تابلوی » تجاوز به لوکرسیا » که معروف به مهمترین تجاوز تاریخی است و بررسی مفهوم آن

تابلوی مورد بحث امروز اثر تیشان Titan هنرمند قرن 15 ایتالیا است. او یکی از مهمترین اعضای  » آکادمی ونیز » بود و نقاشی اسطوره گرا به حساب می آید.

داستان این تابلو از این قرار است که در حدود 500 سال قبل از میلاد پادشاهی رومی حکومت میکرد که پسری داشت به نام سکتوس تارکیونوس Sextus Tarquinius

که شاهزاده ای رومی بود. این شازده پسر به دلیل حس تمامیت خواهی خود به لوکرسیا تجاوز می کند. لوکرسیا Lucretia دختر یکی از شخصیت های سیاسی روم بود و همچنین متاهل بود. پسر شاه که برای ماموریت دیگری به محل زندگی آنها اعزام شده بود به لوکرسیا تجاوز می کند و لوکرسیا به دلیل ناراحتی فراوان خودش را می کشد. این موضوع غلیان احساسات عمومی مردم می شود و منجر ه شورش عظیمی می شود که در پی آن سلطنت حذف و حکومت دموکراتیک روم به وجود می آید. به همین دلیل این تجاوز را مهمترین تجاوز تاریخ می خوانند و لوکرسیا به سمبلی برای مردم اروپا تبدیل شده است.

تجاوز به لوکرسیا، عنوان شعر روایی یا داستان منظومی است که در سال ۱۵۹۴ شده توسط ویلیام شکسپیر، در مورد لوکرسیای افسانه ای یه نظم کشیده شده‌است. شعر روایت گونه یا داستان منظوم قبلی شکسپیر، منظومه معروف ونوس و آدونیس بود که در سال ۱۵۹۳ خلق شده بود و طی آن شعر، شکسپیر نامه‌ای نیز به حامی خویش نوشته بود و در آن، خطاب به ارل ساوت هامپتون، وعده داده بود که برای وی بعنوان «قلمزن موظف» کار نویسندگی انجام خواهد داد. بر این اساس، تجاوز به لوکرسیا فاقد لحن طنز آمیزی است که شعرهای پیش از آن دارند.

در تابلو همانطور که می بینید مردی از پس پرده در حال مشاهده صحنه است . این مرد شوهر لوکرسیا است و در واقع تیشان اشاره میکند که این عمل در مقابل چشمان او انجام گرفته است.

در تصویر بالا می بینیم که هنوز تجاوزی صورت نگرفته است. شاهزاده فقط زانویی برهنه دارد و شرمگاه زن به طور محجبانه ای پوشانده شده است. وضعیت  مرد نشان دهنده تسلط کامل او است و قرار گرفتن زانوانش در میان پاهای زن به ما میفهماند که قصد تجاوز دارد.

ترس و وحشت ، رنگ پریدگی حالت لب ها کاملا نشان می دهد که او واقعا شوکه شده است و توانایی دفاع را ندارد. جواهرات او نشان دهنده ثروتمند بودن او است . می گویند نویسندگان کاتولیک  سعی داشته اند نشان دهند که لوکرسیا خودش را در موقعیتی قرار داده است که به او تجاوز شود اما در این چهره تیشان نشان می دهد که با این نظریه موافق نیست.

اما تصویر بالا به نظرم میتواند بخش مهم آن باشد. مردی که از پس پرده در حال نظاره ی صحنه است چه شوهر لوکرسیا باشد و چه نباشد می تواند نمایانگر سمبلی باشد. سمبل مردمان پست. موهای طلایی و صورت زیبای لوکرسیا و بدنی که از بدن ونوس هم نرم تر به تصویر کشیده شده است و تقلای او و حرکت اندام او شاید صحنه ای تحریک کننده برای این مرد باشد و برای بیننده . از میان سه چهره ی تابلو فقط این چهره است که به نظر میرسد در یک وادی دیگر سیر می کند.  او میتواند سمبل مردمان پستی باشد که در مقابل تجاوز و زورگویی حتی در برابر چشمانشان ساکت می مانند و فکر می کنند زندگی ارزش دیدن چنین صحنه ای و ساکت ماندن را دارد. از طرف دیگر رنگ قرمز لباس شاهزاده نشان دهنده یمیل جنسی او است . حتی سایه ها به طریقی به قرمز مایل است. به نظرم فضای شهوت آلود به خوبی در تابلو به تصویر کشیده شده است.

دایره های قرمز و روانشناختی جنسی

“یایومی کوزاما” مادر همه شکل‌های خال‌خالی است. او در زمینۀ ایدۀ تجمع و انباشتگی که یک مفهوم آوانگارد در اواخر 1950 است کارکرده است که وارد ترکیب چند شی باهم شده است.

“ارمان” هنرمند مردی بود که سبک تجمع را برای اولین بار معرفی کرد اما “کوزاما” این مفهوم را با پیچ‌و‌تاب زنانه دگرگون کرد. “ارمان” استدلال می‌کند که یک کفش پاشنه بلند شاید تداعی یک معنای اجتماعی داشته باشد اما 30 عدد کفش پاشنه‌بلند که همگی در یک کیسۀ پلاستیکی روی هم تلمبار شده باشند شکل و تاثیر خود را از دست می‌دهند. پس اگر اندام مردان قدرت داشته باشد این اثر کوزاما آن را زیر سوال می‌برد که یک اتاق پر از اشیایی با اندام‌های مردانه را نشان می‌دهد که در دیوارهای آینه‌ای تا بی‌نهایت هم منعکس شده‌اند و قدرت خود را از دست داده‌اند. آثار کوزاما از آزادی جنسی دفاع می‌کنند، او در آخرین اثرش بدن خود را به عنوان یک بوم نقاشی به کار برده است. او در شکل‌گیری این سبک از هنر فمینیست در دو دهه آینده پیشگام است.

آثاری را در قرن بیستم خلق کرده که جنبش اکسپرسیونیست (Expressionist movement) را تحت تاثیر قرار داد. وی در زمینه های نقاشی، مجسمه، کلاژ، هنر محیطی و چیدمان کار می کند. وسواس فکری او در کارهایش تکرار تجمع و پراکندگی بوده و به همین خاطر، خود را یک هنرمند خلاق وسواس خطاب می کند. آثار وی، معمولا در زمینه هنرهای مفهومی (conceptual art) است و می توان برخی صفات مینی مالیسم، فمنیسم، سورئالیسم، پاپ آرت و اکسپرسیونیسم انتزاعی را در آثارش مشاهده کرد. در برخی از آثار این بانوی ژاپنی معروف، شرح حال روانی و جنسی ایشان قابل درک است. وی علاوه بر آثار هنری، در زمینه نویسندگی نیز فعال است و رمان و کتاب شعری از خود نیز منتشر کرده که مخاطبان بسیار دارد. وی، مدت طولانی دچار بیماری روانی بود و با مشکلات جدی مواجه شد. یکی از آثار کوساما در نوامبر ۲۰۰۸ میلادی، در حراجی معروف کریستی نیویورک، به قیمت ۵.۱ میلیون دلار به فروش رفت که رکوردی برای یک بانوی هنرمند زنده به شمار می رود. او دچار وسواس فکری بوده و دلیل این بیماری، مربوط به دوران کودکی ایشان در ژاپن اعلام شده که مدام تحت تعرض و آزار جنسی قرار گرفت. او حتی در زمان کودکی، توسط خانواده و اطرافیانش مورد ضرب و شتم قرار داشت و به نظر می رسد، کودکی پر چالشی را تجربه کرده است.

