برچسب: بیژن الهی

  • | ابر بارانش گرفته | شمیم بهار |

    | ابر بارانش گرفته | شمیم بهار |

    من اتاقی چیز نداشتم یعنی این جا از این حرف ها نداریم و کار روزنامه است و من زیاد اصلاً توی اداره نیستم و کارم را همان گوشه کنارها می کنم این بود که دیدم اگر گیتی بیاید توی اداره و راست بیاید سراغ من بچه ها هزار و یک فکر می کنند خلاصه کارها…

    Continue reading

  • شعرهایی از سه دوره‌ی دیروزین | بیژن الهی |

    شعرهایی از سه دوره‌ی دیروزین | بیژن الهی |

    شب که سروهای ناز، ماه را سوراخ کرده اند / دستی بریده، در اقصای شهر / بر همهء گورها چراغ می آویزد. / پس بخوان که خروسان، تاج خویش را بر سرت گذاشته اند / ای که قبله نماها، مکان تو را، در فریاد شرقی من معلوم می دارند! [و] کجاست خورشید / ـ روح…

    Continue reading

  • | غزاله علیزاده | جزیره |

    | غزاله علیزاده | جزیره |

    آفتاب اریب می‌تابید. چشم‌های عقیقی دختر شعله می‌كشید، سایه‌های ارغوانی، گونه‌هایش را برمی‌افروخت. رو به خورشید لبخند می‌زد. این دریای سرزندگی، طراوت و عطر، گل و شبنم، نفس مرد را تنگ می‌كرد، اما برای رهایی از بخارهای مسمومی كه روح او را زمانی دراز احاطه كرده بود

    Continue reading

  • شعرهای از بیژن الهی

    شعرهای از بیژن الهی

    به تصوير درختی كه در حوض زير يخ زندانی ست، چه بگويم؟

    Continue reading