روح من سال‌هاست که مُرده است | والت ویتمن |

والت ویتمن (به انگلیسی: Walt Whitman) (‏زادهٔ ۳۱ مه ۱۸۱۹ – درگذشتهٔ ۲۶ مارس ۱۸۹۲)، شاعر مدرن و روزنامه‌نگار آمریکایی بود که او را پدیدآورنده شعر آزاد آمریکا می‌دانند.


والت ویتمن در ۳۱ مه ۱۸۱۹ در خانواده‌ای پرجمعیت در وست هیلز، هانینگتون به دنیا آمد. در ۱۲ سالگی، پس از ترک تحصیل، به کار در چاپخانه و مطالعهٔ آثار ادبی از هومر و ویلیام شکسپیر تا تورات پرداخت. او تا ۱۷ سالگی در نیویورک به عنوان متصدی چاپ کار کرد و با هنر و ادبیات جدید آشنا شد. پس از مدتی معلمی، در زادگاه خود، از سال ۱۸۴۱ به روزنامه‌نگاری حرفه‌ای پرداخت و این شغل را با وقفه‌هایی تا آخر عمر ادامه داد.

روزنامهٔ لانگ آیلَندر (Long Islander) که ویتمن مؤسس آن است، هنوز چاپ می‌شود. او به عنوان طرفدار دموکراسی و آزادی به مبارزهٔ سیاسی می‌پرداخت که به علت عضویت در حزب خاک آزاد در سال ۱۸۴۸ سرویراستاری مجلهٔ «دیلی ایگل» بروکلین را از دست داد. پس از مدتی روزنامه‌نگاری در نیواورلئان به بروکلین بازگشت؛ روزنامهٔ آزادی‌خواه «بروکلین فریدوم» را تأسیس کرد و شروع به توسعهٔ شیوهٔ خاص خود در شعر نمود. تا اینکه در سال (۱۸۵۵) نخستین دفتر شعر خود را با عنوان برگهای علف شامل ۱۲ شعر بدون عنوان و یک مقدمهٔ تاریخی، منتشر کرد. او خود جلد کتاب را طراحی، حروفچینی و با هزینهٔ شخصی چاپ کرد.

ویتمن ویرایش دوم برگ‌های علف را در سال ۱۸۵۶ منتشر کرد که شامل ۳۳ شعر و نامه‌ای از رالف والدو امرسون (که بر ویرایش اول کتاب نوشته بود) و درآمدی طولانی از ویتمن در پاسخ امرسون بود. او ویرایش و تکمیل این کتاب را تا آخر عمر ادامه داد و نسخه‌های مختلفی از آن به چاپ رساند. آخرین ویرایش برگ‌های علف معروف به «ویرایش بستر مرگ» که او در سال ۱۸۹۲ پیش از مرگ منتشر کرد، کتابی بزرگ با ۳۸۳ شعر است که در ۱۴ فصل تنظیم شده‌است و فصل‌ها عنوان «کتاب ۱» تا «کتاب ۱۴» را دارند.

در زمان جنگ داخلی، ویتمن به نیویورک و سپس برای کمک به برادر مجروحش به واشینگتن رفت. با مشاهده تعداد بی‌شمار مجروحان جنگی به کار در بیمارستان و رسیدگی به مجروحان پرداخت و یازده سال آنجا ماند. در ۱۸۷۰ به دیدار مادر پیرش در نیوجرسی رفت و تا آخر عمر همان‌جا ماندگار شد که تا سال ۱۸۸۲ در خانهٔ برادرش و بعد از آن در خانهٔ خود زندگی می‌کرد. در سال (۱۸۹۱) کتاب خداحافظ خیال من را چاپ کرد و همواره به بازبینی برگ‌های علف مشغول بود، تا در سال ۱۸۹۲ در مقبره‌ای که پیش از مرگش ساخته بود به خاک سپرده شد.

