برچسب: آمده بودم با دخترم چای بخورم

  • | جمعه‌ها | شيوا ارسطويی |

    | جمعه‌ها | شيوا ارسطويی |

    ده دقيقه‌ي ديگر كه سوت مي‌كشيد و با داداش مي‌رفتند بيرون، به سانس بعدي فيلم مي‌رسيدند. داداش را بغل كرد. بوسيدش. رازميك،‌ برس گرد و گنده را پرت كرد جلوِ آينه و آمد سراغ داداش. مادر، هنوز در حمام حوله‌هاي كثيف را مي‌شست.

    Continue reading