
لوسیا و سکس (اسپانیایی: Lucía y el sexo) یک فیلم درام با صحنههایی از عشقبازیهای پرشور و اروتیک اسپانیایی به کارگردانی خولیو مدم است که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد.
روایت داستان این فیلم، غیرخطی است و در آن اشارات سورئال گوناگونی به اقیانوس و ساحل وجود دارد. فیلم یک داستان تراژیک عاشقانه را بیان میکند که شخصیتهای فیلم را بهگونهای به هم مربوط میسازد.
دانلود با لینک مستقیم از تورنت
دانلود با لینک مستقیم از تورنت
دانلود زیرنویس فارسی فیلم لوسیا و سکس
پخش آنلاین
لوسیا، یک پیشخدمت، پس از مشاجره شدید آنها و خروج او، با دوست پسر نویسنده افسرده خود، لورنزو، تلفنی صحبت می کند. از آنجایی که او مدتی در “فانک” بوده است، او نگران است و به خانه می رود تا از او دلجویی کند. لوسیا با پیدا کردن یک آپارتمان خالی از کوره در رفته است. او هنگام پیدا کردن یک یادداشت خودکشی از پلیس تماس تلفنی دریافت می کند و آنقدر از خبر بد می ترسد که به فرض بدترین حالت تلفن را قطع می کند. آنها تماس می گیرند، اما او زنگ تلفن را نادیده می گیرد، کیف می بندد و فرار می کند. لوسیا در جستجوی شروعی جدید، به جزایر مرموز بالئاریک سفر می کند که لورنزو همیشه درباره آن صحبت می کرد، اما اخیراً نسبت به آن بسیار منفی بود.
شش سال قبل از آن، لورنزو در یک شب روشن مهتابی با یک زن متاهل زیبا که به تازگی با او به نام النا آشنا شده بود، در اقیانوس در حال برقراری رابطه جنسی معمولی است. آنها راه خود را از هم جدا می کنند و انتظار دارند دیگر هرگز یکدیگر را نبینند. او متوجه می شود که فرزندش را باردار است، و سعی می کند او را پیدا کند، اما نمی تواند چون اطلاعات کمی در مورد او دارد.
بعداً، در حالی که لورنزو با نماینده ادبی خود در یک رستوران صحبت می کند و در مورد بلوک نویسنده اش صحبت می کند، لوسیا در حالی که از روی میز بلند می شود تا سیگار بیاورد توجه او را جلب می کند. او می خواهد با او صحبت کند و او به او می پیوندد. او با وقاحت به او می گوید که از زمانی که آخرین کتاب او را خوانده، او را دنبال کرده و عاشقانه عاشق او شده است. یک لورنزو شکست خورده بلافاصله با لوسیای جذاب و پرشور درگیر می شود و او به آپارتمان لورنزو نقل مکان می کند.
سپس فیلم گذشته و حال، هم شخصیت های فیلم و هم شخصیت های رمان لورنزو را در هم می آمیزد.
لورنزو بارها و بارها با ویراستارش کتاب جدیدش را معطل میکند، در حالی که رابطهاش با لوسیا عمیقتر میشود. حدود شش سال می گذرد. لورنزو در نتیجه برخورد با النا متوجه می شود که صاحب یک دختر شده است و شروع به دیدن کودک در خارج از مدرسه می کند و با پرستار بچه اش بلن ملاقات می کند.
بلن به لورنزو می گوید که مادرش یک بازیگر پورنو به تازگی بازنشسته شده با یک دوست پسر داغ جدید است و عملاً لورنزو را با پچ پچ های زمینه جنسی و شوخی در مورد فانتزی هایش اغوا می کند. لورنزو از این برخوردها و فانتزی هایش در مورد بلن و مادرش به عنوان محتوای کتابش استفاده می کند و لوسیا در مورد آن می خواند و آن را تخیلی می پندارد. در همین حال، او پدر بودن خود را برای لوسیا یا کودک فاش نمی کند و حتی تلاشی برای تماس با النا نمی کند.
بلن با لورنزو معاشقه میکند و در نهایت او را به خانه النا دعوت میکند در حالی که او از دخترش، لونا مراقبت میکند. لورنزو یک داستان قبل از خواب برای لونا تعریف می کند و پس از اینکه او به خواب می رود، او و بلن شروع به رابطه جنسی می کنند. وقتی لونا در اتاق خواب را می زند، حرف آنها قطع می شود و آنها با وحشت تماشا می کنند که سگ خانواده، یک روتوایلر بزرگ در “حالت محافظت”، لونا را می کشد. بلن مات و مبهوت است. لورنزو فرار می کند و در افسردگی عمیق فرو می رود.
نوشته های لورنزو تاریک می شود، به سمت رابطه جنسی و مرگ فاسد. او به طور ناشناس با الینا که برای یافتن آرامش و یادآوری روزهای بهتر به جزیره نقل مکان کرده است، تماس می گیرد و داستانی زیبا در مورد کودک زیبایی که عاشق شنا در دریا است، برای او فراهم می کند تا روحیه او را شاد کند. اما رابطه گناهکار و غیرقابل ارتباط او با لوسیا شروع به فروپاشی می کند.
در زمان حال، لوسیا با یک غواص در جزیره به نام کارلوس و از طریق او النا که مسافرخانه ای در جزیره دارد ملاقات می کند. لوسیا اتاقی را اجاره میکند و زنها بهعنوان دوست با هم پیوند میخورند، بیآنکه از ارتباط صمیمی خود اطلاع داشته باشند. اما وقتی لوسیا به نام لورنزو و بازدید قبلی او از این جزیره را مدت ها پیش ذکر می کند، النا این ارتباط را استنباط می کند. لوسیا عکسی از لونا می بیند (به طرز قابل توجهی شبیه پدرش است و نام رمان لورنزو را به یاد می آورد) و او نیز ارتباط برقرار می کند.
ویراستار لورنزو از لورنزو در بیمارستان بازدید می کند، جایی که او پس از «تصادف» به آنجا برده شد و چندین هفته را در دوران نقاهت گذراند. وقتی لورنزو در مورد لوسیا می پرسد، سردبیر به لورنزو می گوید که احتمالا لوسیا فکر می کند مرده است.
لورنزو حدس میزند که لوسیا در جزیره است و سردبیر او را به آنجا میبرد. پس از اینکه هر دو زن متوجه شدند که لورنزو نمرده است، سه شخصیت با درهم تنیدگی روابط در هم تنیده خود کنار می آیند و در نهایت آن را درک می کنند.



دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.