پنجاه طیف سکسی

آناستازیا «آنا» استیل ۲۱ ساله، یک دانشجوی سال آخر از دانشگاه ایالتی واشینگتن در ونکوور است که با بهترین دوستش، کاترین «کیت» کاوانا زندگی می‌کند که برای روزنامه دانشجویی مطلب می‌نویسد. به خاطر یک بیماری، کیت، آنا را قانع می‌کند به جای او با کریستین‌گری ۲۷ ساله که یک تاجر جوان و ثروتمند و فوق‌العاده موفق است، مصاحبه کند. آنا سریعاً جذب کریستین می‌شود؛ ولی از طرفی او را ترسناک می‌بیند. در نتیجه، طی مصاحبه کریستین به او پیشنهاد می‌دهد سوالات معمول را کنار و سوالاتی دربارهٔ زندگی شخصی و روابط او بپرسد و وقتی دفتر گری را ترک می‌کند، فکر می‌کند اوضاع بد پیش رفته و برای دوستش کاری جدی نکرده است؛ اما هنگام بازگشت به منزل متوجه می‌شود پاسخ تمام سوالات به کاترین ایمیل شده است. آنا سعی می‌کند خودش را قانع کند که این دو هرگز دوباره ملاقات نمی‌کنند. فردای آن روز کریستین به بزرگترین مغازه ابزارفروشی مستقل در پورتلند که آنا آنجا کار می‌کند می‌رود. در حین خرید، آنا به کریستین می‌گوید که کیت تمایل دارد چند عکس برای مقاله‌اش از کریستین بگیرد. پس از خرید مقداری بند، روبان و نوار پلاستیکی، گری هم شماره تلفنش را به آنا می‌دهد. سپس کیت، آنا را تشویق می‌کند که به کریستین زنگ بزند و ترتیب عکسبرداری با دوستشان خوزه رودریگز را بدهد.

روز بعد خوزه، کیت و آنا برای عکاسی به هیثمن می‌روند و کریستین، آنا را برای قهوه بیرون می‌برد. کریستین می‌پرسد آیا آنا با کسی رابطه دارد، به خصوص خوزه. وقتی آنا جواب می‌دهد با کسی رابطه ندارد، کریستین از خانواده‌اش می‌پرسد. در طول مکالمه آنا متوجه مجرد بودن کریستین می‌شود؛ اما ضمنا در می‌یابد که او مرد رمانتیکی نیست. این برای آنا یک هشدار است. در هر حال، آنا فکر می‌کند که به اندازه کافی برای کریستین جذاب نیست. بعد از پایان امتحانات، آنا بسته‌ای از کریستین شامل اولین نسخه کتاب «تس آو د دیربرویل» دریافت می‌کند و شوکه می‌شود. آن شب، آنا با دوستانش بیرون می‌رود و در نهایت با مستی به کریستین زنگ می‌زند. هنگامی که برای هوای تازه بیرون می‌رود و خوزه تلاش می‌کند او را ببوسد؛ ولی کریستین می‌رسد و مانع می‌شود. آنا با کریستین می‌رود؛ ولی قبلش متوجه می‌شود که کیت با برادر کریستین، الیوت، خوش می‌گذارند. بعداً، آنا در اتاق هتل کریستین از خواب بیدار می‌شود و به خاطر رفتار دیشبش توسط کریستین سرزنش می‌شود. کریستین فاش می‌کند که دوست دارد با آنا رابطه جنسی داشته باشد؛ ولی اول باید قراردادی را امضا کند.

کریستین با هلیکوپتر، آنا را به آپارتمانش می‌برد. آنجا کریستین اصرار دارد که قراردادی امضا شود تا آنا چیزی از رابطه‌شان را فاش نکند و او قبول می‌کند. کریستین قرارداد دیگری را هم ذکر می‌کند، ولی قبلش او را به اتاق بازیش می‌برد که پر از اسباب بازی‌های بی‌دی‌اس‌ام است و می‌گوید که قرارداد دوم برای سروری و بردگی است و در این رابطه هیچ عشقی نیست؛ فقط رابطه جنسی است. این قرارداد آنا را از لمس کردن یا ارتباط چشمی با کریستین منع می‌کند. در اینجا، کریستین می‌فهمد که آنا باکره است و توافق می‌کند که بدون امضای قرارداد باکرگی او را ازاله کند.

سپس با هم رابطه برقرار می‌کنند. صبح بعد، آنا و کریستین دوباره سکس دارند. مادر کریستین لحظاتی بعد می‌رسد و از دیدن آنا غافلگیر می‌شود؛ چون قبلاً فکر می‌کرده کریستین هم جنس گراست. بعداً این دو برای ناهار بیرون می‌روند و کریستین فاش می‌کند که در ۱۵ سالگی برای اولین بار با دوست مادرش رابطه داشته و آن رابطه هم سروری و بردگی بوده‌است (کریستین فاش می‌کند که در اولین رابطه سروری و بردگیش، برده بوده‌است) و اینکه رابطه‌های سروری-بردگی سابقش به خاطر ناسازگاری شکست خورده‌است. آن‌ها برنامه می‌ریزند که دوباره ملاقات کنند و کریستین، آنا را به خانه می‌رساند. آنا پیشنهادهای شغلی خوبی دریافت میکند و به کیت، افشا می‌کند که با کریستین سکس داشته‌است.

روزهای بعد، آنا بسته‌هایی از کریستین دریافت می‌کند. این‌ها شامل یک لپ‌تاپ برای جستجوی دربارهٔ زندگی بی‌دی‌اس‌ام و ارتباط باهم به‌علاوه نمونه جزئی‌تر قرارداد است. آن‌ها به هم ایمیل می‌دهند و بعداً برای بحث دربارهٔ قرارداد باهم دیدار می‌کنند. به خاطر ماهیت توافق بی‌دی‌اس‌ام و رابطه جنسی بدون عشق با کریستین، آنا از کریستین دور می‌شود تا اینکه در فارغ‌التحصیلی دوباره او را می‌بیند. این بار، آنا قرارداد را قبول می‌کند. دوباره سر جزئیات قرارداد بحث می‌کنند و به محدودیت‌های سخت و نرم آنا می‌رسند. برای اولین بار از کریستین کتک می‌خورد؛ این تجربه هم برای او جذاب و هم گیج‌کننده است. این گیجی با هدایای زیاد کریستین و ملاقات با خانواده او بدتر می‌شود. این رابطه ادامه میابد در حالی که آنا هنوز قرارداد را امضا نکرده‌است. وقتی آنا در انتشارات مستقل سیاتل شغل پیدا می‌کند، قرارداد عدم افشاسازی و رابطه پیچیده‌اش با کریستین بیشتر او را عذاب می‌دهد. تنش بین این دو، نهایتاً به جایی می‌رسد که آنا از کریستین می‌خواهد او را تنبیه کند تا بفهمد یک رابطه بی‌دی‌اس‌ام تا کجا می‌تواند پیش برود. کریستین این کار را انجام داده و او را با کمربند می‌زند. با این کار، آنا می‌فهمد با هم سازگار نیستند. در نهایت با نابودی، آنا، کریستین را ترک می‌کند و به آپارتمانش پیش کیت بر می‌گردد.