نودآرت‌های فراوان و پرفورمنس‌های بسیاری با بدن‌های برهنه زیر نظر و به کارگردانی او اجرا شده‌اند. موزه‌های بسیاری در دنیا مالک آثار او هستند و مجسمه‌های پرتعدادی نیز برای اماکن عمومی ساخته است. از طرفداران جدی حقوق همجنسگرایان است و چند پرفورمنس هم برای این منظور اجرا کرده است. یکی از مشهورترین آثارش که در عکس‌های دوم و سوم می‌توانید دو نمونه‌ش را ببینید، «تالار آینه‌ بی‌کرانه» نام دارد که درواقع اجرا در اتاق‌های بزرگی است که با آینه، ال‌ئی‌دی و نورهای چشمک‌زن و ثابت و در بعضی اجراها مجسمه‌های فرمال، چنان تزیین شده‌اند که حسی از بی‌کرانگی را القا می‌کنند. مخاطب از دری پنهان به اتاق وارد شده و پس از بسته شدن در، میان این فضای خیال‌انگیزِ سورئال گم می‌شود. عکس اول تصویری امروزی ازاو درمیان مجسمه‌های فالیک مشهورش است. کلاه‌گیس قرمزی که بر سر دارد و لباسهای خالدارش سالهاست که جزیی از برندینگ شخصی او برای عرضه ظاهری به جهانند

از کودکی عاشق این بودم که گوشه‌ای بنشینم و نقاشی کنم اما مادرم اجازه نمی‌داد. او می‌گفت باید خودم را برای خانه‌داری و شوهرداری و ازدواج با مردی ثروتمند آماده کنم. مادرم در سال‌های ابتدایی شکل‌گرفتن شور و اشتیاقم در مورد هنر و نقاشی، در همان روزهای قشنگ کودکی، همه قلم‌موها، بوم‌ها و نقاشی‌هایم را دور ریخت.» این ابتدای سرگذشت یکی از مشهورترین زنان نقاش ژاپن است که دست‌کم هشت دهه از زندگی‌اش را طرح زد، نقاشی کشید، مجسمه ساخت، شعر گفت و به مرکز بیماران اختلالات ذهنی رفت تا مغز و روح ناآرامش را درمان کند. او می‌گوید ترس‌های نقاشی‌شده‌اش همانقدر که مشهورش کرد، بیمارش هم کرد: «آنقدر نقاشی کشیدم، آنقدر کار کردم و آنقدر خودم را در دنیای بی‌کران وسواس و ترس و نقطه و نور و تاریکی حل کردم، که روزی احساس کردم دارم از خستگی می‌میرم.

لوئیز بورژوآ


ژوزفین لوییز بورژوآ ((به فرانسوی: Louise Joséphine Bourgeois) زاده ۱۹۱۱-درگذشته ۲۰۱۰) هنرمند و مجسمه‌ساز زاده شهر پاریس فرانسه با تابعیت آمریکایی بود که بیشتر به خاطر مجسمه عنکبوت مشهورش با نام مامان شناخته شده‌است. وی که پس از ۶۰ سالگی مشهور شد مضمون اصلی آثارش بازتاب ناملایمات عاطفی و سرخوردگیهای شخصی به ویژه در دوران کودکی بود.


ژوزفین لوییز بورژوآ در سال ۱۹۱۱ در پاریس به دنیا آمد. آموزش هنر را در مدارس مختلفی فراگرفت از جمله اکول دو لوور (École du Louvre)، دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس، آکادمی جولین و آتلیه فرلاند لژه. در سال ۱۹۳۸ به ایالات متحده مهاجرت کرد؛ با رابرت گلدواتر (مورخ و گالری دار آمریکایی) ازدواج کرد و تحصیلات خود را در لیگ دانشجویان هنر در نیویورک ادامه داد. گرچه در آغاز او به عنوان طراح و نقاش شناخته می‌شد اما از سال ۱۹۴۰ تمرکز خود را بر روی مجسمه‌سازی گذاشت که سبب شد، به یکی از پیشتازان شناخته شده هنر قرن بیستم تبدیل شود.

او بسیار تحت تأثیر هنرمندان اروپایی سورئالیستی بود که بعد از جنگ جهانی دوم به آمریکا مهاجرت کرده بودند. حجم‌های اولیه‌ای او ترکیبی از اشکال انتزاعی و اندام واری بودند که غالباً از چوب تراشیده می‌شدند.

از سال ۱۹۶۰ او شروع به استفاده از پلاستیک، برنز و سنگ کرد. حجم‌های او بزرگتر شده و ارجاع بیشتری به موضوعاتی را می‌دادند که غالب آثارش را تشکیل می‌داد؛ دوران کودکی اش. او می‌گفت:

دوران کودکی ام جادویش، رمز گونگی اش و درامش را هیچ‌گاه از دست نداده‌است. رابطه او با والدینش و نقش تمایلات جنسی در آثار او به صورت نمادین بازنمایی شده‌اند.

بدن‌های تکه‌تکه شدهٔ او (که اشاره به بدن زن و مرد یا ترکیبی از این دو دارند) به تمایلات جنسی و بی‌گناهی و تقابل بین این دو می‌پردازد.

آثار او در مجموعه‌های بسیاری از موزه‌ای بزرگ در سراسر جهان قرار گرفته‌اند.

به رغم گرایش همواره نامطمئن اش به جریان‌های هنری مطرح روز آن دوران همچون سوررئالیسم، اکسپرسیوینسم انتزاعی و نیز فمینیسم، انتظار مطرح شدن نام بورژوا در صحنهٔ هنری نیویورک تا میانهٔ دههٔ هفتاد به طول انجامید در طول سی سال فعالیت هنری اش او تنها چهار نمایشگاه انفرادی برگزار کرد، در حالی که پس از این تاریخ در فاصلهٔ ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۱ بورژوا پنج نمایشگاه انفرادی فقط در نیویورک برپا کرد. سرانجام در سال ۱۹۸۲ نمایشگاه مرور مُما بر آثار او (اولین در نوع خود برای یک هنرمند زن) و سپس نمایندگی ایالات متحد در ونیز ۱۹۹۳ موقعیت یکتای او را تثبیت کرد.

