و لذت پوسیدگی را به من ببخش | شعری مشترک از فروغ فرخزاد و احمدرضا احمدی

فروغ: روز آبی، پیچک خشک، پرنده‌ی محبوس، دیوار سیمانی
احمدی: درخت‌های پرسش بگو و مگو باز می‌گردند
و به اطراف هرزهای دستچین
منزل می‌شوند
فروغ: آسمان از دهانه‌ی خشک ناودان‌ها فرو می‌ریزد و باز همچنان دست نیافتنی است.
احمدی: کبوتر، دو سه بار با مشایعت رنگ سبز
به کنار علامت سوال پرید
و علامت سوال را نقطه‌های حرف آخر اسم تو می‌کند
فروغ: به زنی که پوستش خستگی بطالت‌ها ست، لیوانی آب تعارف می‌کنی
آب خشک است. آب را می‌نوشم و خشک است.
احمدی: آدم‌های نشسته
با این پیچک‌ها فرمان می‌دهند
که خود را به انتهای داربست برساند
فروغ: من از جسدی مغروق سرگردانترم
اگر راست می‌گویی دریا را برای من بیاور
و لذت پوسیدگی را به من ببخش
احمدی: در پشت این اطوارهای سنگ بی‌گمان هزار مینایی است
و هزاران لالی
که سرانجام دیوار را بیان می‌کند
فروغ: این سرفه‌ها جوانی تو را هزار برابر می‌کند
و جوانی تو به من می‌گوید: احمق!
احمدی: از انتهای خیابان شمارش اعداد را آغاز می‌کنم
که این فروشندگان بی‌پیمانه درست بدانند
خشکسالی در پیاده‌رو ایستاده است.
فروغ: گاهی در آفتاب به یاد می‌آورم که گیسوانم می‌درخشیدند
دندان‌های شیری یادآور معصومیت حضورند
احمدی: آن قدر جلد من در
شستشو نشد که من لبخند عابران را

دفترهای روزن

 
دفترهای روزن
ناشر: انتشارات روزن
دفتر اول زمستان 1346
دفتر دوم بهار و تابستان 1347
دفتر سوم زمستان 1347
“دفترهای روزن”، از انتشارات روزن، از گاهنامه های پربار و پیشرو دهۀ چهل است. انتشارات روزن ناشر فعالی بود که کتاب های خوبی منتشر می کرد و گاهی در گالری/کتابفروشی روزن شب شعر و نمایشگاه نقاشی نیز ترتیب می داد، اما این ناشر نیز پس از انتشار چند کتاب مثل انتشارات طرفه و جوانه بی سر و صدا تعطیل شد.
 
 
نخستین دفتر از دفترهای روزن، که ویژۀ شعر، نقاشی، قصه و گزارش کتاب است، با یکی از تابلوهای رنگ روغنی سهراب سپهری آغاز می شود.
این دفتر در سه بخش تنظیم شده است: بخش اول شعر، بخش دوم نقاشی و بخش سوم قصه و گزارش کتاب.
در بخش شعر شعرهایی از نیما یوشیج، ا. بامداد، پل والری، سهراب سپهری، یدالله رویایی، بیژن الهی، وینچنزو بیانکینی، بهرام اردبیلی، محمود شجاعی؛ در بخش نقاشی نقاشی ها و طرح هایی از سهراب سپهری، بهمن محصص، وینچنزو بیانکینی؛ و در بخش قصه تکه هایی از “مد و مه” ابراهیم گلستان به چاپ رسیده است؛ و در گزارش کتاب کتاب های زیر نقد و بررسی شده است: “جوی و دیوار و تشنه” نوشتۀ ابراهیم گلستان، “میعاد در لجن” مجموعۀ شعر نصرت رحمانی، “آئینه ها تهی ست” مجوعۀ شعر م. آزاد، “ارثیه “مجموعۀ داستان علی مدرس نراقی، “شعر من” دفتر دوم اشعار نیما یوشیج، “واهمه های بی نام و نشان” مجموعۀ داستان غلامحسین ساعدی، “81460 ” از آلبر شمبون ترجمۀ احمد شاملو، “دندیل” نوشتۀ غلامحسین ساعدی، “انجمن های سری در انقلاب مشروطیت ایران” از اسماعیل رائین، “کاکا” مجموعۀ داستان محمود طیاری، “حجم سبز” مجموعۀ شعر سهراب سپهری و “آینده” مجموعۀ شعر اسماعیل شاهرودی. این نقدها نوشتۀ بهرام اردبیلی، م. ع. سپانلو، “آزما”، شمس، س.ط و “ر” است. معرفی مجلات “جهان نو”، “نگین” و “راهنمای کتاب” نیز در این بخش آمده است.
 
