درشکستن سنگها، نفوذ دردیوارها، فرو شکستن درها
تیلانتان اکتاویو پازمترجم: احمد میرعلائی سالها پیش باسنگریزه ها،باخاک وباعلف هرزه ها تیلانتان راساختم.باروی آنرا به یاد دارم،درهای زردرنگ را وبر روی آن ها انگشتانجهت نما را،کوچه های تنگ وبدبورا…
شعر | داستان | گزارش | مقاله | نقد ادبی
تیلانتان اکتاویو پازمترجم: احمد میرعلائی سالها پیش باسنگریزه ها،باخاک وباعلف هرزه ها تیلانتان راساختم.باروی آنرا به یاد دارم،درهای زردرنگ را وبر روی آن ها انگشتانجهت نما را،کوچه های تنگ وبدبورا…
جمعه بود، بخاری هیزمی با صدای گنجشک میسوخت و از بالکن صدای همهمه مردمی به گوش میرسید که از ته خیابان برمیگشتند. آنها آنقدر سر و صدا میکردند که طاهر و ملیحه نتوانستند صدای آمدن و یا دور شدن قطار را بشنوند.