او در شهر نیویورک زندگی می‌کرد و می ۲۰۱۰ بر اثر سکته قلبی درگذشت؛ در حالی که در آستانه صد سالگی از فعالیت هنری بازنایستاد و قادر بود بینندگان را با ابداع و خلاقیت خود به شگفت آورد.

آثار
سرنگونی پدر
سرنگونی پدر ۱۹۷۴ شرحی از زندگی و اثرات روانی سلطه قدرت پدر بر فرزندانش است. اثر یک چیدمان شبیه به رحم مادر است که از گچ، لاتکس، چوب، پارچه و نور قرمز تشکیل شده‌است. سرنگونی پدر اولین قطعه‌ای بود که او در آن از مواد نرم در مقیاس بزرگ استفاده کرد. پس از ورود به چیدمان؛ بیننده صحنه پس از ارتکاب جرم را می‌بیند. قسمتی از یک ناهار خوری یا اتاق خواب که کودکان لکه مانندی از شورش کردن، به قتل رسیدن و خوردن پدر، خشنودند.

سلول‌ها
در دهه هشتاد زندگی اش، بورژوآ دو گونه چیدمان خلق کرد که از آن‌ها با نام «سلول‌ها» یاد می‌کرد. بیشتر آن‌ها چیدمان‌هایی کوچک مقیاس بودند که از اشیاء نمادین تشکیل می‌شدند؛ بقیه اتاق‌های کوچکی بودند که بیننده را به درون خود فرا می‌خواندند. در سلول‌ها، بورژوآ از حجم‌ها، اشیاء حاضر آماده و وسایل شخصی ای استفاده می‌کرد که بار روانی و احساسی زیادی برای او داشتند. سلول‌ها بار روانی و معنایی بسیاری داشتند؛ اما در درجه اول احساس ترس و درد را به بیننده منتقل می‌کردند. او اظهار داشت که سلول‌ها نشان دهندهٔ انواع درداند؛ درد فیزیکی، عاطفی و روانی، ذهنی و فکری… هر سلول به یک ترس می‌پردازد. ترس، درد است… هر سلول به لذت نگاه کردن می‌پردازد. لذت دیدن و دیده شدن.

مامان


در اواخر دهه ۹۰، بورژوآ شروع به استفاده از عنکبوت کرد که سوژه اصلی آثارش را تشکیل می‌داد. مامان، که بیشتر از نه متر ارتفاع دارد، از فولاد و سنگ مرمر ساخته شده که شش نسخه برنزی از آن تکثیر شده‌است. این اثر برای اولین بار در یکی از سالن‌های موزه تیت مدرن در سال ۲۰۰۰، به اجرا درآمد و پس از آن در مرکز کنوانسیون ملی قطر در دوحه نصب شد که بزرگترین مجسمه عنکبوتی است که توسط بورژوآ ساخته شده‌است.
مجسمه اشاره به قدرت مادرش دارد؛ با استفاده از نمادهایی مثل نخ ریسی، بافندگی، پرورش و حمایت. مادرش ژوزفین، زنی بود که به تعمیر پارچه‌های نقش دار، در کارگاه پدر بورژوآ می‌پرداخت. او مادرش را در سن بیست و یک سالگی از دست داد. چند روز پس از آن؛ در مقابل پدرش که به نظر نمی‌رسید ناامیدی دختر خود را جدی گرفته باشد؛ خودش را به رودخانه انداخت که پدرش او را نجات داد.

بورژوآ می‌گفت: عنکبوت قصیده ای است برای مادرم. او بهترین دوست من بود. مانند عنکبوت، مادر من یک بافنده بود. خانواده من در کسب و کار ترمیم پرده‌های نقش دار بودند و مادرم مسئول کارگاه بود. مانند عنکبوت، مادر من، بسیار باهوش بود. عنکبوت‌ها موجودات دوست داشتنی هستند که از پشه‌ها تغذیه می‌کنند. پشه‌ها ناخواسته باعث گسترش بیماری می‌شوند؛ بنابراین عنکبوت‌ها، مفید و حفاظت گر هستند؛ درست مانند مادرم.

ویژگی و سبک
ضربه روحی در دوران کودکی و موضوعات پنهان
پس از اینکه مادر لوئیس بیمار شد؛ پدرش شروع به داشتن روابط با زنان دیگر کرد که از جمله آن‌ها مدرس انگلیسی لوئیس بود. او بسیار مراقب و آگاه از این وضعیت بود. این آغاز تعامل هنرمند با استانداردهای دوگانه مربوط به جنسیت و تمایلات جنسی بود که در بسیاری از کارهایش بازنمایی می‌شد.

او به خاطر می‌آورد که پدرش بارها و بارها به مادرش دوستت دارم می‌گفت در حالی که به او خیانت می‌کرد. بورژوآ می‌گفت:

پدرم گرگ بود و مادرم خرگوشی منطقی؛ او را می‌بخشید و می‌پذیرفت.

آثار زیر با توجه به این موضوع شکل گرفته‌اند:

سرنگونی پدر (۱۹۷۴)
اتاق قرمز والدین (۱۹۹۴)
سلول: بهتر است بزرگ شوی (۱۹۹۳): این اثر از مجموعه سلول‌های بورژوآ است و مستقیماً اشاره به ضربات روحی دوران کودکی و نا امنی که او را احاطه کرده بود دارد.
دادن یا گرفتن (۲۰۰۲): این قطعه احساسات پنهان را بازنمایی می‌کند. نشان دهنده آن معضل شدیدی است که مردم در طول زندگی خود با آن روبرو هستند؛ تلاش برای تعادل رساندن بین دادن و گرفتن. این معضل نه تنها در فرم مجسمه؛ بلکه در موادی که از آن استفاده شده‌است قابل رویت است.

فضاسازی و خاطرات
فضاسازی و خاطرات از اجزای مهم کارهای بورژوآ هستند. در مصاحبه‌های متعدد، او فضاسازی را بیان تصویری خاطرات و خاطرات را نوعی از فضاسازی می‌داند. خاطراتی که در بسیاری از آثار او نمود بارزی دارند؛ ترکیبی از واقعیت و تصورات او هستند مانند مرگ و طرد پدرش. او تصوراتش را با خاطرات واقعی آمیخته می‌کرد از جمله زندگی در نزدیکی گشتارگاه و مشاهده پدرش در حالی که در کنار معشوقه‌اش بود. برای او پدرش نماد آسیب رساندن و مرافعه بود. آدمی متکبر و از همه مهم‌تر خائن. آثار زیر با توجه به این موضوع شکل گرفته‌اند:

سرنگونی پدر(۱۹۷۰)
سلول (سه حوزهٔ مرمر سفید) (۱۹۹۳): این اثر از مجموعه سلول‌های بورژوآ است و مستقیماً اشاره به ترس و اسارت دارد. آینه‌ای که در داخل آن به کار رفته بازنمود واقعیتی است که مدام در حال تغییر و تحریف است.
مامان (۱۹۹۹)
تمایلات جنسی و شکنندگی
تمایلات جنسی بی شک یکی از مهم‌ترین موضوعاتی است که آثار بورژوآ را تشکیل می‌دهند. ارتباط بین تمایلات جنسی و ضعف و نا امنی نیز یکی از رگه‌های پر رنگ کارهای اوست. یکی از دلایل این استدلال ممکن است ناشی از خاطرات دوران کودکی او از معشوقهٔ پدرش باشد.