 
 
دفتر دوم دفترهای روزن پربارتر و خواندنی تر از دفتر اول است. مطالب این دفتر در چهار بخش تنظیم شده است: بخش قصه، بخش تآتر، بخش شعر و بخش نقد و بررسی.
در بخش قصه، تکه های دیگری از “مد و مه” ابراهیم گلستان، داستان هایی از عدنان غریفی، غزاله علیزاده، زکریا هاشمی، احمدرضا احمدی، نورمن میلر(ترجمۀ حسین سلیلی) و ارنست همینگوی(ترجمۀ سیروس طاهباز) به چاپ رسیده است.
بخش تآتر، شامل نمایشنامۀ “در حضور باد” نوشتۀ بهرام بیضایی و نمایشنامۀ تک پرده ای”کودکی” نوشتۀ تورنتون وایلدر ترجمۀ صفدر تقی زاده و محمدعلی صفریان است.
 
در بخش شعر، شعرهایی از سهراب سپهری، یدالله رویایی، هوشنگ بادیه نشین، سیروس آتابای، احمدرضا احمدی و اسماعیل شاهرودی به چاپ رسیده است.
در بخش شعر، صفحاتی نیز به شعرهایی از ایو بونفوآ ترجمۀ نادر نادرپور و یدالله رویایی، ژاک پره ور ترجمۀ لیلی، شعرای لهستان ترجمۀ یدالله رویایی، سه شعر از سالواتوره کوزایمودو ترجمۀ فرشید پگاهی، شعر “قرص نان” از ریشارد بیلینگر و “باید بگویم که” از ویلیام کارلوس ویلیامز ترجمۀ سهراب سپهری اختصاص داده شده است.
“تمامیت زمان در یک زمان مجرد و محدود” نوشتۀ ملکوم کاولی ترجمۀ صفدر تقی زاده و محمدعلی صفریان، “پایان پوچ” از جان ال. سام و “دربارۀ پیشتاز” از اوژن یونسکو ترجمۀ منوچهر صارم پور از مقالات خواندنی بخش “نقد و بررسی” دفترهای روزن است.
 
در “گزارش کتاب روزن”، سیروس طاهباز کتاب های زیر را نقد و معرفی کرده است: “پشت چپرهای زمستانی” سیروس مشفقی، “وصلت در منحنی سوم” پرویز اسلامپور، “خواب های فلزی” شهرام شاهرختاش، “بهار را باور کن” فریدون مشیری، “جادۀ شیری” فروغ میلانی، “فصل بد” شاهرخ صفایی، “انارستان” مفتون امینی، “آوازهای پشت برگ ها” حسین رسائل، “باز آسمان آبی است” پرویز خایفی، “از زبان برگ” شفیعی کدکنی، “غزل غزل های سلیمان” ترجمۀ احمد شاملو، “گزیده ای از شعر شاعران انگلیسی زبان” ترجمۀ عبدالعی دستغیب و محمود معلم، “افسانه و افسون” م. دیده ور، “آدم ها و خرچنگ ها” از خوزئه دوکاسترو ترجمۀ محمد قاضی، “ویکنت شقه شده” از ایتالو کالویینو ترجمۀ بهمن محصص و …
نقد اسماعیل نوری علاء بر “شهر خسته” مجموعۀ شعر منصور اوجی و “آواز خاک” مجموعۀ شعر منوچهر آتشی از دیگر مطالب این دفتر است.
بخش آخر دفتر دوم اختصاص داده شده است به مجسمه ها و نقاشی ها و کاریکاتورهای پرویز تناولی، غلامحسین نامی، فرامرز پیلارام، پری صفا و پرویز شاپور.
این دفتر زیر نظر احمدرضا احمدی منتشر شده است.
 
