روح ِغمگین ِما، خسته، پریده

هنگامی که پیر و سپیدموی و خوابالود شوی
و کنار آتش چرت بزنی، این کتاب را به پایین بیاور
و به آرامی آن را بخوان
که زمانی چشمانت آن را دارا بودند و سایه آنها عمیق بود
چند نفر دوران شکوه تو را دوست داشته‌اند 
و با عشقی راست یا دروغین زیبایی تو را دوست داشته‌اند
اما یک نفر روح زائر درون تو را دوست داشته است
و اندوه صورت در حال تغییر تو را دوست داشته است
و در حالی که کنار میله‌های شومینه به پایین خم شده‌ای
نجوا کن، کمی غمگنانه، که چگونه عشق می‌گریزد
و بر کوه‌های دور دست قدم می‌زند
و صورت خود را میان ستارگان پنهان می‌سازد

ویلیام  باتلر ییتس William Butler Yeats در خانواده ای  پروتستان در دوبلین پایتخت  ایرلند به دنیا آمد. پدرش کشیشی بود که بعدها نقاشی شد در مکتب پیش از  رافائل گرایان  Pre-Raphaelite . مادرش از خانواده ای توانمند و کارخانه دار بود . ویلیام روزگار نوجوانی را در لندن  و اسلنگو روستای زیبایی در کناره ی غربی ایرلند  سپری کرد. او هنگامیکه در هنرستان متروپولیتن  تحصیل میکرد با جرج راسل شاعری  که به عرفان علاقمند بود آشنا شد و این علاقه بر او نیز هنش نهاد و او تا پایان عمر به پرسشهایی مانند تناسخ، و پیوندرسانی با مردگان  و سامانه های ورای هستی و عرفان شرقی دلبستگی نشان میداد. در 1896 او  انجمن هرمتیک دوبلین the Dublin Lodge of the Hermetic Society را بنا نهاد  و خود نام افسونی  دایمون اس دیوس اینورسوس Daemon est Deus Inversus را بر گزید 

ییتز نخستین سروده  هایش را در  گاهنامه دانشگاه دوبلین The Dublin University Review در 1885 منتشر نمود و  پس از بازگشت خانواده اش به  بد فورک پارک  Bedford Park  با مادام  بلاواتسکی Blavatsky که به افسونگرایی آوازه داشت آشنا شد  و به بخش نهانگرایان  انجمن خدادوستان the Esoteric Section of the Theosophical Society پیوست  اما چندی بعد از آن اخراج شد.  در 1889 با دلدارش ماود گاون  هنرپیشه و انقلابی  ایرلندی آشنا شد که   ازآن  پس منبع الهام او بود.  ییتز او را به اندازه ی پرستش دوست میداشت و برای او سروده های بسیار نوشت .  اما ماود پیشنهاد ازدواج اورا رد نمود و در 1903 با سرگرد جان مکبراید ازدواج کرد و این ماجرا مایه ی الهام سروده ی  نه دیگر تروی دومی شد  که دراینجا برگردان نموده ام.  چندی نگدشت که سرگرد مکبراید به وسیله نیروهای انگلیس اعدام شد. 

ماود ییتز را به پیوستن به انقلابیون ایرلند بر انگیخت  و او به سازمان انقلابی برادران جمهوریخواه ایرلند  Irish Republican Brotherhood پیوست. در این هنگام بود که او به پژوهش در میراث ملی ایرلند پرداخت تا که هویت  سلتیک ایرلند را از نو زنده نماید. و کتاب خود  بنام قصه های پری و مردمی کشاورزان ایرلند Fairy and Folk Tales of the Irish Peasantry  را    با همکاری جرج راسل و  داگلاس هاید  در 1888 انتشار داد. در 1889 سروده های سرگردانی اویسین  و  دیگر سروده ها THE WANDERINGS OF OISIN AND OTHER POEMS را  منتشر کرد که  از افسانه های اندوهناک ایرلند الهام گرفته ست.  او سپس انجمن های ادبی دوبلین را بازسازی نمود  که پشتیبان بنیانگداری کتابخانه ی نو ایرلند بود .در 1897 تماشا خانه ادبی ایرلند را پایه گذاشت که از پسی چند  به تماشاخانه ی ملی ایرلند نامگذاری شد. او مدیریت این  تماشاخانه را به عهده گرفت و خود چندین نمایشنامه را برای اجرای در آنجا نوشت. پر آوازه ترین نمایشنامه ها ی او  یکی کاتلین نی هولیان  CATHLEEN NI HOULIHAN در 1902 بود که ماود گاون در نقش نخست آن مورد تحسین فراوان قرار گرفت  ( ایده نمایشنامه از او بود اما لیدی گریگوری آن را نوشت) ودیگر نمایشنامه مهم او  زمین و آرزوی دل  THE LAND OF HEART’S DESIRE در 1894 بود . 

