برچسب: بدریِ لَنکَرانی
-
| آشفتهحالان بیداربخت | غلامحسین ساعدی |
تا آنجا که با سرعت بلند میشود به طرف ایستگاه راه میافتد، بلیط میگیرد و پلههای متحرک را یکی در میان پشت سرهم میگذارد و میس لمپتون را میبیند که گوشهای ایستاده چشم به تابلوی حرکت قطار دوخته است. و سخت بیقرار است و کاغذ چنگوله شدهای را در دست دارد که لای دندانها میگیرد…