خودم را مثل ویتنام در زمان جنگ احساس میکنم.
من به عنوان یک نویسنده، خطا، اجرای ضعیف و شکست را تحمل می کنم. مگر چه می شود اگر گاهی اوقات شکست بخورم، اگر یک داستان یا مقاله خوب از آب درنیاید؟ گاهی اوقات همه چیز خوب پیش می رود و اثر قابل قبول می شود. و همین کافی است. اما من این نگرش را درباره ی روابط نزدیک ندارم. خطا و شکست را تحمل نمی کنم—به همین خاطر از همان ابتدا مضطرب هستم، و به همین خاطر احتمال شکست خوردنم بیشتر می شود. چون این اعتماد به نفس را ندارم که گاهی اوقات (بدون این که خودم به اجبار چیزی را رقم بزنم) این رابطه ی نزدیک می تواند خوب از آب درآید.