سه شعر | حسن عالی زاده
۱در سرسرای بیمارستانیک دختر دوچرخه سواربی اعتنا به جیغ پرستار بخشپا میزند سبکبار.پاها: پرندههای سپیدموها: پرندههای سیاهو چشمها: موربوقتی که باد میوزدشلوارکش بنفش و کشی استو یک خراش نازک قرمزبر…
شعر | داستان | گزارش | مقاله | نقد ادبی
۱در سرسرای بیمارستانیک دختر دوچرخه سواربی اعتنا به جیغ پرستار بخشپا میزند سبکبار.پاها: پرندههای سپیدموها: پرندههای سیاهو چشمها: موربوقتی که باد میوزدشلوارکش بنفش و کشی استو یک خراش نازک قرمزبر…