برچسب: فلسفه غرب
-
بیزارم از بی تفاوتها
آنکه زنده است نمیتواند بهراستی شهروند باشد و موضعگیری نکند. بیتفاوتی کاهلی است، انگلوارگی است، بیجربزگی است. زندگی نیست و ازاینروست که من از بیتفاوتها بیزارم.
-
فرسوده بودن بس بیشتر از خسته بودن است.
ژیل دلوز قبل از خودکشی، مقالهای مینویسد به نام «فرسودگی» که به نوعی شرح حالش در آخرین روزهای زندگی است: فرسوده بودن بس بیشتر از خسته بودن است. شخص خسته صرفاً فعلیت بخشیدن را فرسوده است، درحالیکه شخص فرسوده کلِ امر ممکن را میفرساید. شخص خسته دیگر نمیتواند محقق کند، اما شخص فرسوده دیگر نمیتواند ممکن کند. در فرسودگی…