 
 
 
 
در بخش قصه تکه ای از کتاب “زیر پوست” ابراهیم گلستان، صفحاتی از “پژوهشی سترگ و نو…” عباس نعلبندیان، داستان هایی از مهشید امیرشاهی، ناصر تقوایی، علیمراد فدایی نیا و فصلی از “عیش مدام” نوشتۀ ارنست همینگوی ترجمۀ محمود جزایری و ناصر تقوایی به چاپ رسیده است.
بخش شعر، شامل شعرهایی است از یدالله رویایی، فرخ تمیمی، احمدرضا احمدی، بهرام اردبیلی، پرویز اسلامپور، محمود شجاعی، خوان رامون خیمه نز(ترجمۀ ابراهیم گلستان)، پیر دوماسو(ترجمۀ یدالله رویایی) و …
در بخش طرح، طرحی از بهمن محصص به چاپ رسیده است.
گزارش کتاب روزن نیز اختصاص دارد به بررسی و نقد کتاب های زیر: نقد فرخ تمیمی بر “دلتنگی ها” مجموعۀ شعر یدالله رویایی، نقد ب-ا بر “ماه و ماهی در چشمۀ باد” مجموعۀ شعر محمود کیانوش، نقد علیمراد فدایی نیا بر “از دوستت دارم” مجموعۀ شعر یدالله رویایی، نقد مهشید درگهی بر “سار بی بی خانم” و “کوچۀ بن بست” کتاب های قصۀ مهشید امیرشاهی و …
“دفترهای روزن” در سه دفتر و 436 صفحه به قطع وزیری منتشر شده و یکی از پربارترین و خواندنی ترین جنگ های دهۀ چهل است.

