شکارچی سه فاسد، ملا چپی مجاهد. باز کننده جعبه پاندورای نکبت ۵۷، او در جوانی کاری با آخوند میکنه که در ۸۷ سالگی بدون ذرهای تپق زدن تاریخ پنجاه سال گذشته رو طوری مرور میکنه که انگار دیروز بوده. پاره کننده کون خمینی، خسرو گلسرخی، عباس میلانی، خامنه ایی و دیگر اوباشان۵۷. “ فرو کننده دسته بافور در مادر خامنه ای جاکش و معرفی ساقی.
از پرویز ثابتی بخاطر روایت بدون ترس حقیقت سپاسگزارم، بیشک دربه ثمر رسیدن نکبت ۵۷، یکسری وقایع و اشتباهات دخیل بوده که باید شناسایی شده و برای آینده درمان شوند. با انکار آن مانع آسیب یابی و درمان نشوید.
پرویز ثابتی (زادهٔ ۴ فروردین ۱۳۱۵، سنگسر) مسئول ادارهٔ سوم ساواک طی سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ و رئیس ساواک تهران بود.
وی دوران ابتدایی را از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۸ در سنگسر و دوران دبیرستان را از ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۴ در تهران گذراند. او از ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۷ در دانشکده حقوق دانشگاه تهران تحصیل نمود و کارشناسی قضایی را اخذ کرد. در بهمن ۱۳۳۷ با معرفی ضرابی (مدیر کل نهم ساواک) به عنوان تحلیلگر سیاسی به استخدام ساواک درآمد.
کتاب توضحالمسائل خمینی و خود ساواک تکثیر کرد تا مردم وظایف شرعیشون و بدونند که با اسب و الاغ و مرغ چطور جماع کنند… با بچه شیرخواره چطور [تفخیذ] کنند این مردم قرآن رو که خونده بودند، این آقا میخواست قرآن رو اجرا کنه…. ۳۰۰ جا اقتلو اقتلو هست، بکشید بکشید..
به دانشجویی که کالیفرنیا رو با کویر لوت مقایسه کرد گفت:اگه بودجه۵۰سال مملکت رو بریزی توکویر،کالیفرنیا نمیشه درپاسخ ب کسانیکه میگن ساواک دربحث تبلیغات ضعیف عمل کرد باید گفت: اگه بام تاشام درمورد فعالیت مخرب چپها تبلیغ میکرد بازهم مغز مریض چپول همین گوهی بود ک الان هست
پرویز ثابتی: غلامحسین ساعدی با زن دوستش همخوابه میشده. او شرف ندارد.
« این ساعدی که مثلا روشنفکر چپ بوده تو مطب خودش با زن دوستش همآغوش میشده :))))» معلم اخلاقشون این بوده وای به حال بقیه!
مطابق با اسناد ساواک، او در ۹ آبان ۱۳۵۷ با نام مستعار عالیخانی از طریق فرودگاه بینالمللی مهرآباد، تهران را به مقصد لندن ترک کرد. پرویز ثابتی دو فرزند دختر از جمله پردیس ثابتی دارد و در ایالات متحده با همسرش زندگی میکند. او در دوران زندگی در آمریکا تنها مصاحبه صوتی کرده و از انتشار تصویر خود پرهیز میکرد.
ولی الله چهپور «شهپور» ساقی خامنه ای!
“خامنه ای تریاکی بود. ایرانشهر تبعیدش کردیم و “شهبد” برایش تریاک میبرد،بعد از انقلاب اسمش رو کرد “چهبد” مدیرکل بنیاد مستضعفان و جانبازان”.
پرویز ثابتی در کتابش مینویسد: «در خانواده من هم مسلمان و هم بهائی وجود داشتهاند. خانواده مادریام بهائی و عمهها و مادربزرگ پدریام مسلمان بودهاند. همسرم هم مسلمان زادهاست. من نه بهائی بوده نه مسلمان و نه پیرو دینی دیگر. از وقتی خود را شناخته و به بلوغ رسیدهام به هیچ دینی اعتقاد نداشته و غیردینی و غیرمذهبی بودهام.»