برگ‌های علف

این کتاب را می‌توان بزرگ‌ترین کتاب شعر آمریکا دانست. کتابی که ویتمن پس از چاپ اول، ۳۷ سال آن را ویرایش کرد تا قاموس شعر مدرن آمریکا را بسازد. جان باروز، طبیعی دان و مقاله‌نویس مشهوری است که شهرت عمده‌اش را از تأثیر بر ناتورالیسم ادبی دارد. وی مقدمه‌ای برچاپ برگهای علف نوشته که این کتاب را «بی‌پرواترین و جنجال‌برانگیزترین اثر در ادبیات آمریکا» معرفی می‌کند. ویتمن پس از اولین چاپ برگ‌های علف، نسخه‌ای از آن را برای امرسون فرستاد و او نامهٔ تحسین آمیزی در پاسخ نوشت که در مقدمهٔ ویرایش دوم کتاب چاپ شد و تأثیر مناسبی بر فروش آن داشت. امرسون در این نامه برگ‌های علف را با جملهٔ «فوق‌العاده‌ترین قطعهٔ هوش و فرزانگی که آمریکا تاکنون پدیدآورده‌است» تحسین می‌کند.

بَرگ‌های عَلَف (Leaves of Grass) کتاب شعر بزرگی به زبان انگلیسی از والت ویتمن شاعر مدرن آمریکایی است. این کتاب از ستوده شده‌ترین کتاب‌های شعر آمریکا است. کتابی که ویتمن پس از چاپ اول، ۳۷ سال آن را ویرایش کرد تا قاموس شعر مدرن آمریکا را بسازد. جان باروز طبیعی دان و مقاله نویس مشهوری است که شهرت عمده اش را از تأثیر بر ناتورالیسم ادبی دارد. وی مقدمه‌ای برچاپ برگهای علف نوشته که این کتاب را «بی پرواترین و جنجال‌برانگیزترین اثر در ادبیات آمریکا» معرفی می‌کند. ویتمن پس از اولین چاپ برگهای علف، نسخه‌ای از آن را برای رالف والدو امرسون فرستاد و او نامه تحسین آمیزی در پاسخ نوشت که در مقدمه ویرایش دوم کتاب چاپ شد و تأثیر مناسبی بر فروش آن داشت. امرسون در این نامه برگهای علف را با جمله «فوق‌العاده‌ترین قطعه هوش و فرزانگی که آمریکا تا کنون پدیدآورده‌است» تحسین می‌کند.

عنوان کتاب
برگهای علف دیوان شعر والت ویتمن و کتاب اصلی اوست. اینکه چرا ویتمن این نام را برای کتابش برگزیده، جای تأمل دارد. او از ۱۲ سالگی وارد صنعت چاپ و نشر شد، ناشرها به کتاب‌های بی‌ارزشی که با کیفیت پایین چاپ می‌کردند، «علف» می‌گفتند و به کاغذی که این‌گونه کتاب‌ها با آن چاپ می‌شد، «برگ». از دیگر سو ویتمن در شعرهای این کتاب بارها از کلمات برگ و علف استفاده کرده‌است، تا اینکه در شاهکار «آواز خودم» در برگهای علف می‌نویسد: «من باور دارم، یک برگ علف کمتر نیست از کار روزمرهٔ ستارگان».