گزارشی از پلیس در سال  1899 ییتز را “کم و بیش انقلابی” توصیف کرده ست. او در 1916 ” عید پاک 1916” — ‘Easter 1916’   را  در باره قیام ملی ایرلند نوشت. در 1917  در پنجاه ودوسالگی با  جرجی هاید-لی Georgie Hyde-Lee که بیست وشش ساله بود  ازدواج نمود  و دارای بک پسر ویک دختر از اوشد.  پس از پیوستن به دنیای سیاست او   سناتوری شد که از منافع پروتستانها دفاع میکرد.  و در این مقام بود که به لایحه ای رای داد که بر مبنای آن پسر ماود گاون و سرگرد مکبراید دستگیر و زندانی شد. افول سیاسی ییتز در دوران کهنسالی تا    1933 که برای زمانی کوتاه  به عضویت پیراهن آبی های فاشیست ایرلند در آمد ادامه داشت  ییتز در 1939 در هتل ایدهآل سژور  Hôtel Idéal Séjour در منتون Menton فرانسه دنیا را بدرود گفت.   

ییتز یکی از  سروده سرایان بزرگ ایرلند به شمار می آید. آنگاره های نمادین او، مانندگونه هایش metaphors و  نودش های شاعرانه اش در گسترده ی آزموده های زندگیش چه به آوند یک انسان و چه یه آوند یک شهروند سیاسی و یک انقلابی در یکی از دشوار ترین هنگام های تاریخ ایرلند   بنیان  دارد. او اندیشه ها ، نودش ها ، چشمداشتها ، برآیند ها و رویا هایش را در قالب شعر متبلور می نماید. و در همه حال زیباشناسی هنرمندانه  و انسانی را ارج می نهد. در سروده هایش فرهنگ گسترده ی او نمایانست چه در داستان هایی از افسانه های باستانی ایرلند و یونان و ادبیات انگلیس  و چه در هنش پذیری  او از  هنر بیزانتین و انگارهای ترسایی و یا گرایش هایش به عرفان شرق. 

اگرچه من خود شاعر نیستم اما در برگردان سروده های او کوشیده ام که  سامان  گام های شعری و پیراستگی قافیه های اورا پاس دارم و بازسازی کنم. 

می ترسند که با رنج تا سر چشمه برود و تشنه برگردند. سالها پیش، پس از پایان جنگ جهانی اول، هنگامی که ویلیام باتلر ییتش داشت شعر «ظهور دوباره» را می نوشت، حس و حال این دسته ی دوم را داشت. تحولاتی که سراسر اروپا را رنگ و وارنگ کرده بود و جهان را داشت از همه رنگ می کرد برای برخی ظهور فرشته ی نجاتی را با شعار دموکراسی و تساهل و تسامح برای آزادی و سعادت بشر نوید می داد، ولی ییتس احساس می کرد که شیطان دیگری دارد از خواب دوهزار ساله ای برمی خیزد. 

همه گمان می کردند که با گذشت بیست قرن از میلاد مسیح، حالا در اوج حکومت مستبدان و مستکبران باید شاهد تولد دوباره ی مسیحی باشند که دنیا را با تحولی مثبت به  سمت دوره ی دو هزار ساله ی دیگری می برد. ییتس از آن الکی خوش هایی نبود که دل دیگران را به حدس و گمانی خوش کند. او به گردش ها و چرخش های تاریخ با شک، و چپ چپ نگاه می کرد.

