برچسب: مجموعه داستان
-
سیزدهم آذر، روز مبارزه با سانسور تا واپسین دم!
سیزده سال پیش کانون نویسندگان ایران به یاد دو عضو موثر خود، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، که در پاییز ۷۷ به دست آمران و عاملان حاکمیت خودکامه به قتل رسیدند، سیزدهم آذرماه را روز مبارزه با سانسور نام گذاشت. اینک ثمرهی خون آن دو و هزاران تن دیگر که در این سالها جان خود…
-
راههایی که یک داستان در ذهن میگشاید: «از زیر خاک» نوشته نسیم خاکسار
*پرتره نسیم خاکسار، اثر: ایرج یمین اسفندیاری | بررسی کتاب ” از زیر خاک” نوشته نسیم خاکسار : ف.دشتی | نسیم خاکسار، داستان «از زیر خاک» را در سال ۲۰۰۲ به چاپ سپرده است. داستانی با درون مایهی قتل عام ۶۷، از زبانِ دست و یا بند انگشتِ دستی از یکی از قربانیان آن کشتار…
-
دستمایهها | آلیس مونرو
رؤیای مادرم. (مترجم)، تهران: نشر مرکز، ۱۳۹۰. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۰۵-۹۹۷-۲ میخواستم چیزی بهت بگم. نیایش عبدالکریمی (مترجم)، بیژن عبدالکریمی (مقدمه)، تهران: نقد فرهنگ، ۱۳۹۴. . (مترجم)، ناشر: نیلوفر.
-
آندره بروتون | زیبائی متشنج خواهد بود یا وجود نخواهد داشت.
قبلاً دو یا سه بار اینجا دیده بودمش. هربار هم یک لرزش توصیف ناپذیر آمدنش را اعلام میکرد که از هر جفت شانه به جفت بعدی منتقل میشد تا از در کافه به شانههای من میرسید. این لرزش برای من، چه خود زندگی آن را ایجاد کند چه هنر، همیشه نشان از حضور زیبائی داشته…
-
اولیس | جیمز جویس
ایدهها، طبقهبندیها و اصطلاحات سیاسی پیش من از یک قماش اند؛ همه شان چیزهایی هستند که دیگر کهنه شدهاند؛ آنارشی روشنفکری، ماتریالیسم، راسیونالیسم؛ گویی این چیزها میتوانند عنکبوتی از تار آدمیزاد بیرون بکشند.
-
کارهای منصور کوشان در ضد سانسور
کوشان برای سخنرانی در پنجاهمین سال اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر (۱۰ دسامبر ۱۹۹۸) به نروژ سفر میکند و پس از آگاهی از خبر کشته شدن دوستان و همکارانش، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، و بودن نام خودش در صدر فهرست مرگ جمهوری اسلامی، ناگزیر به زندگی در تبعید میشود.
-
مرثیهای برای ژاله و قاتلش | ابوتراب خسروی
زیبایی ژاله م . باعث شناسایی او میشود . به نظر میرسد که بیشتر از ان که از دیدار دوباره ی او خوشحال باشد ، مبهوت زیباییش شده است
-
یک روز مانده به عید پاک | زویا پیرزاد
آدمها آنقدر زود عوض میشوند که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاه بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستیها و دشمنیها فاصله افتاده است.
-
آن روي ديگر | اميرحسن چهل تن
آن كه توي ماشين بود گفت: چراغ ژاپني ها چي ؟ بياورم شان ؟ مرد دست به جيب پشت شلوارماليد وبه سمت صدا برگشت. اول به زن نگاه كرد كه دم ماشـين ايسـتاده بـود، عينـك بزرگ وسياهش را ديگر به چشم نداشت وزلف طلا يي را زير روسري جابجا مـي كـرد . بعـد غرولنـدي كـرد،…
-
از “دفترهای دوکا” | شهروز رشید
پرچمها و هرودت به تکلفمان وامیدارند؛ لکنتِ زبان هم در موقعیتهای محاصره، گریبان آدم را میگیرد. اما آنگاه که هیچ نگاهی نمیتواند بیدست و پایمان کند، فصیح میشویم. آنگاه که از بیرون به درون منتقل شده باشیم؛ پرچمها و هرودت هم در دستگاه گوارشی ما گواریده شده باشند؛ آزاد شده باشیم. نگاهشان بر رویمان سنگینی…