آثار زیر با توجه به این موضوع شکل گرفته‌اند:

زن مارپیچی (۱۹۵۲): این اثر تمرکز او را بر تمایلات جنسی زنانه و شکنجه نشان می‌دهد. ساق‌های خم شده و عضلات بازو نشان می‌دهند که زن مارپیچی در حال خفه شدن و به دار آویخته شدن است.
دختر بچه (۱۹۶۸)
الهه شکننده (۱۹۷۰)
سباستین مقدس (۱۹۹۲)
درون و بیرون (۱۹۹۵): ارتباط بین این اثر با تمرکز اقلیت‌های جنسی بر مفهوم جنسیت، بسیار روشن است. استفاده از فلزات در این اثر ارتباط خشم یا حتی اسارت را با جنسیت و رفتارهای جنسی نشان می‌دهد و نه شور و عشق را.


مصالحه با قدرت
«من از قدرت می‌ترسم. مرا عصبی می‌کند. در زندگی واقعی من خود را به موقعیت یک قربانی نزدیک می‌بینم و برای همین به سراغ هنر رفتم.» آثار بورژوا هرچند مشحون از درد و تهدید، همیشه جایی را برای پنهان شدن فراهم می‌کنند. آثارش هرچند موحش، اما بوی ادرار تسکین دهندهٔ یک زندانی را می‌دهند که از فشاری شرم آور، سرانجام به طرزی شرم‌آور رها شده‌است و اینک دیگر باید یاد بگیرد با شرم زیر سلطه بودن کنار بیاید. آثار بورژوا داستان مصالحه با قدرت است، آن هنگام که عنکبوتی غول پیکر را بر فراز سر رهگذران قرار می‌دهد، یا در سلول‌های شکنجه‌اش بدن جنسیت زدایی شده‌ای را می‌بینیم که با قوسی از ارضا پز گرفته‌است، یا وقتی که غار گرم کم عمقی را در برابرمان می‌گشاید که دیواره‌هایش را تاول‌های فالیک گونه پوشانده‌است، یا زمانی که حیوانی با سینه‌های متعدد بزرگ و پنجه‌هایی قدرت مند را بی سر در برابرمان می‌نشاند، یا دست‌هایی قطع شده را بر روی پایه‌های تنومند سنگی می‌تراشد. روایت او، روایت توانمندی فلج ساز قدرت است، که بر حاکم و محکوم یک سان جاری می‌شود. هیچ شکوهی در قدرت ناتوان ساز نیست.

هنر تن‌کامه

هنر تن‌کامه یا هنر اروتیک (به انگلیسی: Erotic art)، هر گونه اثر هنری است که به منظور برانگیختن شهوت جنسی یا به قصد توصیف صحنه‌های عشق بازی خلق گردیده‌است. این قبیل آثار هنری می‌توانند شامل: نقاشی، قلمزنی، نگارگری، مجسمه سازی، عکاسی، موسیقی و حتی نویسندگی باشند.

تعریف

از آنجا که هم تجارب ادراکی منجر به برانگیختگی شهوت و هم تعاریف مربوط به هنر، دائماً در حال نوسان هستند، ارائهٔ یک تعریف مشخص از هنر اروتیک، تا حدود زیادی دشوار است. به عنوان نمونه ساختن مجسمه از آلت تناسلی مرد، در برخی از فرهنگ‌های آفریقایی ممکن است به عنوان یک نماد و سمبل سنتی از اقتدار و توانمندی در نظر گرفته شود و هیچگونه وابستگی و ارتباطی با عشق شهوانی نداشته باشد.

علاوه بر این، اغلب تمایز میان دو مقولهٔ هنر اروتیک و پورنوگرافی نیز آسان نیست، چراکه پورنوگرافی نیز، در واقع نوعی توصیف صحنه‌های مربوط به عشقبازی و شهوترانی به قصد تحریک و برانگیختن قوای جنسی و شهوانی است، منتهی تفاوت آن این است که این نوع توصیف الزاماً یک آفرینش هنری نیست و به‌طور معمول جزئی از هنر در نظر گرفته نمی‌شود. تفاوت میان این دو مقوله ممکن است در هدف و پیام آن‌ها نهفته باشد. در مجموع مقولهٔ هنر اروتیک همواره به عنوان یک قطعه هنری در نظر گرفته می‌شود و ابزارها و شاخصه‌های مرسوم و شناخته شدهٔ هنری را که در دیگر آثار هنری تاریخی رعایت شده‌اند را، در بر می‌گیرد. حال آن که پورنوگرافی نیز ممکن است از همین ابزارها استفاده کند، امّا آنچه را که در درجهٔ نخست مدّ نظر قرار می‌دهد، تحریک جنسی است. با این وجود، تفکیک و تمایز این موارد از یکدیگر به شدت ذهنی[و سلیقه‌ای] است.

در همین ارتباط و به عنوان مثال، قاضی پاتر استوارت از قضات دیوان عالی قضایی در ایالات متحده امریکا، در تلاش برای توضیح مفاهیم غامض پورنوگرافی، و تشریح آنچه در مورد این پدیده زشت و ناپسند است، می‌نویسد:

من امروز قادر نیستم که برای شناساندن انواعی از پدیده ها[ی ناشایست مرتبط با پورنوگرافی] تلاش کنم که تعریف آن در ادراکم نخواهد گنجید… []، امّا با این وجود، هرگاه که آن پدیده‌ها را می‌ببینم، به خوبی آن‌ها را می‌شناسم….

پیشینهٔ تاریخی

یکی از سرامیک‌های بدست آمده در موشه(واقع در پرو) که تحریک آلت تناسلی مرد، بوسیلهٔ زبان و دهان یک زن را نشان می‌دهد، سرامیک مربوط به سال ۲۰۰ بعد از میلاد، از مجموعهٔ موزهٔ لارکو

در میان قدیمی‌ترین نمونه‌های بازمانده از گذشته‌های دور، که دیرینگی و اهمیت مقولات اروتیک (مرتبط با عشق شهوانی) را نشان می‌دهند، نقاشی‌های حجاری شده بر دیوارهٔ غارهای مربوط به دوران پالئولیتیک می‌باشند. امّا در عین حال بسیاری از فرهنگ‌ها نمونه‌هایی از هنر اروتیک را خلق نموده‌اند.

