برچسب: شاهرخ مسکوب
-
نوشتههای شاهرخ مسکوب
باران تندی میبارد. گاهی صدای چرخ ماشینهایی که در مونپارناس از روی آسفالت خیس میگذرند میآیند. دلم میخواست میزدم به خیابان و در دل تاریکی خلوت و سرد دم صبح شهر کمی راه میرفتم. امّا به عشق آبِ باران دل از نرمای گرم رختخواب کندن آدمِ دریادل میخواهد. ماژلان! من عطّار را ترجیح میدهم که…
-
| شاهرخ مسکوب | روزها در راه |
جوان که بودم میخواستم دنیا را عوض کنم. نشد، دنیا مرا عوض کرد، پیر و پفیوز و مچاله شدهام. یک روزی به عشق آفتاب از خوب بیدار میشدم و روشنایی را که میدیدم روحم سبز میشد. حالا دلم نمیخوهد از خوب بیدار شوم. روحم خواب آلود و خسته است. مثل اینکه نمیتواند سر پا بایستد.…