دستمایهها | آلیس مونرو
رؤیای مادرم. (مترجم)، تهران: نشر مرکز، ۱۳۹۰. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۰۵-۹۹۷-۲
میخواستم چیزی بهت بگم. نیایش عبدالکریمی (مترجم)، بیژن عبدالکریمی (مقدمه)، تهران: نقد فرهنگ، ۱۳۹۴.
. (مترجم)، ناشر: نیلوفر.
شعر | داستان | گزارش | مقاله | نقد ادبی
رؤیای مادرم. (مترجم)، تهران: نشر مرکز، ۱۳۹۰. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۰۵-۹۹۷-۲
میخواستم چیزی بهت بگم. نیایش عبدالکریمی (مترجم)، بیژن عبدالکریمی (مقدمه)، تهران: نقد فرهنگ، ۱۳۹۴.
. (مترجم)، ناشر: نیلوفر.
قبلاً دو یا سه بار اینجا دیده بودمش. هربار هم یک لرزش توصیف ناپذیر آمدنش را اعلام میکرد که از هر جفت شانه به جفت بعدی منتقل میشد تا از در کافه به شانههای من میرسید. این لرزش برای من، چه خود زندگی آن را ایجاد کند چه هنر، همیشه نشان از حضور زیبائی داشته است.
ایدهها، طبقهبندیها و اصطلاحات سیاسی پیش من از یک قماش اند؛ همه شان چیزهایی هستند که دیگر کهنه شدهاند؛ آنارشی روشنفکری، ماتریالیسم، راسیونالیسم؛ گویی این چیزها میتوانند عنکبوتی از تار آدمیزاد بیرون بکشند.
کوشان برای سخنرانی در پنجاهمین سال اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر (۱۰ دسامبر ۱۹۹۸) به نروژ سفر میکند و پس از آگاهی از خبر کشته شدن دوستان و همکارانش، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، و بودن نام خودش در صدر فهرست مرگ جمهوری اسلامی، ناگزیر به زندگی در تبعید میشود.
زیبایی ژاله م . باعث شناسایی او میشود . به نظر میرسد که بیشتر از ان که از دیدار دوباره ی او خوشحال باشد ، مبهوت زیباییش شده است
آدمها آنقدر زود عوض میشوند که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاه بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستیها و دشمنیها فاصله افتاده است.
وقتي مادربزرگم، با آن لهجهي غليظ اصفهانياش ميگويد: «الهي مردهشو چاكيسفكي رو ببره»، اول فكر ميكنم حرف خيلي خيلي بدي زده. ولي بعد خيالم راحت ميشود. او را خوب ميشناسم.…
اوضاع اینجا روز به روز گه تر و گندتر میشود. نقشهٔ اساسی برای دیکتاتوری کردن اینجا در جریان است. برای اتحاد اسلام بسیار سنگ به سینه زده میشود.
يکم خرگوشی سفيد داشتم ؛ با خال های سياه سو غاتی برای خودم . يکی دو روز توی اين اتاق با هم بو ديم.براش غذا خريد ه بو دم .با…
وقتی که کنار استخر سرش را از آب بیرون آورد، تند تند، اما بیصدا، شروع به نفس نفس زدن کرد.
میدیدم چقدر ظریف است اما ظرافتهایش دخترانه بودند.
نفساش را، به نوبت، از دهان و بینی کوچکاش بیرون میداد و تو میکشید.
دهاناش کوچک بود و او هم کوچکترش کرده بود، عین ِ ماهی.