منطق قلدری رژیم و فقدان فضیلت مبارزاتی اپوزیسیون

امین قضایی

چند سال پیش درباره ریشه های شکل گیری داعش و همچنین دلیل اقبال داعش به خصوص از سوی مسلمانان ساکن اروپا تحقیق (یک تحقیق شخصی) می کردم. در آنزمان صحبت هایی درباره نقش جان مک کین در تسلیح شورشیان و متعاقبا شکل گیری یا دست کم قدرت گیری داعش در سوریه مطرح بود که البته درست به نظر می رسید. در یک مصاحبه، سناتور مک کین، در پاسخ به این سئوال که چرا بسیاری از مسلمانان نه فقط از کشورهای اسلامی بلکه حتی از اروپا به داعش می پیوندند، گفت: «چون داعش در حال پیروزی است.» این پاسخ که مشخصا عاری از ظرافت نظری و بی توجه به جوانب اجتماعی و اقتصادی و تاریخی بود. اما از یک جهت یک پاسخ خوب محسوب می شد. در واقعیت هم، وقتی داعش رو به شکست نهاد، دیگر کسی به آن نپیوست. مسلمانان به داعش می پیوستند چون داعش در آنزمان در حال پیروزی بود. این استدلال ساده یک فرد با سابقه نظامی یک نکته مهم در خود نهفته دارد. داعش یک قلدر است و این منطق قلدرها (bullies) یا منطق یک beast است.

آنها تا وقتی موفق هستند پیش می آیند و فقط وقتی شکست بخورند، عقب می نشینند. همین. اهمیت این قضیه در اینجاست که ما با عبارت پردازی های ظاهرا جامعه شناختی، اقتصادی، استراتژیکی و سیاسی فریب می خوریم و از درک دشمن خودمان و رفتار وی عاجز می مانیم. اگر این چرندیات را کنار بزنیم، پاسخ به روشنی روز است: اینکه چرا جمهوری اسلامی دنبال نفوذ در منطقه است، این است که چون فرصتش را پیدا کرده. چرا در مقابل خواسته های مردم عقب نمی نشیند؟ چون احساس می کند زورش می چربد. چرا سرکوب می کند؟ چون می تواند. اگر این قماش فعالین سیاسی این نقطه نگاه صحیح نظامی و جنگی را داشتند، آنگاه به سادگی فریب اصلاح طلبی، تحلیل های مسخره درباره نحوه تفکر و رفتار رژیم و غیره را نمی خوردند. در واقع، ما باید با رژیم بجنگیم، در صورت لزوم با اسلحه.

در هر جا و درهر نقطه ای باید به آن ضربه بزنیم. این یک وضعیت جنگی است و منطق جنگ بر آن حاکم است. رژیم هر جا بتواند به ما ضربه می زند، پس ما هم به هر نحوی باید بتوانیم به آن ضربه بزنیم. چرا ما مداوما این عبارت مشهور «جنگ ادامه سیاست است» کلاویتز را قرقره می کنیم؟ برعکس، جنگ منطق، اتوس، فضایل و اصول کاملا متفاوتی با سیاست دارد. این عبارت، فضیلت نظامی را از ما می گیرد. این قبیل سخنان نقاب و تظاهری است تا افراد بزدل و عافیت طلب، اقدامات تسلیم طلبانه و شکست طلبانه خود را توجیه کنند. به جای اینکه اپوزیسیون، ارگان هایی برای جنگ مدنی باشند یعنی برای سازماندهی، پرورش مبارزین مدنی، هماهنگی برای نافرمانی مدنی و تظاهرات، تبدیل شده به قماشی از تحلیلگران خبری و رسانه. برنامه های سیاسی مسخره ای مانند حمایت از جنبش های مدنی، جنبش کارگری و جنبش زنان، نشان از این شخصیت ضعیف و فرومایه در اپوزیسیون دارد. شما نمی توانید از جنبش کارگری حمایت کنید. حمایت شما به درد خودتان هم نمی خورد. وظیفه شما سازماندهی کارگران، تحزب کارگری و هماهنگی نیروها و هسته های مخفی است. پخش اخبار و خواستار آزادی زندانیان کارگر شدن، حمایت نیست. یک شخصیت مبارزاتی و نظامی، از دشمن خود مطالبه و خواسته ای ندارد، بلکه تلاش می کند صفوف دشمن را در هم بشکند. در این منطق نظامی، اپوزیسیون خارج از کشور فقط می تواند پشت جبهه باشد. کسی حامی و طرفدار لازم ندارد. باری، ما منطق نظامی و جنگی و شخصیت نظامی و جنگی نداریم و بعد مدعی می شویم که می خواهیم رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم.