شعر آزاد ویتمن
دستاورد بزرگ ویتمن، پدیدآوردن یک شعر آزاد کاملاً آمریکایی است. زمانی که شعر مرسوم انگلیسی قطعهٔ فاخر و وزینی بود آمیخته از سمبولیسم، مذهب و هرآنچه غیر تجربی است؛ برگهای علف در متعالی کردن جسم آدمی و جهان مادی نوشته شد. شعری که ستایشگر طبیعت و انسان به مثابه یک فرد و نه یک جز است. با گستره شگرفی از موضوعات و دیدگاه‌های متفاوت که روح دموکراتیک آمریکای جدید را در بر می‌گیرد. شعر آهنگین ویتمن مرزهای فرم شعر را شکست، جملاتی بلند، چند بخشی و روایت گونه که جابه‌جا از تکنیک‌های شعر و الگوهای وزن بهره برده، اما هرگز تسلیم قالب‌ها و قواعد وزنی شعر مرسوم نشده‌است. از این رو بیانیه شعر آزاد ویتمن هم قالب و هم محتوای شعر را در بر می‌گیرد. او خود در برگهای علف نوشته: «دوران قافیه و قافیه پردازی به سر رسیده‌است … آمریکا خود داوری می‌کند، به او فرصت دهید…». او شعر را به ساده‌ترین زبان می‌نوشت که نیازی به تفسیر دست چندم نداشته باشد؛ در شعر «آواز خودم» در برگهای علف می‌نویسد: «تو دیگر نبایست چیزی را دست دوم و سوم بگیری، یا نه از چشمان مرده نگاه کنی، یا نه از اشباح کتابها تغذیه…».

واکنش‌ها
شعر آزاد ویتمن به علت ناسازگاری با شعر رایج انگلیسی آماج نقدهای فراوان قرار گرفت و واکنش‌هایی بسیار گوناگون ایجاد کرد. در نقدی که مجلهٔ Life Illustrated در ۱۸۵۵ بر برگهای علف منتشر کرد، آمده‌است: «این به هیچ کتاب دیگری که تا کنون نوشته شده شباهت ندارد، از این رو زبانی که برای نقد نوشته‌های جدید به کار می‌رود برای این کتاب موجود نیست». در میان واکنش‌های اولیه بر برگهای علف از منتقدان مشهور عباراتی چون «توده‌ای آشغال احمقانه» نیز به چشم می‌خورد. ویتمن به خاطر این کتاب از کار خود در وزارت داخله اخراج گردید، پس از اینکه دبیر وزارتخانه متوجه شد او نویسنده کتابی بوده‌است که وی آن را به شدت موهن دانسته بود. برگهای علف یک دهه با عنوان ادبیات مستهجن تحریم شد و سپس به عنوان بنیان شعر آمریکایی مورد ستایش قرار گرفت.

آثار
کتاب شعر
فرانکلین ایوانز (۱۸۴۲)
برگ‌های علف (۱۸۵۵، ویرایش دوم: ۱۸۵۶)
ضربه‌های طبل (۱۸۶۵)
چشم‌انداز دمکراسی (دورنمای آزادی) (۱۸۷۱)
روزهای نمونه (۱۸۸۱)
خداحافظ، خیال من (۱۸۹۱)
ای ناخدا، ناخدای من
همیشه مست
روزنامه
بروکلین فریدوم
فیلم
والت ویلتمن شاعر در فیلمی ایفای نقش نکرده است و بازیگر فیلم صامت سه تفنگدار فردی دیگر میباشد.

شکفته از در آغوش کشیدن های زن
………………………………………….
( والت ویتمن – برگردان : مهرداد فلاح )
…………………………………………..
شکفته از در آغوش کشیدن های زن
مرد از راه می رسد شکفته
وَ همیشه همین که می رسد از راه شکفته است
شکفته از زنانه ترین زن زمین
همین که می رسد از راه مردانه ترین مرد زمین است
شکفته از گرمای رفیقانه ترین زن
همین که می رسد از راه رفیقانه ترین مرد است

شکفته از تن ِ بی همتای زن است فقط
که مرد می تواند تن ِ بی همتایی به خود بگیرد
شکفته از شعر محشر زن است فقط
که از راه می رسند شعرهای مرد
( این چنین است فقط که شعرهای من از راه می رسند )

شکفته از زنِ مغرور وُ مصمم را دوست می دارم
فقط در آن دم است که فاش می شود من مردِ مصمم وُ مغرور را دوست می دارم
شکفته از در آغوش فشردن های پرتوانِ زنِ خوش بر وُ بازو را دوست می دارم 
این چنین است فقط که در آغوش فشردن های پرتوانِ مرد از راه می رسند
شکفته از در آغوش کشیدن های ذهنِ زن
همه ی در آغوش کشیدن های ذهنِ مرد از راه می رسند سر به راه
شکفته از راست کرداریِ زن است که تمام راست کرداری ها می شکفند
شکفته از شفقتِ زن است تمام شفقت ها
عظیم ترین چیز روی زمین مرد است / تمامتِ ابدیت
ذره ذره از این عظمت اما شکفته از زن است
در زن است که مرد هست می شود نخست
وَ مرد می شود سپس