پروفسور پردیس ثابتی، زیست شناس، دانشمند علم ژنتیک،فارغ التحصیل رشته دکترای پزشکی از دانشگاه هاروارد است. مدرک کارشناسی پی اچ دی را از مؤسسه فناوری ماساچوست و کارشناسی ارشد را از دانشگاه آکسفورد دریافت کرده است. پروفسور پردیس ثابتی یکی از ۸ نابغه عصر نوین در جهان از سوی مجله تایم در سال ۲۰۱۴ انتخاب شد. او از جمله دانشمندانی است که در صف اول مبارزه با ویروس کرونا خدمات زیادی انجام داده است. خانم ثابتی کیت آزمایشی با تکنیک ویرایش ژن، برای تشخیص سریع کرونا طراحی کرده و همزمان تلاش میکند که جهان را برای واکنش سریعتر به همهگیریهای احتمالی در آینده آماده کند. او همچنین یکی از دانشمندانی است که با به خطر انداختن جان خود، موفق به شناخت ساختار ژنی و منشا ویروس کشنده ابولا شد.
در ادامه و در صفحه ۵۸۸ کتابش اضافه میکند: «مذهب یک عامل بازدارنده است در ایران… یک چیز دُگم است… و در صفحه ۶۴۹ با تأکید به اینکه «من به اومانیسم باور دارم… و Agnostic (لااَدری) هستم در وجود خداوند تردید نموده و میگویند «من در زندگی همیشه انسانی خردگرا بودهام».
وی مدیر شرکت «Paris Enterprises» است که در سال ۱۹۸۳ در آمریکا ثبت شدهاست.
شما از کی تا حالا در مورد کاستاریکا مینویسی اقای براهنی:)))) آقای ثابتی گفتند براهی یک متوهم دروغگو بود حتی یک سیلی همنخورد
برای اینکه به عمق حماقت هنرمندان چپول اون زمان پی ببرید بهتون بگم که ترانه «شقایق» رو اردلان سرفراز برای خسرو گلسرخی کلهپوکِ تروریست، سرود و داریوش اقبالی هم خوند! منظور از شقایق تو این ترانه خسرو گلسرخیه، که قصد ترور شاهزاده رضا پهلوی ۱۲ ساله رو داشت!
در مستند پرویز ثابتی گفته شد که مهدی سامع اعضای گروه سیاهکل را به ساواک لو داد. مهدی سامع الان در خارج کشور سخنگوی گروه تروریستی چریکهای فدایی خلق است و رابطه خوبی هم با فرقه رجوی دارد و او را بعنوان تحلیل گر به تلویزیون شان دعوت می کنند. حالا ببین چه خر تو خریه.
در تماسی که با آقای خلیل رستمخانی -شوهر زنده یاد روشنک داریوش- گرفته شد، ایشان تصریح کردند که این کتاب توسط همسرشان ترجمه نشده و نوشتههای ویکیپدیا و اطلاعیه امروز کانون صحیح نیست. از این رو اقدام به تصحیح روی جلد کردیم. تا زمانی که شخص مترجم و ناشر آن نخواهند هویت اصلی مترجم را فاش کنند، به همان روشنک ایرانی بسنده کردن نیکوست.
داستان کتاب
رمان در قالب رئالیسم جادویی نوشته شده و روایت اصلی داستان آمیخته با رشتهای از جستارهای فرعی است که در قالب رؤیاهای یکی از شخصیتهای اصلی داستان بازگو میشود. روایت اصلی، همچون دیگر داستانهای رشدی، شامل ترک وطن کردگان هندی در انگلستان امروز میشود. هواپیمایی از هند که توسط گروهی از سیکها ربوده شده، بر فراز انگلیس منفجر و تمام سرنشینان آن به جز دو هنرپیشهٔ هندی مسلمان که قهرمانهای اصلی داستان میباشند کشته میشوند. نفر نخست جبرئیل فرشته نام دارد، هنرپیشهٔ سرشناس بالیوود که نقش تخصصیش بازی در نقش خدایان هندوست و دیگری صلاحالدین چمچان فرزند یک بازرگان که ملیت هندی خویش را کنار گذارده و بهعنوان دوبلور در انگلیس فعالیت میکند. بهدنبال این انفجار هر دو داخل کانال آبی سقوط کرده و بهطرز جادویی نجات مییابند. در یک استحالهٔ معجزهآسا، جبرئیل فرشته واقعاً هویت جبرئیل (برترین فرشته مقرب در ادیان ابراهیمی که او را رابط میان خداوند و پیامبران میدانند) را میگیرد و چمچا نیز هویت یک روح پلید.
پس از یافتهشدن در ساحل، چمچا توسط پلیس به ظن مهاجر غیرقانونی بودن دستگیر میشود، درحالیکه جبرئیل بیتفاوت جریان را نظاره میکند.