ییتس تاریخ را به دوره ها ی دوهزار ساله ای تقسیم کرده بود که انگار  پایان منفی یکی، سر آغاز مثبت دیگری می شد. او این دوره ها را به صورت دو قیفِ مارپیچی  که یکی در درون دیگری است تجسم می کرد و بر این باور بود که انتهای باز یکی به نوک بسته ی دیگری می رسد و با پایان گرفتن یک دوره، دوره ی دیگری شروع می شود که دارای خصوصیاتی است که از  شعارهای آغازین آن شنیده می شود. شاید بتوان تصویری را که او از سیر تاریخ در چهار هزارسال اخیر داشت این گونه ترسیم کرد: دو هزار سال پیش از میلاد مسیح، با تولد فیلسوفان پیامبروار و پیامبران فیلسوف مشرب که کارشان شناخت هستی و هدایت انسان بود، دوره ای طلایی در حیات بشر آغاز شد، ولی دنیا کم کم اسیر دست سلطه جویان شد تا جایی که در اواخر آن دوره ی دوهزار ساله عده ای به نام تمدن روم و با نام خدای یهود دمار از روزگار انسان برآوردند و دنیا نیازمند قیام مسیحی شد که تاریخ گهواره اش را تکان می داد و مرتجعان می خواستند آن را متوقف کنند تا از خانه تکانی دنیا به دست  او جلوگیری کنند. نتوانستند. با  ظهور مسیح، بشر دوره ای دو هزار ساله را با شعار پیامبری آغاز کرد که به همه می گفت: «به سوی من آیید ای کسانی که با رنج و مشقت دمسازید. من به شما آرامش خواهم داد.» اما، خیلی زود نوید دهنده ی صلح را سوار بر صلیب کردند تا خود دوباره  بر خر مراد سوار شوند و این چنین شد که این دو هزار سال نیز با رنج انسان تا اوج جنگ جهانی اول کشیده شد. در این جنگ،  خون جلو چشم های انسان را گرفته بود.  خون را فقط با خون می شست چون بر این باور بود که جنگ اول به از صلح آخر است،  ولی آخرش متوجه شد که صلح در هر زمانی بهتر از جنگ به هر بهانه ای است. ولی تجربه داشتن همیشه  به استفاده از تجربه  منجر نمی شود. و بشر همواره  خطا می کند و  تجربه را، تجربه! پس از پایان جنگ جهانی اول و آغاز تحولات به ظاهر مثبت در چند کشور اروپایی، هنگامی که شعر «ظهور دوباره»ی ییتس ظاهر شد و با نگاهی منفی انسان وآرزوهایش را به تصویر کشید، خیلی ها او را خیال بافی منفی باف می دانستند، ولی خیلی طول نکشید که بشر خود را در محاصره ی آتش جنگ جهانی دوم دید.  این بار هم با خاتمه ی جنگ، انسان فکر کرد که این صلح آخر بهتر از آن صلح بی پشتوانه ی جنگ اول و همیشگی است، ولی نبود. تصویر صلحی که با خودش شعار دموکراسی و درک متقابل را داشت، برای خیلی ها پایان دوران جنگ طلبی بود. ولی اگر ییتس پس از این صلح هم شعری می نوشت باز هم با آن نمی شد طالع بشر را مثبت دید. بشر هر شروع خوبی را به فرجام بدی می کشاند. به همین خاطر است که ییتس در شعرش نشان می دهد با این که انسان منتظر ظهور دوباره ی مسیح است، انگار هیولای دیگری که در خوابی طولانی بوده است به جای مسیح از گهواره ی زمین برمی خیزد، و می خواهد خواب بدی را که برای انسان دیده است تعبیر شود. ییتس با رندی و با چرخش کفرگونه  ای در کلامش، به جای تصویر ظهور دوباره ی مسیح، تصویر بیداری و قیام کسی را نشان می دهد که چهره ی ابوالهول را دارد و شیطانی بیش نیست. به شعر ییتس و برگردان آن که فقط برای معرفی گوشه ای از تصویری که ییتس از دنیا و تاریخ داشته انجام شده است توجه کنید؛ این ترجمه به هیچ وجه حق شعر او را ادا نمی کند:

William Butler Yeats (1865-1939)

               THE SECOND COMING

    Turning and turning in the widening gyre 
    The falcon cannot hear the falconer; 
    Things fall apart; the centre cannot hold; 
    Mere anarchy is loosed upon the world, 
    The blood-dimmed tide is loosed, and everywhere 
    The ceremony of innocence is drowned; 
    The best lack all conviction, while the worst 
    Are full of passionate intensity. 

