازدواج دو مرد روی آورده‌اند. در فضای سیاسی متشنج پیش از رویدادهای سال ۵۷، بسیاری تیمسار سناتور محمدعلی صفاری ( پدر یکی از دامادها) را مورد شدیدترین حملات قرار دادند و ماجرا آنقدر بالا گرفت که تازه دامادها که برای ماه عسل به فرنگ رفته بودند،‌هرگز به ایران بازنگشتند.

از معدود تصاویر جدید بیژن صفاری
تصاویر جدید بیژن صفاری

زندگی بی سر و صدای این زوج همجنسگرا به کجا کشید را جز دوستانشان، کسی نمی‌داند. رد بیژن، سال ۲۰۰۸ میلادی،‌در یک گالری نقاشی‌هایش در پاریس گرفته شده و از سهراب خبری نیست هتل کمودور تهران، حالا یکی از ساختمان‌های وزارت جهاد و سازندگی است و بار شنگولش ناهارخوری کارمندان شده. ماجرای ازدواج این دو دلداده، با آب و تاب فراوان، به مجموعه شواهد سازمان موسوم به اسناد انقلاب اسلامی پیوسته که می کوشد وجهه حکومت پیشین را تا می تواند تخریب کند. می‌ماند آرزوی تکرار چنین رویدادی در تهران که  شاید حالا حالا محقق نشود.

  • این مطلب در گفتگو با چند نفر از مهمانان این مراسم ویژه تهیه شده است. 
از سهراب محوی در سال‌های آخر عمر

دیدگاهتان را بنویسید