دو قهرمان برای بازیابی زندگی خود تلاش میکنند. جبرئیل در جستجوی عشق گمشدهٔ خویش، کوهنوردی با نام الی کن را مییابد، ولی بیماری روانی او بر پیوندشان سایه میافکند. صلاحالدین نیز که بهگونهای معجزهآسا ساختار انسانی خویش را بازیافته، بهدنبال کینهجویی از جبرئیل برای واگذاشتن او پس از واقعهٔ سقوط از هواپیمای ربودهشدهاست. او این اندیشه را با افروختن آتش حسد در جبرئیل و نابودسازی رابطهاش با الی عملی میسازد. در تنگنای دیگری در داستان، جبرئیل بر آنچه صلاحالدین انجام داده آگاه میشود، ولی او را میبخشد و حتی جانش را نجات میدهد.
هر دوِی آنها به هند بازمیگردند. جبرئیل که هنوز از بیماریش رنج میبرد در یک طغیان حسادتی دیگر الی را به قتل میرساند و سپس خودکشی میکند. صلاحالدین نیز که نهتنها مورد بخشایش جبرئیل قرارگرفته، بلکه با پدر و نیز هویت هندی فراموش شدهاش به آشتی رسیده، برآن میشود که در هند باقی بماند.
بخشهای روایی رؤیاها
یک رشته از حکایات رؤیا روایی نیمه-جادویی پرداختهشده در ذهن بیمار جبرئیل فرشته در درون داستان جای گرفته و با جزئیات مرتبط فراوان و نیز مایههای متعارفی از وحی الهی، ایمان و تعصبات مذهبی و همچنین تشکیکات بههم پیوند خوردهاست.
یکی از این حکایات فرعی شامل بیشترین عناصریاست که برای مسلمانان توهینآمیز تلقی گردیدهاست. این حکایت شامل بازگویی دگرگون شدهٔ زندگی محمد (در رمان با نام «محوند» یا «پیامبر») در شهر مکه (در رمان با نام «جاهلیه») است. در میان این حکایت، بخش آیات شیطانی روایت میشود که در آن پیامبر ابتدا خبر از وحی آیاتی در پشتیبانی از بتهای شرکآلود دیرینه میدهد ولی بعد آن را لغزشی برخاسته از القائات شیطانی عنوان میدارد. دو شخصیت نیز در حکایت معرفی میگردند که به مخالفت با «پیامبر» میپردازند: یکی زن کاهن بیدین شیطانصفتی با نام «هند» است و دیگری شاعریاست بذلهگو، گمانمند و هتاک با نام «بال». وقتی پیامبر پیروزمندانه به شهر بازمیگردد، بال خودرا در یک روسپیخانهٔ زیرزمینی که در آن روسپیها نام همسران پیامبر را بر خویش نهادهاند، پنهان میسازد. همچنین یکی از صحابه پیامبر در تشکیک صحت گفتار او، مدعی میشود که پیامبر در بخشهایی از قرآن در حین وحی زیرکانه دستکاری کردهاست.
بخش دوم داستان عایشه، رعیت هندی را به تصویر میکشد که مدعی میشود از جبرئیل (فرشتهٔ مقرب) بدو وحی میشود. او همهٔ عوام روستایش را اغفال میکند تا با پای پیاده آهنگ سفری از برای زیارت بهسوی مکه کنند، با این ادعا که میتوانند پیاده از دریای عربی بگذرند. این زیارت هنگامیکه باورمندان همه پا به دریا گذارده و ناپدید میشوند به پایانی مصیبتبار میانجامد. دراینمیان شاهدان واقعه، شرحهای ضدونقیضی از غرق شدن یا گذر معجزهوار این افراد از آب ارائه میدهند.
بخش سوم رؤیا یک رهبر مذهبی متحجر تبعیدی، با نام «امام» را در اواخر قرن بیستم به تصویر میکشد. این شخصیت کنایهای شفاف به زندگی روحالله خمینی در زمان تبعیدش در پاریس دارد ولی همچنین با دستمایههای اصلی راوی بازگشتکننده به شخصیت پیامبر در ارتباط است.
