در آغوش پیراهنم بودی | ناما جعفری
ناما جعفری|مجله تابلو ادبیات عاشقی است. عشق، ادبیات را میسازد و نفس میدهد به نوشتن. از بیداری میپراندمان به بودن. نبض بیپایانِ کلمه است. خواب را به پرسیدن از تن…
شعر | داستان | گزارش | مقاله | نقد ادبی
ناما جعفری|مجله تابلو ادبیات عاشقی است. عشق، ادبیات را میسازد و نفس میدهد به نوشتن. از بیداری میپراندمان به بودن. نبض بیپایانِ کلمه است. خواب را به پرسیدن از تن…
ناصر تقوایی؛ ع. فدائینیا؛ ارنست همینگوی؛ یدالله رضایی؛ فرخ تمیمی؛ احمدرضا احمدی؛ بهرام اردبیلی؛ پرویز اسلامپور؛ محمود شجاعی؛ خوان رامون خیمهنز؛ میروسلا هاکوب؛ خورگه گوئیلن؛ پیر دو ماسو
غفلت میکردم که اختیار پندارم را میسپردم به خوشبینی که فکر کرده بودم اگر پروریده بیرونی، بهتر میتوانی بیرون بندِ عادت و آداب یک محل باشی و حاجت نداری به کوشش بیش از حد برای خود را از بند سفت رسم رهانیدن، ومیشود از این جدا بودن برای دید و داوری بهتری بهرهبرداری، دور از دردهای دیرینه، آسوده از سنت، آزاد از سلطه اندیشههای پراکندهای که در تو ریشهشان ندویدهست و چون خارجی هستی وجودشان به چشم تو عادی نمیاید.
مرد آهنگی نمیشنید، اما پسندید بیاندیشد که ماهی نوایی دارد، یا گوش شنوایی، که آهنگ یگانگی میپذیرد. اما چرا نه ماهیان دیگر؟
دو ماهی آشنا بودند. دو ماهی زندگی در آبگیر تنگ را با رقص موزونی مزین کرده بودند. اما چگونه همچنان خواهند رقصید؟ از اینجا تا کجا خواهند رقصید؟