برچسب: چشم باز و گوش باز

  • پاره‌ای از رمان طوطی نوشته زکریا هاشمی

    پاره‌ای از رمان طوطی نوشته زکریا هاشمی

    دستهایمان را زیر بغل هم قفل کردیم که نخوریم زمین. هر طرفی که بهروز تلو تلو می‌خورد مرا هم همراهش می‌کشید، هر طرفی که من تلو تلو می‌خوردم بهروز را می‌کشیدم. هر دو مست و بی‌اراده می‌رفتیم. یک مست دیگر بمن تنه زد و دور شد. ایستادم، بهروز هم ایستاد. مرد مست دور شده بود.…

    Continue reading