آیههای شیطانی چهارمین رُمان سلمان رشدی است. این کتاب جنجالبرانگیز، برای نویسندهاش، جایزۀ وایتبرد را به ارمغان آورد. در همین سال، کتاب به فهرست نهایی جایزۀ بوکر نیز راه یافت، اما موفقیتی کسب نکرد. در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ میلادی روحالله خمینی با صدور فتوایی حکم مرگ رشدی نویسندۀ این کتاب را صادر کرد. از آن پس، رشدی زندگی مخفیانهای را در انگلستان میگذراند که تاکنون ادامه داشته است. این رمان دربردارندهٔ قالبی روایی است که از عناصر رئالیسم جادویی آمیخته با رشتهای از جستارهای فرعی که در قالب رؤیاهای دیده شدهٔ یکی از شخصیتهای اصلی داستان بازگو میشود، بهره میبرد. روایت اصلی، همچون دیگر داستانهای رشدی، شامل ترک وطن کردگان هندی در انگلستان امروز میشود. هواپیمایی از هند که توسط گروهی از سیکها ربودهشده بر فراز انگلیس منفجر و تمام سرنشینان آن به جز دو هنرپیشهٔ هندی مسلمان که قهرمانهای اصلی داستان میباشند کشته میشوند. نفر نخست جبرئیل فرشته نام دارد، هنرپیشهٔ سرشناس بالیوود که رل تخصصیاش بازی در نقش خدایان هندوست و دیگری صلاحالدین چمچا فرزند یک بازرگان است که هویت هندی خویش را کنار گذارده و بهعنوان دوبلور در انگلیس فعالیت میکند. بهدنبال این انفجار، هر دو داخل کانال آبی سقوط کرده و بهطرز جادویی نجات مییابند. در یک استحالهٔ معجزهآسا، جبرئیل فرشته، واقعاً هویت جبرئیل (برترین فرشتۀ مقرب در ادیان ابراهیمی که اورا رابط میان خداوند و پیامبران میدانند) را میگیرد و چمچا نیز هویت یک روح پلید. پس از یافتهشدن در ساحل، چمچا توسط پلیس بهظن مهاجرغیرقانونی بودن دستگیر میشود، درحالیکه جبرئیل، بیتفاوت جریان را نظاره میکند. دو قهرمان برای بازیابی زندگی خود تلاش میکنند. جبرئیل در جستجوی عشق گمشدهٔ خویش، کوهنوردی با نام الی کن را مییابد، ولی بیماری روانی او بر پیوندشان سایه میافکند. صلاحالدین نیز که بهگونهای معجزهآسا ساختار انسانی خویش را بازیافته، بهدنبال کینهجویی از جبرئیل برای واگذاشتن او پس از واقعهٔ سقوط از هواپیمای ربودهشده است. او این اندیشه را با افروختن آتش حسد در جبرئیل و نابودسازی رابطهاش با الی عملی میسازد. در تنگنای دیگری در داستان، جبرئیل بر آنچه صلاحالدین انجام داده آگاه میشود، ولی او را میبخشد و حتی جانش را نجات میدهد.
هر دوِی آنها به هند باز میگردند. جبرئیل که هنوز از بیماریاش رنج میبرد در یک طغیان حسادتی دیگر الی را به قتل میرساند و سپس خودکشی میکند. صلاحالدین نیز که نهتنها مورد بخشایش جبرئیل قرارگرفته، بلکه با پدر و نیز هویت هندی فراموش شدهاش به آشتی رسیده، برآن میشود که در هند باقی بماند. یک رشته از حکایات رؤیا روایی نیمه-جادویی پرداختهشده در ذهن بیمار جبرئیل فرشته، در درون داستان جای گرفته و با جزئیات مرتبط فراوان و نیز مایههای متعارفی از وحی الهی، ایمان و تعصبات مذهبی و همچنین تشکیکات بههم پیوند خوردهاست. یکی از این حکایات فرعی شامل بیشترین عناصریاست که برای مسلمانان توهینآمیز تلقی گردیدهاست. این حکایت شامل بازگویی دگرگون شدهٔ زندگی محمد (در رمان با نام محوندیا پیامبر) در شهر مکه (در رمان با نام جاهلیه) است. در میان این حکایت، بخش آیات شیطانی روایت میشود که در آن پیامبر ابتدا خبر از وحی آیاتی در پشتیبانی از بتهای شرکآلود دیرینه میدهد ولی بعد آنرا لغزشی برخاسته از القائات شیطانی عنوان میدارد. دو شخصیت نیز در حکایت معرفی میگردند که به مخالفت با “پیامبر”میپردازند: یکی زن کاهن بیدین