مهشید امیرشاهی | شش داستان کوتاه با صدای نویسنده |
تابلوها هم اخمآلود از روی دیوارها نگاهمان میکردند . . .
خانه، آدم را بهیاد قصر مخروبه و افسون شدهی
شعر | داستان | گزارش | مقاله | نقد ادبی
تابلوها هم اخمآلود از روی دیوارها نگاهمان میکردند . . .
خانه، آدم را بهیاد قصر مخروبه و افسون شدهی
«بیبی آمد! بدو آمد!» سارِ بیبیخانم روی لبهی طشت رختشویی نشست و دو تا نوک محکم تو پرهای پف کردهی سینهاش زد. بعد با عجله سرش را چرخاند و پشتش…