سیزدهم آذر، روز مبارزه با سانسور تا واپسین دم!
سیزده سال پیش کانون نویسندگان ایران به یاد دو عضو موثر خود، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، که در پاییز ۷۷ به دست آمران و عاملان حاکمیت خودکامه به قتل…
شعر | داستان | گزارش | مقاله | نقد ادبی
سیزده سال پیش کانون نویسندگان ایران به یاد دو عضو موثر خود، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، که در پاییز ۷۷ به دست آمران و عاملان حاکمیت خودکامه به قتل…
روزهای سیاهی درپیش است. دوران پر ادباری که، گرچه منطقا عمری دراز نمیتواند داشت، از هم اکنون نهاد تیرهی خود را آشکار کرده است و استقرار سلطه ی خود را…
قبل از آن که پوستتان را بکنیم پوست بندازید،تنها پیغامی که از دستگاه حکومت اسلامی می آید همین است. یادم می آید، هوشنگ گلشیری روز خاکسپاری محمد مختاری فریاد…
چشم هایت را که ببندند مختاری مختاری مختاری
باغ هایت را که ببندند مختاری مختاری مختاری
هم به ”تابو“های قدیم مفتخر است، و هم با سنتشکنیهای جدید وسوسه میشود. هم حذف و سانسور را بدیهی و طبیعی میانگارد، وهم از حقوق افراد به لقلقهی زبان یاد میکند. سنت در رقابت با نو چارهای جز این ندارد که منطق آن را بپذیرد . از این رو در مواجهه با حق انتخاب و خرد و آزادی، ناگزیر شده است از طریق خود آنها، آنها را نقض کند، و این طریق همان ترکیب امروزین حذف و سانسوراست.
تا آنجا که با سرعت بلند میشود به طرف ایستگاه راه میافتد، بلیط میگیرد و پلههای متحرک را یکی در میان پشت سرهم میگذارد و میس لمپتون را میبیند که گوشهای ایستاده چشم به تابلوی حرکت قطار دوخته است. و سخت بیقرار است و کاغذ چنگوله شدهای را در دست دارد که لای دندانها میگیرد و ول میکند.
در آن زمان هنوز به درد عادت نداشتم. حالا اما درد در تاروپود تنم تنیده است. اصلا من عنوان پسران درد را بر جلد این كتاب خواهم گذاشت. پسران عشق بهترین عنوان برای این روایت ِ پُر از درد و خشونت نیست. شاید هم بنویسم پسران مرگ. بله همین است عنوانی كه پس از پایان نوشتن بروی جلد میگذارم، چون تو كه شخصیت اصلی این روایت هستی مُرده ای، اگرچه من نه مرگ تو را دیدم و نه از كسی دراین باره چیزی شنیدم اما میدانم كه مُرده ای و قاتل واقعی توهم خود ِمن هستم، قاتل ِكسی كه او را بیش از هركس و هرچیز دراین دنیا دوست میداشتم، پس من نفرین شده بودم كه در جوانی معشوق خودم را بكُشم