روح ِغمگین ِما، خسته، پریده
بهترینها فاقد هرگونه اعتقادی هستند و بدترینها، آکنده از شور آتشین.
شعر | داستان | گزارش | مقاله | نقد ادبی
بهترینها فاقد هرگونه اعتقادی هستند و بدترینها، آکنده از شور آتشین.
ما درهمشکستگانی بودیم، مریض شایعهسازی دربارهٔ مرگ قریبالوقوع دیکتاتور، و ملول از کشته شدن کسانی که قصد فرار داشتند. ما بیشازپیش دلمشغول فرار بودیم، بدون آنکه به آن بیندیشیم. ناکامی…
چقدر عجیبه، ما باهم خیلی صمیمی بودیم، مگه نه؟… من و رابرت … حتی اگه ماههاست همدیگه رو ندیدیم… ولی توی تمام این سالها، با وجود همهٔ این گیلاس هائی که با هم زدیم، همه این ناهار هائی که با هم خوردیم … من هیچ وقت متوجه نشدم… حتی هیچ وقت احتمال ندادم … که می تونه کس دیگه ای… جز تو توی زندگی اش باشه. هیچ وقت. مثلاً، وقتی آدم با رفیقش توی بار نشسته، یا توی رستوران، بر فرض… گاهی پا می شه بره بشاشه، می دونی، کی نمی ره، ولی منظورم اینه که … اگه بره یواشکی یه زنگی بزنه، تو این رو توی تمام وجودت حس میکنی، می دونی، حتی صدای افتادن سکه رو توی دستگاه میشنوی؛ ولی من هیچ وقت این حس رو با رابرت نداشتم. صدای افتادن هیچ سکه ای رو با رابرت توی هیچ باری نشنیدم. بامزه این جاست که این من بودم که میرفتم سکه توی تلفن میانداختم و قایمکی زنگ میزدم- اون هم به تو- تنها میذاشتمش پشت پیشخون مست کنه. همینه که عجیبه…