| ویرگول ها به کنار! آمدنم آمده«تو» ببیند | مجموعه شعر | آفاق شوهانی

راه افتاده‌ام

راه افتاده‌ام روی روزهای هفته

مورچه‌ی کوچک

                     التماس نکن

من قید حرف‌ها را زده‌ام

قیچی را بده

من بی‌هیچ حرف و قیدی راه خانه‌ام را می‌دانم

و می‌خواهم لیس بزنم برف یکشنبه و بستنی

و دوشنبه را

بال‌های مرا نگاه کن مورچه‌ی بالدار!

کره‌ی زمین را دور می‌زنم

ببین! با انگشتانم که دیگر می‌دانند طمع گس پنج‌شنبه‌ها را

ببین!

       فوت می‌کنم کره‌ی زمین را

و کسی صورت حرف‌هایم را تف می‌اندازد

قیچی را بده

می‌خواهم موخوره‌ی حرف‌های اضافه را

به سطل آشغال بگویم

قیچی را بده من قرار دارم.

بر هر چیز

این از خطی

که همیشه اشغال است

جارو بکشم؟

به کجا بریزم این آشغال لعنتی را

بیا

   بیا این هم از جارو

   این هم از سطل

   این هم از زنی که منم

برق می اندازم عین آیینه گوشه و کنارِ قرارم را

می‌کشم

می‌کشم به هر کجا که بیایی

بیا

   بیا

   این هم پارک

   این هم سایه روشن چند درخت

   این هم نیمکت

   این هم دیرکردن‌ات

   دیر دیر تا دیروقت

چقدر تاریکی بکشم؟

بر اندام این زن

این زن جارو کشیده بر هر چیز

پشت این خط نشسته و می گوید:

«آخه آشغال! دوسِت دارم»

لینک مستقیم برای دریافت کتاب