برچسب: سعید کارگر
-
تثلیثهای “گائودی” | سعید کارگر
در ته گلویش فریاد کشید. صدایش شبیه آن اسیر اسپانیایی بود که آخرین جادوگر ماچوپیچو روی سنگ قربانگاه خوابانده و قلبش را که همچنان می تپید، جلوی چشمان وحشتزده و دریده اش، در پنجه می فشرد. دوباره ناله بلندی سر داد. بغضش پاره شد. گلویش ترکید و تنش را، لرزان و بی تاب از چنگال…