نشسته ام وَ نگاه می کنم 
……………………………..
والت ویتمن – برگردان به فارسی : مهرداد فلاح
…………………………………………………….
نشسته ام 
وَ نگاه می کنم به هرچه غم که توی دنیا
به هرچه ظلم وُ رسوایی

هق هق ِ پنهان ِ بُرنامردان ِ از کرده پشیمان را می شنوم من
مادر ِ آزرده از ستم ِ فرزندان را می بینم به میان ِ فرودستان
که جان می کند پوست بر استخوان / درمانده وُ مطرود 
زن ِ آزرده از ستمِ شوی را می بینم من
مردِ زنفریب ِ نا به کار را 
عقده های پشت ِ پرده مانده ی حسادت را نظاره می کنم 
عقده های در نهفت ِ عشق ِ ناکام را 
می بینم این دیدنی های روی زمین را من

آثار ِ جنگ وُ جور وُ وبا را می بینم
زندانیان وُ شهیدان را می بینم
به گرسنگی کشیدگان ِ دریا می نگرم 
ملاحان ِ چنگ درانداخته به قرعه ی مرگ ِ یکی برای زندگی ِ چند را می بینم
به خواری هایی می نگرم که خودمداران / خودشیفتگان وُ خودخواهان
بر سر ِ بی چیزان / رنجبران وُ سیاهان می بارند

نشسته ام
وَ نگاه می کنم به تمامی ِ این ها
– به این همه رنج وُ پلشتی ِ بی پایان – 
می بینم 
می شنوم
وَ دم نمی زنم !

زنی در انتظار من است
والت ویتمن
مهدی گنجوی

زنی در انتظار من است، او همه چیز دارد، هیچ چیز در او غایب نیست،
با این همه همه چیز غایب بود، اگر سکس غایب بود، یا اگر رطوبتِ مردِ مناسب غایب بود

سکس شامل همه است
بدن ها، روح ها، معناها، دلایل، عفت ها، ظرافت ها، نتایج، اعلام ها،
آوازها، فرمان ها، سلامتی، غرور، راز مادرانه، مایع سفید، 
همه ی امیدها، هدایا، اعطاها،
همه ی شورها، عشق ها، زیبایی ها، عیش های زمین،
همه ی حکومت ها، قضات، خدایان، انسان هایی که دنبالشان می روند
همه در سکس هست، به شکل اجزایی از آن، و توجیهاتی برای آن.

مردی که من دوست دارم لذت سکس را بدون شرم می شناسد و اذعان دارد
زنی که من دوست دارم می شناسد و اذعان دارد

حال زنِ بی حس را معزول می کنم
می روم با زنی باشم که منتظرم است، و با آن زن ها که خون گرمند و مناسب من،
می بینم که مرا می فهمند، و مرا انکار نمی کنند،
می بینم که ارزش مرا دارند، شوهرِ ستبر آن زن ها خواهم بود.

یک ذره هم از من کم تر نیستند،
آن ها صورت هایشان به تیرگی گراییده با خورشیدهای تابان و بادهای جاری،
بدنشان آمادگی و قدرت قدیمی الهی را دارد،
آن ها می دانند که چطور شنا کنند، پارو بزنند، برانند، کشتی بگیرند، تیر بزنند، بدوند، اعتصاب کنند،
پس بکشند، پیش بروند، مقاومت کنند، از خود دفاع کنند،
آن ها در حق خود نهایتند، آرامند، پاک، به خوبی در تصاحب خودشان.