    Surely some revelation is at hand; 
    Surely the Second Coming is at hand. 
    The Second Coming! Hardly are those words out 
    When a vast image out of Spiritus Mundi 
    Troubles my sight: a waste of desert sand; 
    A shape with lion body and the head of a man, 
    A gaze blank and pitiless as the sun, 
    Is moving its slow thighs, while all about it 
    Wind shadows of the indignant desert birds. 
    The darkness drops again but now I know 
    That twenty centuries of stony sleep 
    Were vexed to nightmare by a rocking cradle, 
    And what rough beast, its hour come round at last, 
    Slouches towards Bethlehem to be born? 

ظهور دوباره

این شاهینی که  در پرواز خود، دایره ی گردش اش را هر لحظه گسترده تر و گسترده تر می کند، دیگر صدای صاحب اش را نمی شنود.

همه چیز از هم گسسته است. مرکزیتی وجود ندارد. دنیا به بر هرج و مرجی مطلق رها شده است. 

 مدِّ خونِ تیره ای خشکی را پوشانده و همه جا رسم پاکی غرق شده است. 

خوب ترین ها از ایمان کامل بی بهره اند، در حالی که بدترین ها از شدت اشتیاق  سرشارند. 

حتماٌ نزول وحی یی در راه است. 

حتماٌ ظهور دوباره ای در راه است.

ظهور دوباره! 

گفتن اش هم برایم مشکل است

وقتی که تصویر عظیم تمامیت بشر چشمانم را می آزارد:

تصویر بیابان برهوتی از شن؛ 

تصویر موجودی که بدن شیر دارد و سر انسان؛ 

و نگاهی دارد، مانند خورشید بی تفاوت و بی التفات. 

پاهای سست اش را به حرکت در می آورد، در حالی که دور و برش، سایه های پرندگان بیابانی آزرده و خشمگین در چرخش است. 

سیاهی دوباره سایه افکنده است،

و اکنون، من که می دانم بیست قرن خوابِ سنگواره ای بشر با کابوس  جنبش گهواره ای آشفته شده بود، نمی دانم این چه درنده ی خشنی است که گویا حالا وقت اش رسیده که بالاخره بلند شود و آرام به سوی بیت لحم برود و به دنیا بیاید؟

Walter de la Mare, Bertha Georgie Yeats (née Hyde-Lees), William Butler Yeats, unknown woman, summer 1930; photo by Lady Ottoline Morrell

ترانه‌ی اگنس سرگردان
شعری از ویلیام باتلر ییتس
فارسیِ رُزا جمالی

بیرون به بیشه‌‌ی فندق ها رفتم
که آتشی در سر داشتم
تکه چوبی از فندق را کندم و پوست کندم
نخی به آن بستم و توتی به قلاب آن
و وقتی که موریانه های سپید بال می زدند
و ستاره‌ها موریانه‌گون سوسو می زدند
قلاب توت را در رودخانه افکندم
و ماهی سفید نقره ای را گرفتم.

آنوقت که ماهی را کف اتاق گذاشتم
رفتم که آتشی به پا کنم
اما چیزی بر کفِ اتاق خش‌خش می کرد
و کسی مرا به نام صدا می کرد
به دختری بدل شد که می درخشید
و سیب ها در موهاش شکوفه می‌داد
که مرا به نام صدا زد 
و در آسمان روشن ناپدید شد.

گرچه پیرم با این همه سرگردانی 
بر زمین هایی پست می روم و بر تپه ها
در خواهم یافت که او کجا رفته
لب هاش را می بوسم
و دست اش را می گیرم
و در سراسر علفزار قدم خواهیم زد
و تا عمر باقی ست 
سیب های نقره ای را از ماه می‌چینم 
و سیب های طلا را در خورشید.

ادبیات اروتیک و ادبیات پورنوگرافیک

ناصر غیاثی

اروتیک چیست؟ تفاوت آن با پورنوگرافی کدام است؟ آیا می‌توان همواره و با قاطعیت اثری را اروتیکی یا پورنوگرافیک خواند؟ آیا مرز معینی این دو را از یکدیگر جدا می‌کند؟ یادداشت زیر تلاشی است برای یافتن پاسخی ممکن برای پرسش‌های بالا در ادبیات داستانی. گرچه این دو در دیگر هنرها نیز کم و بیش از همان تعریف و نقش و کارکردی برخوردارند که در ادبیات.