دو نامه‌ی از بهمن محصص به احمدرضا احمدی

| نامه اول | آنزیو، ۳ آوریل ۱۹۹۱ |

عزیزم احمدی،

چطوری؟ پس از سال‌ها صدایت را شنیدم و حالا برایت می‌نویسم. مدت‌ها به‌یادت بودم. سالِ پیش از آقای سیروس طاهباز که به این‌جا آمده بود و چند روزی نزد من، نشانی و شماره‌ی تلفن‌ت را خواسته بودم. همراه نداشت، تا این‌که آقای غلامرضا امامی به من داد. با او توسط آقای طاهباز آشنا شدم. گاهی احوال می‌پرسد.
هفته‌ی پیش کارتی برایت فرستادم و آثار بزرگان را خواستم. به فکرش باش. فعلاً حرف‌ش است. در دنیای حرف زندگی می‌کنیم. حرف جنگ «عادلانه و تمیز»!! را زدند. چاقوکشی‌ی کثیف و احمقانه از آب درآمد که سالیان سال ادامه خواهد داشت. همه، دهن‌شان با شکلک ابلهانه و دقیقی به نام خنده باز است و دست‌شان با دو انگشت جدا از هم به علامت پیروزی دراز. از قرار در این دنیا تنها من هستم که بیلاخ می‌دهم.
می‌دانی، تمدن انسانی که امروزه به گه کشیده شده، با شعر شروع شده بود. فکرش را بکن، که سالیان سال، معلوم نیست چه وقت و در چه جا، مرد خیال‌پردازی، شبی به آسمان چشم دوخت و در آن حوت و قوچ و سنبله دید. و یا زنی به هیبت گاو، آواره از دریاها گذشت و دریای Ionio از او نام گرفت. ما هم در ولایت‌مان اساطیر خود را داشتیم. به مار، گنج‌بانو و به لاک‌پشت اولاکو (دختر آب) می‌گفتیم. وی نیز دختری جوان و زیبا بود. امروزه این شعر مُرده است. رودها نام الهه دارند. ماده‌اند، مادرند و به فرزند غذا می‌دهند. زن هندی بازمانده‌ی تمدن کهن به گانگا گل نثار می‌کند. امروزه، رود آلوده است. آب طعم ترس دارد. فرهنگِ آب مرده است و من که سنگواره‌ی ماقبل تاریخ این تاریخ هستم نفسی می‌زنم و کار می‌کنم فقط برای حرمت هستی و شکر زندگی. درست چون گاوی که تنگ غروب می‌نالد. جز این هیچ‌جایی برای حرفی که مخاطب‌اش «حساسیت آدمی» است باقی نمانده است.
نمی‌دانم در آن‌جا چه می‌گذرد. این‌جا–نه فقط ایتالیا–خوب نیست. حتی خراب و استفراغ‌آور است. گرچه با روحیه‌ای که دارم نمی‌توانم بی‌طرف باشم ولی می‌گذرانم. در غربت زیستن وقتی شروع شد که از ولایت بیرون آمدم. تهران برایم شهری بیگانه بود و بعد به شهر دشمن بدل شد.
دلم می‌خواهد ببینم‌ت. چرا نمی‌آیی؟ به پول احتیاج نیست. بخورونمیری موجود است. می‌ماند بلیط هواپیما که آن هم هما -از قرار- به کارمندان دولت تخفیف می‌دهد. هر چه باشد تو هم کارمندی!!! بیا.
کسی را به یاد ندارم که احوال بپرسم، جز ایرج گنجه‌ای -که می‌شناسی‌اش- و افشین قهرمانی که در نمایش هانری چهارم بازیگر من بود و نقش منشی هانری را داشت.
نمی‌دانم کجاست. وجودی شریف و عزیز بود. این نامه را با خودنویسی می‌نویسم که هدیه‌ی اوست. در «وقت خوب مصائب» به من عیدی داد.
این نامه را دو نسخه از مسجد شاه این‌جا (واتیکان) پست خواهم کرد که مطمئن به تو برسد. برایم بنویس. البته اگر پست نامه‌ات را بیاورد! این‌جا هیچ چیز کار نمی‌کند. شاید همراه این نامه برایت چند نقاشی کوچک هم بفرستم. سلام‌های من برای تو و همسرت. دخترت را می‌بوسم.