من تو را به خود نزدیک می کشم، تو ای زن!
نمی توانم بگذارم بروی، به تو خوبی می کنم،
برای توام، برای منی، نه فقط به خاطرخودمان، که به خاطر دیگران،
در احاطه ی تو قهرمانان و رامشگران بزرگتر خوابیده است،
آن ها نمی پذیرند با سرانگشتانِ کسی جز من از خواب بیدار شوند.

این منم، تو ای زن، راهم را باز می کنم،
من محکمم، تندخوام، گنده ام، منصرف نمی شوم، اما عاشق توام،
من بیش از آن چه نیاز است آزارت نخواهم داد،
من میریزم برای شروع کردن پسرها و دخترهایی که برای این ملل ها مناسبند، من فشار می دهم با ماهیچه های آرام ِبی ادب،
من به خوبی خودم را مهیا می سازم، به هیچ خواهشی گوش نمی دهم،
من جرات می کنم نروم تا حواله کنم آن چه مدت ها جمع شده است در من.

از طریق تو من رودخانه های جمع شده ی درونم را خشک می کنم،
در تو من هزاران سالِ رو به پیش را می پوشانم،
روی تو من پیوند می زنم پیوندهای بهترین دوست داشته های خودم و آمریکا را،
قطره هایی که روی تو می چکانم باید دختران تندخو و قهرمان برویاند، 
هنرمندان، موزیسین ها، و آوازخوانان جدید،
بچه هایی که بر تو می آورم باید به نوبه خود بچه هایی بیاورند،
من عشق خرج می کنم و باید مردان و زنان کامل بخواهم،
باید از آن ها بخواهم که با دیگران در هم آمیزی کنند، همان طور که من و تودر هم می آمیزیم اکنون،
من باید روی میوه هایِ جریانِ بارش آن ها حساب کنم، همان طور که روی میوه های جریانِ بارشی که اکنون می دهم حساب می کنم،
من باید در جست و جوی بذرهای عاشق باشم از تولد، زندگی، مرگ، نامیرایی، من حالا این همه عاشقانه می کارم.

سرود خودم
والت ویتمن – برگردان به فارسی : مهرداد فلاح
31
بر این باورم که تیغه ی علف از سیر وُ گردش ِ ستارگان کم تر نیست 
وَ یک مورچه همان قدر کامل است که یک دانه شن / وَ تخمِ یک چکاوک 
وَ سرآشپز ِ قابلی ست داروَگ
وَ شاه توت ِ بار داده باید که بنازد به سرو ِ بهشتی 
وَ ظریف ترین مفاصل ِ دستم خوار می شمارد هرچه که ماشین
وَ گوساله ی ماده سرافکنده می کند هر مجسمه ای را
وَ یک موش معجزه ای ست وزین تر از میلیون ها میلیون ملحد

یافتم ! من نماد ِ نبوغم / زغال سنگم / خزه ی دراز ِ ریش ریشم / میوه وُ غلاتم / ریشه های خوردنی ام
وَ دوغابم من / چارپا وُ پرندگان ِ هر کجا
وَ فاصله دارم به دلایلِ خوب با آن چه که پشت سرم 
اما اگر که بخواهم فرا می خوانم هر چیز ِ پشت سر نهاده را

عبث است بی پروایی یا که کم رویی
عبث است پرتاب ِ گدازه های آتش فشانی به سویم
عبث است قایم شدن ِ ماموت به زیر ِ استخوان های پوک گشته اش
عبث است خروج چیزها از گروه شان وُ گمانِ اشکال ِ مضاعف
عبث است رسوب ِ اقیانوس در چاله ها وُ دروغ حقیری ست گُنده هیولاها
عبث است آشیان سازی ِ کرکس در آسمان
عبث است خزَش ِ مار لا به لای پیچک
عبث است کِش دادنِ عبور ِ گوزن از میان ِ درختان
عبث است پارو زدن به زور ِ بازو راندن به شمال ِ دور به لابرادور
تند می روم / فرا می جهم که بسازم در شکاف ِ صخره های بلند آشیا