برچسب: و یک روز مانده به عید پاک
-
لكهها | زويا پيرزاد
ليلا سرش را كرد توي گنجه. طرف راست لباس هاي علي بود، طرف چپ چوب رختي هاي خالي. سرش را بيرون آورد. در گنجه را بست. خم شد در چمدان را بست. از پنجره به بيرون نگاه كرد. توي خرابه سگي ايستاده بود كنار توله هاش و به سگي چند قدم آن طرف تر پارس مي كرد.