برچسب: آفتاب مهتاب
-
| فصل نهم از کتاب ولادیمیر پراپ | شیوا ارسطویی |
روسریام را کشیدم جلوتر. نشانیام را گفتم. در ماشین را برایم باز کرد و سوار شدیم. نشست روی صندلی عقب کنار من. لولهی چرم را به زحمت وسط ماشین جا داد تا شیشه را کشید پایین و بخشی از آن را گذاشت بیرون. برف تهران را سفید کرده بود. چراغها میدرخشیدند.