اپوزیسیون حتی معدود تلاش ها در جهت به کارگیری این رفتار جنگی را تقبیح کرده و یا مانند جذامی ها از آن دوری کرده است. موفقیت نسبی جریان های ری استارت و بعدا جریان ایرانارشیسم در به کار گیری نیروها برای مبارزه خیابانی و تخریب، اپوزیسیون را متوجه این نساخت که چه پتانسیل مبارزاتی و شورشی در داخل ایران وجود دارد. موافق یا مخالف هرکدام که می خواهید باشید، شما عامدانه با یاوه هایی مانند مبارزه مسالمات آمیز، به خاموشی روحیه مبارزاتی مردم کمک کرده اید. این اسلحه نیست که شما را به یک نیروی مبارز تبدیل می کند. مهمترین شرط این است که دشمن خود را تشخیص دهید. دشمن برای شما فقط یک شناسه دارد، اینکه در پی شکست و نابودی شماست. دشمن باید یک مفهوم صلب و تقسیم ناپذیر باقی بماند. اینکه یک سپاهی ایا واقعا فقط برای خرج زن و بچه اش عضو سپاه شده و یا اینکه آیا دلش با مردم هست یا خیر، موضوعیتی ندارد. برای اینکه به صفوف مردم مبارزه بپیوندد اول باید خود را تسلیم کند نه اینکه پیغام بفرستد. تمام کسانی که سعی می کنند دشمن را به بخش کوچکتری از رژیم تقلیل دهند (برای مثال با عبارت موذیانه فرقه تبهکار) و یا در صدد استحاله و دگرگونی در دشمن باشند (با عباراتی مانند گذار و تحول در رژیم)، همگی تصور دشمن را خدشه دار و تیغ مبارزه را کند می کنند. این سخنان باعث ایجاد امید واهی به کودتا، استحاله، فروپاشی سیاسی و تحول از طریق تغییرات در درون نظام می شوند. مهم نیست که آیا این اتفاقات می افتد یا خیر. یک فرد با فضیلت نظامی و مبارزاتی، چنین نمی اندیشد و چنین حدس و گمان هایی را راهنمای کار خود قرار نمی دهد و اجازه نمی دهد این خیالات سستی در عزم وی بوجود آورند. موفقیت جنبش های چریکی در اواسط قرن بیستم بیش از هرچیزی در این بود که از ابتدا فرد را با تبدیل ساختن به یک چریک در یک موقعیت نظامی و جنگی قرار می داد. بنابراین وی به ترفندها، عافیت طلبی ها، زبان بازی و مماشات سیاسی، رقابت های تشکیلاتی و غیره آلوده نمی شد.

زندگی چریکی، اخلاق و فضایل شجاعانه را در میان آنان پرورش می داد و اتفاقا همین فضایل نظامی و نه ایدئولوژی ایشان بود که در نهایت تعداد هرچه بیشتری از مردم ستم دیده را ترغیب می کرد تا به جرگه ایشان پیوسته و لکه های حقارت را با این حس غرور و شجاعت از خویش بپالایند. البته شاید نیازی به مبارزه چریکی نباشد، اما آنچه مهم است تعیین یک چارچوب جنگی و مبارزاتی است که در آن دوست و دشمن مشخص باشد، هیچ کس نتواند وسط بایستد. فضایل واقعی عرصه جنگی یعنی شجاعت و دلاوری تقویت و ستوده شود و نه رذایل حاکم بر عرصه سیاست مانند شهرت و سخنوری. هیچ کس نتواند در پوشش شومن، تحلیل گر، خبررسان و حامی و بوقچی و غیره، ادای مبارزه سیاسی را در بیاورد. این منطق و فضیلت نظامی، چهره واقعی دشمن را هم به ما نشان خواهد داد: مشتی اوباش، تبه کار و جنایتکار که فقط وقتی دست از تعدی خود خواهند کشید که نابود شده باشند.