اروتیک

واژه‌ی اروتیک در زبان یونانی قدیم به معنی عشق بوده و «تن‌کامگی» یکی از برابرنهادهای فارسی آن است. 
آثاری که در آنها بر عناصر شهوانی انسان همراه با عشق زمینی تأکید شده باشد، در رده‌ی آثار اروتیک جای می‌گیرند. سکس زاییده‌ی غریزه و تن است، عشق با حس و روان آدمی سروکار دارد و ادبیات اروتیک به وصف کشیدن رابطه‌ی شهوانی – عاطفی یکی به دیگری است.

در آثار ادبی اروتیک، دو طرف در یک رابطه‌ی عاشقانه یا دست‌کم عاطفی با یکدیگر قرار دارند و توصیف احتمالی اعمال یا امیال جنسی تنها بخشی از اثر را تشکیل می‌دهد. در این گونه آثار زیبایی و زیبایی‌شناسی از جایگاه مهمی برخوردارند و به کلام کشیدن عمل جنسی یا نشان دادن و تأکید بر اندام جنسی هسته و مضمون اصلی اثر را تشکیل نمی‌دهد.

در ادبیات اروتیک نه تنها ارزش‌های ادبی اثر لحاظ می‌شود بل‌که از نقد جامعه – بویژه نقد اخلاقی آن – غافل نیست. در اروتیک جسم هم هست اما فقط جسم نیست، روح و روان شخصیت‌ها، نوع رابطه و دیگر مشخصات یک اثر ادبی در آن‌ ملموس است. این ادبیات گستاخ و بی‌پرواست و روابط و مناسبات اجتماعی و نیز دیدگاه‌های مذهبی و اخلاقی جامعه را به چالش می‌کشد.

ادبیات اروتیک کم و بیش در تمام فرهنگ‌ها و از دیرباز وجود داشته و در دوره‌های مختلف تاریخی فراز و نشیب‌هایی را پشت سر گذاشته است. سلایق ادبی- هنری و ارزش‌های اخلاقی حاکم بر هر دوره متر و معیارهایی هستند برای پذیرش یا عدم پذریش چنین ادبیاتی از سوی یک جامعه.

تاریخ ادبیات اروتیک نشان می‌دهد از یک سو سنت‌ها و اخلاق جامعه و از سوی دیگر سانسور حکومتی نقش تعیین‌کننده‌ای در به وجود آمدن، شکل گرفتن و ترویج این نوع از ادبیات داشته و دارد. نباید از یاد برد که ادبیات اروتیک نیز، چنان که ادبیات پورنوگرافیک، قصد برانگیختن میل جنسی و شهوت در انسان را دارد، با این تفاوت که اثر بر مدار عمل جنسی صرف یا فقط اندام جنسی نمی‌چرخد و حس و عاطفه نیز جای‌گاه ویژه‌ی خود را دارند.

پورنوگرافی

واژه‌ی پورنوگرافی نیز کلمه‌ای در زبان یونانی قدیم و به معنای «تصاویر منافی عفت» است و برابرنهادهای فارسی آن عبارتند از هرزه‌نگاری، زشت‌نگاری و وقاحت‌نگاری.

آن‌چه در آثار پورنوگرافیک برجستگی می‌یابد، به تصویر کشیدن اعمال جنسی با تأکید بر اندام جنسی است وجوه عاطفی – روانی دو طرف رابطه نادیده گرفته می‌شود و ویژگی‌های یک اثر ادبی حامل معیارهای زیباشناسیک یا در آنها وجود ندارد و یا بسیار کم رنگ است.

در پورنوگرافی سکس به عملی ساده و مکانیکی تقلیل داده می‌شود و کاملاً آشکار است. انسان نیز در آثار پورنوگرافیک به عمل جنسی تقلیل داده شده و تبدیل به یک ابژه‌ی صرف جنسی می‌شود. پورنوگرافی به فضایی که در آن عمل جنسی انجام می‌شود و رابطه‌ی بین انسان‌ها هیچ‌گونه توجهی ندارد. هدف پورنوگرافی چیزی نیست مگر برانگیختن حس شهوی – جنسی افراد با تأکید بر عمل صرف جنسی.

بنابراین می‌توان گفت، پورنوگرافی تنها به اعمال و اندام جنسی تأکید و تکیه داشته، و کارش تنها نشان دادن یا به وصف کشیدن آنهاست. در این نوع از ادبیات غالباً حضور زن تنها به عنوان یک ابژه‌ی جنسی است و معمولاً از منظر مردانه نوشته شد و پس مطابق آمال جنسی مردانه است. به همین خاطر بیش‌تر مخاطب چنین ادبیاتی مردها هستند.