از جمله یونانیان باستان، صحنه‌های جنسی زیادی را بر روی سرامیک هایشان نقاشی می‌کردند، طوری‌که بسیاری از این صحنه‌ها به عنوان برخی از نخستین موارد ثبت شدهٔ موجود از روابط همجنس گرایانه، بچه بازی و… شهرت یافته‌اند. همچنین از همین نمونه، صحنه‌های متعددی از روابط جنسی، به صورت صریح و روشن، بر دیوارهای مخروبه ساختمان‌های کهن رومی در پومپه‌ایPompeii به چشم می‌خورد.

در موشه واقع در کشور پرو که از ممالک امریکای جنوبی است، مردمان باستانی دیگری زندگی می‌کرده‌اند که در مجسمه‌های سفالی ساخت خود، جلوه‌های واضح و آشکاری از روابط عشقی و شهوانی را به معرض نمایش می‌نهاده‌اند. از این نمونه آثار می‌توان به یک گالری که به‌طور کامل به سرامیک‌های دوران پیش کلمبیایی با نقش‌های اروتیک و وابسته به عشق شهوانی اختصاص داده شده، اشاره نمود. این سرامیک‌ها از همان سرزمین موشه بدست آمده اند(فرهنگ Moche) و در لیما (پایتخت پرو)، در موزه لارکو Larco قرار داده شده‌اند.

افزون بر این موارد، در فرهنگ مشرق زمین نیز، می‌توان سابقه‌ای کهن و طولانی از سنت درج نقاشی‌های اروتیک و وابسته به عشق شهوانی سراغ گرفت. به عنوان نمونه در ژاپن، از جملهٔ این قبیل سنت‌ها می‌توان به پدیدهٔ شونگاshunga اشاره نمود که در قرن سیزدهم میلادی در این کشور پا گرفت و گسترش محبوبیت آن تا اواخر قرن نوزدهم میلادی، یعنی زمانی که فن عکاسی اختراع گردید، ادامه یافت. به همین شکل، هنر اروتیک در چین نیز، در طی دوران دوم دودمان مینگ، به اوج محبوبیت خود رسید. همچنین در هند نیز، اثر معروف کاما سوترا که در واقع کتابچهٔ مخصوصی است که در عصر باستان نقش راهنمای جنسی را ایفا می‌نموده‌است، قابل ذکر می‌باشد. این اثر باستانی هنوز هم در سراسر جهان محبوب است و افراد بسیاری به خواندن آن تمایل دارند.

در اروپا نیز، با شروع عصر رنسانس، استفاده از سنت‌ها و اصطلاحات عاشقانه رواج گرفت، در حالی که این موارد در آغاز به عنوان یک تفریح و سرگرمی نزد آریستوکرات‌ها یا همان اشراف مورد استفاده قرار می‌گرفت. در اوایل قرن شانزدهم، متنی اروتیک موسوم به I Modi، که مشتمل بر یک آلبوم حکاکی شده بر روی چوب بود، توسط یک طراح به نام گوئیلو رومانو، یک قلم زن به نام مارک آنتونی رایموندی، و یک شاعر به نام پیترو آرتینو، تهیه گردید. همچنین در سال ۱۶۰۱ کاراواجیو، یک نقاشی به نام آمور وینسیت اومنیا را برای مجموعه‌ای متعلق به مارکیوس وینسنزو گیوش تینیانی طراحی نمود. به همین ترتیب سنت استفاده از هنر اروتیک در آثار دیگر هنرمندان نقاش ادامه یافت، و نقاشان جدیدتر و مدرن تر نمونه‌هایی از این هنر را در تابلوهای خویش به نمایش نهادند. نقاشانی مانند فراگونارد، کوربت، میلت، بالتوس، پیکاسو، ادگار دگاس، تولوز لائوترک، ایگون شیه له، که این آخری در زمانی که در زندان بود، آثار اروتیک و شهوانی خود را خلق می‌کرد و به همین جهت آثار متعددی از او، با توجه به فضای نامساعد فرهنگی کشور اطریش در آن زمان، توسط مقامات زندان تخلف تشخیص داده شد و نابود گردید. آثار وی عمدتاً مشتمل بر نقاشی‌های اروتیک و شهوانی از بدن برهنهٔ دختران جوان بودند.

یک نوع هنر اروتیک در مجسمه سازی به شیوهٔ نتسوکه، مجسمه‌ای ساخته شده از عاج ماموت در ژاپن

با آغاز قرن بیستم، هنر عکاسی تبدیل به جالب‌ترین و همه گیرترین رسانهٔ اشاعه دهندهٔ هنر اروتیک گردید. در این قرن، ناشرانی مانند تاسچن اقدام به انجام یک عمل دموکراتیک برای عرضه و نمایش هنر اروتیک و عکاسی اروتیک نمود. کتاب‌های ارائه شده توسط تاسچن، شامل کارهای هنرمندی به نام هاجیم سرایاما Hajime Sorayama بود، که وی برای برگزیدن هنرمندان همکار خود، تماس و رابطهٔ متقابلی بین نورمن راکول و دالی برقرار نموده بود و همچنین از همکاری یک هنرمند عرصهٔ مدرن تخیلی، به نام دای وارگاس بهره گرفته بود تا نوعی آثار هنری مدرن و مطابق روز خلق کند، که به لحاظ نزدیکی ظاهری آن به هنر شونگای ژاپنی، می‌توان بدان عنوان شونگای مدرنداد. بدین ترتیب طیف متنوعی از دستاوردهای هنری منسوب به سرایاما پدید آمد. دامنهٔ این آثار، به کارهای رباتیک سورایاما نیز کشیده شد و امروزه نمونه‌هایی از این کارها، در مجموعه دائم موما MOMA و همینطور در مؤسسه اسمیتسونیان موجود هستند. همچنین برخی دیگر از این کارها نیز در مجموعه موزه‌های خصوصی WEAM به معرض نمایش نهاده شده‌اند. البته در ارتباط با موضوع صاحبان حقوق قانونی مربوط به هنر شونگا، دعوی دامنه داری در یکی از دادگاه‌های فدرال آمریکا مطرح گردید که رسیدگی بدان از حدود سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰ ادامه داشته‌است، امّا تمام تصمیم گیری‌های انجام شده در این دادگاه حاکی از ارائهٔ مطلوب تمامی حقوق قانونی مربوط به این نوع هنر، به سرایاما نمی‌باشد. (با استناد به برخی قوانین ایالات متحده آمریکا)

انواع مدرن هنر اروتیک


امروزه میزان فعالیت‌های هنرمندانی که در عرصهٔ هنر اروتیک فعالیت می‌کنند، رشد و گسترش یافته‌است. هرچند که باید گفت که در برخی محافل هنری، بسیاری از آثار مربوط به هنر اروتیک، هنوز هم به عنوان یک نوع سبک مستقل پذیرفته نشده و به عنوان جزئی از سبکهای هنری شناخته شده و استاندارد مانند سبک‌های مربوط به خلق پرتره و منظره، در نظر گرفته نمی‌شود. البته انتظار می‌رود همانطورکه در طول قرن گذشته، جامعه دیدگاه‌های خود را از آنچه می‌توان بدان عنوان هنر داد، گسترش داده و نگرش خویش نسبت به چندین سبک هنری جدید مربوط به قرن نوزدهم مانند امپرسیونیسم و رئالیسم را، اصلاح کرده و توسعه بخشیده‌است، در نهایت دید خود نسبت به هنر اروتیک را نیز تعدیل کرده و این هنر نیز سرانجام به عنوان نوعی سبک هنری در نظر گرفته شود.