صمیمانه

بهمن محصص

| نامه دوم | رُم، ۱۳ دسامبر ۱۹۹۲ |

عزیزم احمدی،

امیدوارم خوب و خوش باشی، با خانواده. از تلفن تو بسیار خوشحال شدم. گرچه «خواب» دلت را آشوب کرده بود ولی تشویش تو، سبب آرامش من شد که: «دوستی به‌فکر من است!» چنین فکری به‌ندرت به سرم می‌زند. بی‌شک، لطف و مهربانی و دوستی‌ی تو به هیب «خواب» نرمشی داده بود. چرا که اگر بر آب می‌رفتم ناراحتی نداشت. برداشتم این است که آب مرا می‌برد و تلاش تو بیهوده بود. تازگی ندارد. همیشه چون برگی در باد زندگی بودم. حالا نوبت به آب رسیده است..
عجب اینکه در این اواخر، گاه‌به‌گاه، سراسیمه از ایران به‌من زنگ می‌زنند که: «خواب تو را دیده‌ایم!»
اولین بار، در حدود دو ماه پیش، عنایت نجدی‌ سمیعی -پسر خاله‌ی مادرم- ساعت ۵ به وقت اینجا سراسیمه زنگ زد که: «دیشب دخترم آتوسا، خواب دید: ارواح گذشته‌گان جمع بودند و منزل شما منفجر شده بود!»
امروز صبح ساعت ۸ به‌وقت این‌جا برادرم فریدون تلفنی کرد برای احوال‌پرسی. در صحبت با خانم‌ش فهمیدم که دیشب مادربزرگم را با من به‌خواب دیده بود و من از مادربزرگ می‌خواستم که دعا کند! نیم‌ساعت پیش تو زنگ زدی!
خواب هاتف قلب‌های پاک است و تعبیرش از قدرت ما و یا لااقل از قدر من خارج.
من بشدت به‌خواب معتقدم و باز به اینکه حمایت گذشتگانم، تاکنون مرا در این آشوب سرپا نگه داشته‌اند. روزی که این حمایت کم شود، من به خط سفر خود رسیده‌ام. شاید این خواب‌ها هشداری است تا خود را برای به مقصد رسیدن آماده کنم، و یا دوری و خاطره‌ی روزهای گذشته و یادِ «وقت خوب مصائب» مرا در وجدان ناآگاه کسانم زنده می‌کند. و چون زندگانِ آنجا- چون هر جای دیگری- پر از دلهره است و رویا، مشوّش رؤیت می‌شود!
می‌بینی از تعبیر عاجرم، چرا که برای طبیعی کردنِ زبان، ورای طبیعت، باید زبان اشارات را شناخت و من نمی‌شناسمش. پس باید، چون همیشه در هر لحظه زندگی کنم. و از قهوه‌یی که پس از ختم این نامه خواهم نوشید و سیگاری که پس از آن خواهم کشید، لذت ببرم. به لحظه‌م آگاه باشم. همیشه این‌گونه زندگی کردم و شاید دشمنی با من از این می‌آید که خواستند چون من باشند ولی نتوانستند چرا که با تمام سادگی، چندان آسان نیست.
دیگر چه بگویم، که در این‌جا نیز، چون در آن‌جا، و در همه جا، بوی لاشه و مردار مشام را آزار می‌دهد و این سه مذهب جهود–سبب سرافکندگی آفرینش و هستی و آدمیزاده–می‌کوشند تا به هر قیمتی به قرن بیست ویکم راه پیدا کنند و ترس از جماع! (در قرن پیش می‌گاییدند و سفلیس می‌گرفتند و دیوانه می‌شدند و می‌مردند و چنین قیل و قال نمی‌کردند.) التماس دولتی برای پاک نگه‌داشتن ریه‌ی جوانان و نوباوگان و رفتن خانم سوفیا لورن با عینک آخرین مُد دیور و پلور والنتینو برای نوازش کودکی که از گرسنگی می‌میرد! به این می‌گویند وقاحت!

گرچه بسیار دیده‌ام ولی می‌خواهم باز باشم و بیشتر ببینم و شاهد عینیِ فرو ریختن این تمدنی باشم که به آخر خود رسیده است. آن‌گونه که شاهد عینی فروریختن دیوار برلن بودم.

در زمان جنگ خلیج، وقتی که مرگ سبز و لزج، تلویزیون‌ام را پاشیده و اتاق‌ام را پر کرده بود جز نقاشی کردن چاره ای نداشتم. از میان کارها تابلویی است که در آن کودکی بر پرچم آمریکا، سازمان ملل و اروپای متحد می‌شاشد. کبوتری و خروسی به همراه دارد. به کودکان امروز و فردا پیش‌کش کرده‌ام چرا که زنده نخواهند بود و زندگی نخواهند کرد اگر یکباره به آن‌چه تا امروز بوده است نشاشند.

برایم بنویس. ممنون‌ام که کتاب تازه‌ات را برایم می‌فرستی. پس از خواندن‌اش برای روجا برادرزاده‌ام خواهم فرستاد. او نیز شعر می‌گوید. تو را می‌بوسم. سلام من برای تو و خانواده‌ات.

آدرس من این است:

VIA CASSIA no. 1280 Sc.D.int.11

00189 ROMA-ITALIA

دوستانه

                                                                                                                                               بهمن محصص