برچسب: مجید نفیسی
-
خودکشی در زندان گوهردشت | مجید نفیسی | شعر
آنها لکههای خون تو را از دستشویی زندان گوهردشت شستهاند و پیکر نیمهجانت را با هزاران قربانی تابستان شصتوهفت
-
من در کالگری* کسی را دارم
مجید نفیسی من در کالگری کسی را دارمکه به من فکر میکندآنروز که در تهران از او جدا شدممنتظر تولد فرزندش بودما شبها به حیاط میرفتیمتا صدای گلولهها را بشنویمو صبحها پشت درهای بستهبه صدای تکهتکه شدن خود گوش میدادیماکنون پارههای من در سراسر جهان پراکندهاندو حتی در کالگری هم خانه کردهانددر آنجا پوستینی پشمین…
-
به یک روزنامه نگار زندانی
خودسوزی نیوشاجمعیت، گرد بر گرد او کشیده بود و می خواست از ناله های مرگ او
-
| در پوست ببر | مجید نفیسی |
دریافت کتاب: | در پوست ببر، مجید نفیسی | | جیرجیرک | با لباسی از شب باز آ به درون شب پا نه، آن گاه جیرجیرک صدای گام هایت را خواهد شنود و تو را به شب دعوت خواهدکرد. عشقِ همه روزه آن جاست چیزی که تو را به همۀ درهای ناشناخته پیوند می دهد.…