در مجموع، عرصه‌هایی که هنرمندان هنر اروتیک در آن‌ها فعالند، امروزه وسیع تر شده، و طیف هنرهایی که هنر اروتیک در آن دخیل است، به گونه‌ای تقریباً نامحدود درآمده‌است.

استانداردهای حقوقی

این موضوع که آیا هنر اروتیک، نمونه‌ای از پدیده‌های زشت و ناپسند هست یا خیر؟، بدون شک بستگی به استانداردهای جامعه‌ای دارد که این نوع هنر، در آن نمایش داده می‌شود.

در همین ارتباط، به سال ۱۹۷۳ در ایالات متحده آمریکا، از جانب دادگاه عالی ایالات متحده حکمی در مورد پروندهٔ میلر. وی. کالیفرنیا انتشار یافت که مشتمل بر سه نکتهٔ مختلف بود تا آنچه که در این زمینه زشت و ناپسند نبود و در نتیجه جلوگیری از اشاعهٔ آن ضرورت نداشت، در مقابل آنچه که به عنوان مصداقی از موارد ناشایست وابسته به عشق شهوانی محسوب می‌شد و می‌بایست بر اساس متمم اول این حکم تحت حفاظت قرار گرفته و از اشاعهٔ آن جلوگیری شود را، تعیین نماید.

در این زمینه، رئیس دادگستری وارن برگر، متن نظریهٔ دادگاه را چنین نوشت:

در این دستورالعمل اساسی، نهاد یا فردی که قصد دارد به آزمودن و تعیین مصادیق هنرهای اروتیک ناشایست و غیرقابل نشر از موارد قابل ارائهٔ آن بپردازد، در واقع باید به این سه نکته توجه نماید:

یک نقاشی آبرنگ از آشیل دورییا، نقاش فرانسوی، که به نمایش آشکار یک صحنهٔ اروتیک و شهوانی پرداخته‌است که به‌طور مخفیانه در گوشه‌ای از یک مجلس به ظاهر محترمانهٔ حزبی اتفاق می‌افتد، در پس زمینهٔ پشت تصویر مهمانی حزبی به‌طور عادی در جریان است!

(الف) آیا در اثر مزبور، میزان متوسطی از استانداردهای اخلاقی جامعه معاصر، به عنوان یک کل در نظر گرفته شده‌است، یا اینکه تنها مصادیق هرزگی درخواست مورد علاقهٔ اثر است؟

(ب) آیا آن چیزی که در اثر شرح داده می‌شود یا توصیف می‌گردد، به گونه‌ای آشکار توهین آمیز هست یا خیر؟، و آیا بر رفتارهای جنسی که به‌طور خاص توسط دولت و در قالب قوانین قابل اجرا تعیین می‌شود، انطباق دارد یا نه؟

(ج) آیا اثر مورد بررسی، جنبه‌های جدی ادبی، هنری، سیاسی، علمی و… را، به عنوان یک ارزش کلی مدّنظر قرار داده‌است یا اینکه در کل فاقد چنین جنبه‌هایی است؟

امّا با وجود وضع این قبیل قوانین، از آنجا که هنوز هم اغلب در نتیجهٔ بروز برخی درگیری‌های قضایی دربارهٔ مصادیق هنر اروتیک، به ویژه ابهامات موجود در مورد آنچه که «استانداردهای جامعه معاصر» نامیده می‌شود، آشکار می‌گردد، لزوم ارائهٔ معیارها و آزمونهای بیشتر دیگر برای رفع ابهامات قضایی موجود از جمله در قوانین آمریکا بیشتر می‌شود.

البته مشکلات مشابه اینچنینی، در افتراق و تمایز میان آنچه جزو نوشته‌ها و اصطلاحات و نمودهای زشت و ناشایست عاشقانه و شهوانی محسوب می‌شود، از آنچه که در این زمینه قابل ارائه‌است، تقریباً در هر نظامی از نظام‌های حقوقی جهان به چشم می‌خورد.

آثار اروتیک در ادبیات

یوزفین موتسن‌باخر – داستان یک فاحشهٔ اتریشی به قلم خودش نام یک رمان اروتیک بود که در سال ۱۹۰۶ میلادی در اتریش منتشر شد. این رمان در ادبیات آلمانی دارای شهرت فراوانی است. و از مهم‌ترین آثار اروتیک غرب به‌شمار می‌آید.

نگارخانه

اوینوکوئه از شوالو نقاش، اثری اروتیک از یونان باستان، مربوط به ۴۳۰ تا ۴۲۰ قبل از میلاد، موزه برلین.
ونوس خوابیده، اثری از جیورجیونه ۱۵۰۱.
راکبی ونوس، اثری از دیه گو ولاسکز، ۱۶۴۷ تا ۱۶۵۱ میلادی.
ماجای برهنه، اثری از فرانسیسکو گویا، ۱۷۹۹-۱۸۰۰.
گیاه آدونیس یا فوکوجوسو، اثری از کاتسوچیکا هوکوسائی، ۱۸۱۵.
رؤیای همسر مرد ماهی‌گیر، اثری از کاتسوچیکا هوکوسائی ۱۸۲۰.
زن برهنهٔ خفته، اثری از گوستاو کوربت، ۱۸۶۲.
خوابیده‌ها، اثری از گوستاو کوربت، ۱۸۶۶.
سرمنشاء جهان، اثری از گوستاو کوربت، ۱۸۶۶.
برهنهٔ بدون عنوان، اثری از اگون شیله ۱۹۱۴.
هنر اروتیک، اثری از ادوارد-هنری آوریل
هنر اروتیک، اثری از ادوارد-هنری آوریل.
هنر اروتیک، اثری از ادوارد-هنری آوریل
هنر اروتیک، اثری از ادوارد-هنری آوریل
هنر اروتیک، اثری از ادوارد-هنری آوریل.