شیطانصفتی با نام ” هند”است و دیگری شاعریاست بذلهگو، گمانمند و هتاک با نام “بال”. وقتی “پیامبر” پیروزمندانه به شهر بازمیگردد، “بال”، خودرا در یک روسپیخانهٔ زیرزمینی که درآن روسپیها نام همسران “پیامبر” را برخویش نهادهاند، پنهان میسازد. همچنین یکی از صحابۀ پیامبر در تشکیک صحت گفتار او، مدعی میشود که پیامبر در بخشهایی از قرآن در حین وحی، زیرکانه دستکاری کرده است. بخش دوم، داستان عایشه، رعیت هندی را به تصویر میکشد که مدعی میشود از جبرئیل (فرشتهٔ مقرب) بدو وحی میشود. او همهٔ عوام روستایش را اغفال میکند تا با پای پیاده آهنگ سفری ازبرای زیارت بهسوی مکه کنند، با این ادعا که میتوانند پیاده از دریای عربی بگذرند. این زیارت هنگامیکه باورمندان همه پا به دریا گذارده و ناپدید میشوند به پایانی مصیبتبار میانجامد. دراینمیان شاهدان واقعه، شرحهای ضدونقیضی از غرق شدن یا گذر معجزهوار این افراد از آب ارائه میدهند. بخش سوم رؤیا، یک رهبر مذهبی متحجر تبعیدی، با نام “امام” را در اواخر قرن بیستم به تصوبر میکشد. این شخصیت کنایهای شفاف به زندگی روحالله خمینی در زمان تبعیدش در پاریس دارد ولی همچنین با دستمایههای اصلی راوی بازگشت کننده به شخصیت پیامبر در ارتباط است. کمتر از یک ماه پس از انتشار کتاب، ورود و فروش آن در هند ممنوع اعلام شد. بلافاصله در کشورهای بنگلادش، سودان و افریقای جنوبی نیز کتاب ممنوعه اعلام شد. پس از آن هم در سریلانکا، ولی ماهها پس از انتشار کتاب در اواسط ماه فوریهٔ سال ۱۹۸۹ بهدنبال آشوبهای خشونتآمیز برپاشده بر ضد کتاب در پاکستان، رُشدی در یک حکم شرعی از سوی آیت الله خمینی مرتد اعلام شد و از مسلمانان خواسته شد که او را بکشند تا دیگر کسی جرأت اهانت را پیدا نکند. چندی بعد مؤسسهای خیریه در تهران برای کسی که رشدی را بکشد جایزهای بیست میلیون تومانی (حدود ۱۷۰ هزار دلار بر اساس نرخ بازار آزاد) برای ایرانیان و یک میلیون دلاری برای خارجیها تعیین کرد؛ فتوایی که باعث شد سالها بعد کارگردان فیلم ۲۰۱۲ “رولند امریش”از پخش صحنهٔ تخریب کعبه در فیلم خود منصرف شود. پس از فرمان روح الله خمینی مبنی برکشتن سلمان رشدی افرادی در صدد اجرای این حکم بر آمدند از جمله ” مصطفی مازح”جوان لبنانی که پیش از همه توانسته بود با پاسپورت فرانسوی وارد هتل محل اقامت سلمان رشدی شود؛ ولی در روز حادثه با انفجار زودهنگام بمبی که برای کشتن رشدی کار گذاشته بود، از هدفش بازماند و کشته شد. کتاب رفتهرفته در کنیا، تایلند، تانزانیا، اندونزی، سنگاپور و نهایتاً ونزوئلا ممنوع گشت. در سال ۱۹۹۱ مترجم آیات شیطانی به ژاپنی، هیتوشی ایگاریشی در توکیو با ضربات چاقو کشته شد، و به مترجم ایتالیایی کتاب هم در میلان حمله شد. در سال ۱۹۹۳ ناشر نروژی کتاب مورد حملۀ مسلحانه قرار گرفت. در همین سال عزیز نسین مترجم کتاب به ترکی در هتلی در شهر سیواس مورد حمله قرار گرفت. هرچند نسین توانست از هتل فرار کند ولی در پی به آتش کشیده شدن هتل ۳۳ نفر کشته شدند. این واقعه به کشتار سیواس معروف شد. دفتر نشر”نیما”در آلمان که ترجمۀ فارسی این کتاب را منتشر کرده بود به آتش کشیده شد و نیما نعمتی مدیر این انتشارات بارها تهدید شد. سردبیر مجلهٔ “خلق”چاپ سلیمانیه که بخشی از ترجمهٔ کردی این کتاب را در سال ۲۰۱۰ منتشر کرده بود هدف حملهٔ مسلحانه قرار گرفت. سردبیر از این حادثه جان سالم بدر برد ولی برمک بهداد مترجم کتاب از آن زمان پنهان شدهاست در حالیکه تعدادی از روحانیون سلیمانیه و اربیل حکم قتل وی را صادر کردهاند.
