یک روز مانده به عید پاک | زویا پیرزاد
آدمها آنقدر زود عوض میشوند که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاه بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستیها و دشمنیها فاصله افتاده است.
شعر | داستان | گزارش | مقاله | نقد ادبی
آدمها آنقدر زود عوض میشوند که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاه بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستیها و دشمنیها فاصله افتاده است.
ليلا سرش را كرد توي گنجه. طرف راست لباس هاي علي بود، طرف چپ چوب رختي هاي خالي. سرش را بيرون آورد. در گنجه را بست. خم شد در چمدان را بست. از پنجره به بيرون نگاه كرد. توي خرابه سگي ايستاده بود كنار توله هاش و به سگي چند قدم آن طرف تر پارس مي كرد.