والی | اگون شیله

پرترهٔ والی (انگلیسی: Portrait of Wally) نقاشی رنگ و روغن اثر هنرمند اتریشی، اگون شیله است که در ۱۹۱۲ از والبروگا «والی» نئوزیل کشیده است؛ زنی که در ۱۹۱۱ ملاقات کرد وقتی خودش ۲۱ سال داشت و والی ۱۷ ساله بود. والی برای چند سال، معشوقه و مدل نقاشی شیله بود که در بسیاری از نقاشی‌های مهم و تأثیرگذار شیله، به تصویر درآمده. در ۱۹۵۴ نقاشی به دست رودولف لئوپولد رسید و در مجموعه موزه لئوپولد که با خرید ۵۰۰۰ قطعه از مجموعه لئوپولد توسط دولت اتریش تأسیس شده بود، قرار گرفت. در ۱۹۹۸ و هنگام برگزاری نمایشگاهی از آثار شیله در موزه هنر مدرن در شهر نیویورک، سابقه مالکیت نقاشی در مقاله‌ای در نیویورک تایمز به چاپ رسید. پس از انتشار این مقاله، وارثان «لیا بوندی جارای» به عنوان کسی که اثر پیش از جنگ جهانی دوم به او تعلق داشته، با دادستان منطقه نیویورک تماس گرفتند و درخواست کردند حکم منع بازگشت اثر به اتریش را صادر کند. این مسئله باعث شد وضعیت اثر برای چندین سال به دست وارثان بوندی که ادعا می‌کردند نقاشی توسط نازی‌ها به سرقت رفته و باید به آن‌ها بازگردانده شود، نامشخص باشد.

اگون شیله (آلمانی: [ˈʃi:lə] ( بشنوید) SHEE-lə) (به آلمانی: Egon Schiele) (زاده ۱۲ ژوئن ۱۸۹۰ – درگذشته ۳۱ اکتبر ۱۹۱۸) نقاش اتریشی و یکی از شاگردان گوستاو کلیمت بود. از وی به عنوان یکی از نقاشان مهم فیگوراتیو اوایل قرن بیستم یاد می‌کنند. خودنگاره‌ها و بدن‌های پیچان یکی از مهمترین مشخصه‌های نقاشی او می‌باشند که از وی هنرمندی اکسپرسیونیستمی‌سازند.

محور اصلی در آثار شیله حس درونی اثر است. مهمترین آثار او پرتره‌هایی است که از پیکر خود و اطرافیانش کشیده‌است. او در آثار خود بدن انسان را در وضعیت‌هایِ ناراحت و حالت‌های غیرعادی به نمایش می‌گذارد، به‌گونه‌ای که هراس و اضطراب را به مخاطب منتقل می‌کند. خطوطِ ناآرام و کج‌ومعوج و طرح‌هایِ ناقص و بریده و سایه‌روشنِ مخدوشِ نقاشی‌هایِ او پرده از روانِ خسته و عصبی و مضطربِ پیکرها برمی‌دارد. پیکرهای آثار شیله معمولاً برهنه هستند، اما به‌جای آن‌که کشش جنسی را برانگیزند، بی‌پناهی و سرگشتگی را برملا می‌کنند.

زندگی و آثار

اگون شیله در تولن، اتریش متولد شد. او از سنین پایین شروع به طراحی کرد و تا سال ۱۹۰۶ خود صاحب سبکی منحصر به فرد بود. شیله که بسیار متأثر از جنبش نمادگرایی بود، از سال ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۹ در آکادمی ویینا به تحصیل پرداخت و در سال ۱۹۰۷ با گوستاو کلیمت، یکی از اعضای عمده جنبش نمادگرایی، آشنا شد.

در سال ۱۹۰۹ شیله شروع به نقاشی چهره کرد. این چهره‌نگاری‌ها، که شیله در آنها از رنگ‌هایی غیر ناتورالیستی و زوایایی نامعمول استفاده کرده‌است، بینش منحصر به فرد شیله را باز نمود می‌کنند. در سال ۱۹۱۲ شیله به سبب ماهیت آشکار آثارش به هرزگی متهم شد و مدت کوتاهی را در زندان گذراند. اگون شیله بر اثر همه‌گیری پاندمی همه‌گیری ۱۹۱۸ آنفلوآنزای اسپانیایی در سال ۱۹۱۸ در ۲۸ سالگی ۳ روز بعد از مرگ همسرش جان سپرد.

 

دو نامه‌ی از بهمن محصص به احمدرضا احمدی

| نامه اول | آنزیو، ۳ آوریل ۱۹۹۱ |

عزیزم احمدی،

چطوری؟ پس از سال‌ها صدایت را شنیدم و حالا برایت می‌نویسم. مدت‌ها به‌یادت بودم. سالِ پیش از آقای سیروس طاهباز که به این‌جا آمده بود و چند روزی نزد من، نشانی و شماره‌ی تلفن‌ت را خواسته بودم. همراه نداشت، تا این‌که آقای غلامرضا امامی به من داد. با او توسط آقای طاهباز آشنا شدم. گاهی احوال می‌پرسد.
هفته‌ی پیش کارتی برایت فرستادم و آثار بزرگان را خواستم. به فکرش باش. فعلاً حرف‌ش است. در دنیای حرف زندگی می‌کنیم. حرف جنگ «عادلانه و تمیز»!! را زدند. چاقوکشی‌ی کثیف و احمقانه از آب درآمد که سالیان سال ادامه خواهد داشت. همه، دهن‌شان با شکلک ابلهانه و دقیقی به نام خنده باز است و دست‌شان با دو انگشت جدا از هم به علامت پیروزی دراز. از قرار در این دنیا تنها من هستم که بیلاخ می‌دهم.
می‌دانی، تمدن انسانی که امروزه به گه کشیده شده، با شعر شروع شده بود. فکرش را بکن، که سالیان سال، معلوم نیست چه وقت و در چه جا، مرد خیال‌پردازی، شبی به آسمان چشم دوخت و در آن حوت و قوچ و سنبله دید. و یا زنی به هیبت گاو، آواره از دریاها گذشت و دریای Ionio از او نام گرفت. ما هم در ولایت‌مان اساطیر خود را داشتیم. به مار، گنج‌بانو و به لاک‌پشت اولاکو (دختر آب) می‌گفتیم. وی نیز دختری جوان و زیبا بود. امروزه این شعر مُرده است. رودها نام الهه دارند. ماده‌اند، مادرند و به فرزند غذا می‌دهند. زن هندی بازمانده‌ی تمدن کهن به گانگا گل نثار می‌کند. امروزه، رود آلوده است. آب طعم ترس دارد. فرهنگِ آب مرده است و من که سنگواره‌ی ماقبل تاریخ این تاریخ هستم نفسی می‌زنم و کار می‌کنم فقط برای حرمت هستی و شکر زندگی. درست چون گاوی که تنگ غروب می‌نالد. جز این هیچ‌جایی برای حرفی که مخاطب‌اش «حساسیت آدمی» است باقی نمانده است.
نمی‌دانم در آن‌جا چه می‌گذرد. این‌جا–نه فقط ایتالیا–خوب نیست. حتی خراب و استفراغ‌آور است. گرچه با روحیه‌ای که دارم نمی‌توانم بی‌طرف باشم ولی می‌گذرانم. در غربت زیستن وقتی شروع شد که از ولایت بیرون آمدم. تهران برایم شهری بیگانه بود و بعد به شهر دشمن بدل شد.
دلم می‌خواهد ببینم‌ت. چرا نمی‌آیی؟ به پول احتیاج نیست. بخورونمیری موجود است. می‌ماند بلیط هواپیما که آن هم هما -از قرار- به کارمندان دولت تخفیف می‌دهد. هر چه باشد تو هم کارمندی!!! بیا.
کسی را به یاد ندارم که احوال بپرسم، جز ایرج گنجه‌ای -که می‌شناسی‌اش- و افشین قهرمانی که در نمایش هانری چهارم بازیگر من بود و نقش منشی هانری را داشت.
نمی‌دانم کجاست. وجودی شریف و عزیز بود. این نامه را با خودنویسی می‌نویسم که هدیه‌ی اوست. در «وقت خوب مصائب» به من عیدی داد.
این نامه را دو نسخه از مسجد شاه این‌جا (واتیکان) پست خواهم کرد که مطمئن به تو برسد. برایم بنویس. البته اگر پست نامه‌ات را بیاورد! این‌جا هیچ چیز کار نمی‌کند. شاید همراه این نامه برایت چند نقاشی کوچک هم بفرستم. سلام‌های من برای تو و همسرت. دخترت را می‌بوسم.

