ریسمان تو پاره میشود. تو معلق میشوی: تو، معلق، میروی. | عباس نعلبندیان |
بوی دلپذیر سکوت ابدی می آید.من تو را انتظار می کشم..ای فرجام خوب
شعر | داستان | گزارش | مقاله | نقد ادبی
بوی دلپذیر سکوت ابدی می آید.من تو را انتظار می کشم..ای فرجام خوب
تکگویی یا مونولوگ یکی از شگردهای ادبیات داستانی و هنرهای نمایشی است که در آن شخصیت داستان یا گویندهٔ شعر خطابه یا داستان یا وصف و درددلی را به تنهایی،…
سدی را تو اتاق زندانی کرده بودند. اگر سدی تو حیاط بود بهام میگفت. اگر سدی تو حیاط بود میتوانستم جیم بشوم. اما سدی تو حیاط نبود. درِ اتاق را که باز کردم ریختند روی سرم. نمیتوانستم کاری بکنم، فقط گریه میکردم، داد هم میزدم اما کسی گوش نمیداد.
وقتی ساختمانی فرسوده شود، ویران میشود اما وقتی آدمها زمان زیادی را در کنار هم روزگار بگذرانند، دیوانه میشوند و همدیگر را آزار میدهند. | سونات اشباح | آوگوست استریندبری…
به ناگهان اعتراض میکند: «انسانیت تموم شده، همتون یه مشت احساساتی مسخره هستین». در پایان همه به جز برنژه، دودار و دیزی به کرگدن تبدیل شدهاند. دودارد تبدیل را بیاهمیت میداند و به کرگدن تغییر شکل میدهد. برنژه و دیزی توافق میکنند که تبدیل نشوند، ازدواج کنند و نسل بشر را حفظ کنند. اما خیلی زود دیزی از «نجات دنیا» صرف نظر میکند و کرگدن را زیبا میبیند و تبدیل به کرگدن میشود. برنژه تصمیم میگیرد که تسلیم نشود: «من آخرین انسانم. تا آخرش می مونم».
مروژک در اوت ۱۹۶۸ از پاریس به حمله نیروهای پیمان ورشو به چکسلواکی اعتراض کرد و در ستون خود در روزنامهٔ کولتورا یادداشتی نوشت. پس از آن برای پناهندگی سیاسی در فرانسه درخواست داد
در واگویه خاطره های مه آلود
و خاکستری
به دنیا آمدم
بالیدم
بزرگ شدم
ساقه ترد گیاهی در گذر آب های وحشت
به دریا نپیوستم
چون قطره آبی زلال
به خاک برگشتم
به زهدان مادری که از آن به دنیا آمده بودم
به هیات انسان نخستینی
در تردید زیستن
و ماندن
دریافت نمایشنامه: | اگر فاوست یککم معرفت بهخرج دادهبود (۱۳۴۸، انتشارات کارگاه نمایش) |
پژوهشی ژرف و سترگ و نو، در سنگوارههای دوره بیست و پنجم زمینشناسی یا چهاردهم، بیستم، و غیره، فرقی نمیکند نمایشنامهای از عباس نعلبندیان است، نوشتهٔ سال ۱۳۴۷. نویسنده اثر…