“هارون و دریای قصه ها داستانی جذاب و زیبا است که در آن خوبی و زشتی در قالب درامی طنزآمیز با هم در نبردند. ماجراهای پر حادثه و شخصیت های خوب و بد داستان چنان هنرمندانه و زیبا ساخته و پرداخته شده اند که جذابیت آن را هم طراز افسانه های هزار و یک شب ساخته اند.”
نادین گوردیمر، برنده جایزه ادبی نوبل
هارون و دریای قصه ها همچون رمان های دیگر رشدی به سبک سورئالیستی یا رئالیسم جادویی نوشته شده است، یعنی سبکی که واقعیت را همراه تخیل و افسانه بیان می کند. واقعیتی که رشدی در پوشش افسانه هارون و دریای قصه ها توصیف می کند همان مشاجره ای است که میان هنر و ادبیات از یک طرف و مذهب و ایدئولوژی سیاسی از طرف دیگر در جریان است. همان طور که خود او از قول هربرت رید-یکی از پیشتازان مکتب سورئالیسم-نقل می کند: “تغییر، خصوصیت آن هنری است که هنر می ماند”. در حالی که مذهب یا ایدولوژی سیاسی صاف و ساده اعلام می کند که یک بار و برای همیشه حقیقت را بیان کرده است.
ختمشد، حاکم سرزمین چوپ(خاموش)، رهبر آیین بی زبانی می پندارد که همه چیز به او ختم شده است و مثل هر مومن راستین دیگری که معتقد است باورش تنها روایت درست است، می کوشد آیین سکوتش را بر تمام هستی حاکم کند و آماده است برای پیشبرد ایمانش جهانی را-هر قدر هم که زیبا باشد-به ویرانی بکشاند. هارون و دریای قصه ها، افسانه ای است که چهره زشت واقعیت از ورای تمثیل ها و استعاره های آن به وضوح به چشم می خورد. واقعیتی که سرنوشت خود نویسنده به بهترین و ملموس ترین وجه گواه آن است. هارون و دریای قصه ها، اولین رمان سلمان رشدی بعد از ماجرای آیات شیطانی است.
بچههای نیمهشب رمانی است نوشته سلمان رشدی، در سال ۱۹۸۱. سلمان رشدی در این رمان به دوران گذار از استعمار انگلیس به استقلال هند میپردازد. این رمان را میتوان نمونهای از ادبیات پسااستعماری و رئالیسم جادویی دانست. رویدادهای این رمان در بستر اتفاقات تاریخی رخ میدهد و از این رو میتوان آن را رمانی تاریخی هم قلمداد کرد. بچههای نیمهشب جایزه بوکر ۱۹۸۱ و جایزه جیمز تیت بلک مموریال را در همان سال از آن خود کرد. در جشن سالگرد بیست و پنجمین و چهلمین سال برگزاری جایزه بوکر، در ۱۹۹۳ و ۲۰۰۸، بچههای نیمهشب جایزه بوکر بوکرها و جایزه بهترین برگزیدگان بوکر در همه زمانها را برنده شد. همچنین این رمان تنها رمان هندی است که در لیست ۱۰۰ رمان برتر انگلیسی زبان مجله تایم از زمان انتشار در سال ۱۹۲۳ آن تاکنون قرار گرفتهاست.
مهدی سحابی بچههای نیمهشب را به فارسی ترجمه کرد و در سال ۱۳۶۴ برنده جایزهٔ بهترین رمان خارجی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد؛ اما چند سال پس از نشر آن مسلمانان سلمان رشدی را به دلیل نگارش کتاب آیات شیطانی تکفیر کردند و درنتیجه رمان بچههای نیمهشب نیز در ایران تجدید چاپ نیافت.
[
لحظههایی هست که دچار وحشت میشوم، اما این لحظهها میگذرند و وحشت، مثل جانوری دریایی که به جستجوی هوا به سطح آب بیاید و دور و برش را پر از کف کند، سرک میکشد اما دوباره به ژرفا برمیگردد.