صمیمانه

بهمن محصص

| نامه دوم | رُم، ۱۳ دسامبر ۱۹۹۲ |

عزیزم احمدی،

امیدوارم خوب و خوش باشی، با خانواده. از تلفن تو بسیار خوشحال شدم. گرچه «خواب» دلت را آشوب کرده بود ولی تشویش تو، سبب آرامش من شد که: «دوستی به‌فکر من است!» چنین فکری به‌ندرت به سرم می‌زند. بی‌شک، لطف و مهربانی و دوستی‌ی تو به هیب «خواب» نرمشی داده بود. چرا که اگر بر آب می‌رفتم ناراحتی نداشت. برداشتم این است که آب مرا می‌برد و تلاش تو بیهوده بود. تازگی ندارد. همیشه چون برگی در باد زندگی بودم. حالا نوبت به آب رسیده است..
عجب اینکه در این اواخر، گاه‌به‌گاه، سراسیمه از ایران به‌من زنگ می‌زنند که: «خواب تو را دیده‌ایم!»
اولین بار، در حدود دو ماه پیش، عنایت نجدی‌ سمیعی -پسر خاله‌ی مادرم- ساعت ۵ به وقت اینجا سراسیمه زنگ زد که: «دیشب دخترم آتوسا، خواب دید: ارواح گذشته‌گان جمع بودند و منزل شما منفجر شده بود!»
امروز صبح ساعت ۸ به‌وقت این‌جا برادرم فریدون تلفنی کرد برای احوال‌پرسی. در صحبت با خانم‌ش فهمیدم که دیشب مادربزرگم را با من به‌خواب دیده بود و من از مادربزرگ می‌خواستم که دعا کند! نیم‌ساعت پیش تو زنگ زدی!
خواب هاتف قلب‌های پاک است و تعبیرش از قدرت ما و یا لااقل از قدر من خارج.
من بشدت به‌خواب معتقدم و باز به اینکه حمایت گذشتگانم، تاکنون مرا در این آشوب سرپا نگه داشته‌اند. روزی که این حمایت کم شود، من به خط سفر خود رسیده‌ام. شاید این خواب‌ها هشداری است تا خود را برای به مقصد رسیدن آماده کنم، و یا دوری و خاطره‌ی روزهای گذشته و یادِ «وقت خوب مصائب» مرا در وجدان ناآگاه کسانم زنده می‌کند. و چون زندگانِ آنجا- چون هر جای دیگری- پر از دلهره است و رویا، مشوّش رؤیت می‌شود!
می‌بینی از تعبیر عاجرم، چرا که برای طبیعی کردنِ زبان، ورای طبیعت، باید زبان اشارات را شناخت و من نمی‌شناسمش. پس باید، چون همیشه در هر لحظه زندگی کنم. و از قهوه‌یی که پس از ختم این نامه خواهم نوشید و سیگاری که پس از آن خواهم کشید، لذت ببرم. به لحظه‌م آگاه باشم. همیشه این‌گونه زندگی کردم و شاید دشمنی با من از این می‌آید که خواستند چون من باشند ولی نتوانستند چرا که با تمام سادگی، چندان آسان نیست.
دیگر چه بگویم، که در این‌جا نیز، چون در آن‌جا، و در همه جا، بوی لاشه و مردار مشام را آزار می‌دهد و این سه مذهب جهود–سبب سرافکندگی آفرینش و هستی و آدمیزاده–می‌کوشند تا به هر قیمتی به قرن بیست ویکم راه پیدا کنند و ترس از جماع! (در قرن پیش می‌گاییدند و سفلیس می‌گرفتند و دیوانه می‌شدند و می‌مردند و چنین قیل و قال نمی‌کردند.) التماس دولتی برای پاک نگه‌داشتن ریه‌ی جوانان و نوباوگان و رفتن خانم سوفیا لورن با عینک آخرین مُد دیور و پلور والنتینو برای نوازش کودکی که از گرسنگی می‌میرد! به این می‌گویند وقاحت!

گرچه بسیار دیده‌ام ولی می‌خواهم باز باشم و بیشتر ببینم و شاهد عینیِ فرو ریختن این تمدنی باشم که به آخر خود رسیده است. آن‌گونه که شاهد عینی فروریختن دیوار برلن بودم.

در زمان جنگ خلیج، وقتی که مرگ سبز و لزج، تلویزیون‌ام را پاشیده و اتاق‌ام را پر کرده بود جز نقاشی کردن چاره ای نداشتم. از میان کارها تابلویی است که در آن کودکی بر پرچم آمریکا، سازمان ملل و اروپای متحد می‌شاشد. کبوتری و خروسی به همراه دارد. به کودکان امروز و فردا پیش‌کش کرده‌ام چرا که زنده نخواهند بود و زندگی نخواهند کرد اگر یکباره به آن‌چه تا امروز بوده است نشاشند.

برایم بنویس. ممنون‌ام که کتاب تازه‌ات را برایم می‌فرستی. پس از خواندن‌اش برای روجا برادرزاده‌ام خواهم فرستاد. او نیز شعر می‌گوید. تو را می‌بوسم. سلام من برای تو و خانواده‌ات.

آدرس من این است:

VIA CASSIA no. 1280 Sc.D.int.11

00189 ROMA-ITALIA

دوستانه

                                                                                                                                               بهمن محصص