برچسب: مجموعه شعر
-
خطر مسمومیت! جمهوری اسلامی در مدارس مشغول کار است | پادکست
دختران ما را مسموم میکنند، دختران ما را زندان میکنند، دختران ما را شکنجه میکنند، به دختران ما تجاوز میکنند، دختران ما را میکُشند. همه اینها را حکومت کثیف آخوندی اسلامی و رهبر الدنگش خامنهای جاکش انجام میدهد.
-
خودکشی در زندان گوهردشت | مجید نفیسی | شعر
آنها لکههای خون تو را از دستشویی زندان گوهردشت شستهاند و پیکر نیمهجانت را با هزاران قربانی تابستان شصتوهفت
-
آه، مرا بنوش تا من همچون رمزی در جام تو باشم
بی هیچ اندیشه ای و بی هیچ یادی در کناره ی دریا تنها بودن. زیر صخره های ساحلی ملالت بار در سرزمینی وسیع و دور دست، بی هیچ حضوری، بی هیچ حالت روحی خاصی. تنها و فراموش شده به اندازه ی سیاه پوستی بومی بر شنها زیر آفتاب. محو شدن تدریجی و غریب همه چیز.
-
شصت و يک سوره از توراتِ تن | ناما جعفری
سالها پيش وقتى تنم را جويدم و جويدم نمىدانستم سيزده سال بعد چشمهايم را كه به زخم رفته بود منتشر مىكنم، حالا اگر شعرهايم را به ياد مىآوريد، اگر من را فراموش نكردهايد، مجموعه شعر تازهام منتشر شد، اين کتاب شامل دو بخش است. بخش نامهها که به عنوان “رگهای اين نامهها انسداد…
-
الف لام میم، سلام بر اقلیتِ تنهایى | ناما جعفری
ناما جعفری|مجله تابلو من اقلیتم، وقتى بادهاى مدیترانه اى روى صورتم، زخم میریزند، اقلیت از ته گورستان تنم، سرد میشود، آدم هاى تنها، آدم هاى اقلیتاند. گاهى فکر مى کنم مگر میشود، با زندگى در دنیاى مجازى کسى را اقلیت نامید، در دنیاى مجازى که میشود از یک اقلیت به یک گروه رسید و جامعه…
-
پروانهای که رگها را میشکافد | هوشنگ آزادیور
گفتند چگونهای نشستم و برخاستم و از کتفم سیارهای زوزه کشید که منم.
-
جان شوریدهام را به خیابان میاندازم | ولادیمیر مایاکوفسکی
و نه هیچ گلوله یا زهری جان مرا نخواهد گرفت. هیچ قدرتی بر من غالب نیست جز نگاه تو که تیزتر از هر تیغی است.
-
دکمه های لباس من هنوز بسته است | اعظم بهرامی
دکمه های لباس من هنوز بسته است/اعظم بهرامیمجموعه شعرناشر:نشر زده در الکترونیک (سه پنج) به سال 1392 تیرماهطراح جلد و صفحه آرایی:مرضیه بابائیانشماره کیوسک:پنجاه و سهآماده سازی و نظم صفحات:تکنوگراف سه پنج به صورت آنلاین ورق بزنید دریافت فایل پی دی اف همیشه اینجا
-
بیانیهی نفرت از نفرت | یداله رویایی
نگاه میکنم وُ از سنت، از محافظه، از آئین نفرت میکنم
-
دُوْری | بتول عزیزپور
پوست ِ کلمات را بکـَـشم و سینه از دوره گــَــرد آوازه کنم تازه ْ تا