در یک کلام شاید بتوان به چنین تعریفی از پورنوگرافی اکتفا نمود: برجستگی عمل جنسی و اندام جنسی از یک سو و غیبت روان و حس و عاطفه و فقدان جوهر هنری از سوی دیگر.

تفاوت اروتیک و پورنوگرافی

بنا برآن‌چه آمد، می‌توان به این جمع‌بندی رسید که پورنوگرافی فقط و فقط جهت تحریک جنسی آدم‌ها تهیه و تولید شده و از هر نوع زیبایی‌شناسی هنری به دور و مکانیکی است. اروتیک اما گرچه از تحریک جنسی مخاطب غافل نیست، اما ارزش‌های زیبایی‌شناسیک دارد، و در حیطه‌ی هنر قرار می‌گیرد. با این‌همه شاید یادآوری این نکته خالی از فایده نباشد که نمی‌توان پورنوگرافی و اروتیک را همیشه و همه جا به روشنی از یک دیگر تفکیک نمود. در تعیین تفاوت یا همسان پنداشتن این دو، عوامل متعددی از قبیل فرهنگ، سنت، دین، تاریخ، ناخودآگاه جمعی و سلیقه و دل‌بستگی‌های فردی نقش دارند.

پورنوگرافی و اروتیک در ادبیات جهان

بازتاب غریزه‌ی شهوی انسان در ادبیات را می‌توان نزد بیش‌تر قاره‌ها و فرهنگ‌های جهان و نیز از زمان‌های دور یافت. در هند «کاماسوترا» بین دویست تا سی‌صد سال قبل از میلاد مسیح نوشته شد و در چین کتاب معروف جینگ پینگ مای. سابقه‌ی ادبیات اروتیک در غرب به پیش از دوران باستان در یونان و روم قدیم می‌رسد.

این نوع از ادبیات در سیر تاریخی خویش از نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم است که به معنای مدرن کلمه پا می‌گیرد و نویسندگانی چون گی دو مو پاسان، لارنس و بسیاری دیگریکی پس از دیگری در رمان‌های خود به اروتیک می‌پردازند. ادبیات قرن بیستم نیز در عرصه‌ی ادبیات اروتیک نامدارانی چون جویس و ناباکوف عرضه کرده است.

پورنوگرافی و اروتیک در کشور ما

گرچه بیش‌تر فحش‌های مردانه‌ی ما‌ جنسی است و گرچه زن‌ها از دست و زبان بسیاری از مردان در کوچه و خیابان در عذاب‌اند اما نوشتن در مورد مسایل جنسی که هیچ حتی حرف زدن از سکس به خاطر موانعی چون دین، سنت، فرهنگ و اخلاق و هم چنین سانسور حکومتی همواره نزد ما  تابوست. اینها می‌توانند علت‌های مجال نیافتن برای حضور و عرضه‌ی ادبیات اروتیک و بازماندن از رشد آن را توضیح بدهند.

در ادبیات کهن

بیش‌ترین آثار ادبی اروتیکی به جا مانده از ادب کهن ما، در حوزه‌ی شعر است. کتاب‌های ناسخ‌التواریخ و الفیه شلفیه، هزار و یک شب و شاعرانی چون سوزنی سمرقندی، سعدی، عبید، ویس و رامین، نظامی، مهستی گنجوی، خاکشیر اصفهانی و برخی از شعرهای ایرج میرزا را می‌توان با اغماض در حوزه‌ی ادبیات اروتیک یا پورنوگرافی قرار دارد. ضمن این که باید توجه داشت، بخش عمده‌ای از این آثار بیش‌تر هزل‌اند تا اروتیک یا پورنوگرافیک.

در ادبیات مدرن

در شعر مدرن ما می توان به انگشت‌شمار شعرهایی از نادر نادرپور، یدالله رویایی، فروغ فرخزاد اشاره کرد که دارای بار اروتیک هستند. در ادبیات داستانی مدرن تنها اثر بی‌پروایی که من می‌شناسم، اثری است از زکریا هاشمی به نام «طوطی» که از ارزش‌ ادبی چندانی برخوردار نیست. البته امروزه با گشتی کوتاه در اینرنت می‌توان آثار متعددی اعم از داستان یا شعر اروتیک یافت.