روح من سال‌هاست که مُرده است | والت ویتمن |

والت ویتمن (به انگلیسی: Walt Whitman) (‏زادهٔ ۳۱ مه ۱۸۱۹ – درگذشتهٔ ۲۶ مارس ۱۸۹۲)، شاعر مدرن و روزنامه‌نگار آمریکایی بود که او را پدیدآورنده شعر آزاد آمریکا می‌دانند.


والت ویتمن در ۳۱ مه ۱۸۱۹ در خانواده‌ای پرجمعیت در وست هیلز، هانینگتون به دنیا آمد. در ۱۲ سالگی، پس از ترک تحصیل، به کار در چاپخانه و مطالعهٔ آثار ادبی از هومر و ویلیام شکسپیر تا تورات پرداخت. او تا ۱۷ سالگی در نیویورک به عنوان متصدی چاپ کار کرد و با هنر و ادبیات جدید آشنا شد. پس از مدتی معلمی، در زادگاه خود، از سال ۱۸۴۱ به روزنامه‌نگاری حرفه‌ای پرداخت و این شغل را با وقفه‌هایی تا آخر عمر ادامه داد.

روزنامهٔ لانگ آیلَندر (Long Islander) که ویتمن مؤسس آن است، هنوز چاپ می‌شود. او به عنوان طرفدار دموکراسی و آزادی به مبارزهٔ سیاسی می‌پرداخت که به علت عضویت در حزب خاک آزاد در سال ۱۸۴۸ سرویراستاری مجلهٔ «دیلی ایگل» بروکلین را از دست داد. پس از مدتی روزنامه‌نگاری در نیواورلئان به بروکلین بازگشت؛ روزنامهٔ آزادی‌خواه «بروکلین فریدوم» را تأسیس کرد و شروع به توسعهٔ شیوهٔ خاص خود در شعر نمود. تا اینکه در سال (۱۸۵۵) نخستین دفتر شعر خود را با عنوان برگهای علف شامل ۱۲ شعر بدون عنوان و یک مقدمهٔ تاریخی، منتشر کرد. او خود جلد کتاب را طراحی، حروفچینی و با هزینهٔ شخصی چاپ کرد.

ویتمن ویرایش دوم برگ‌های علف را در سال ۱۸۵۶ منتشر کرد که شامل ۳۳ شعر و نامه‌ای از رالف والدو امرسون (که بر ویرایش اول کتاب نوشته بود) و درآمدی طولانی از ویتمن در پاسخ امرسون بود. او ویرایش و تکمیل این کتاب را تا آخر عمر ادامه داد و نسخه‌های مختلفی از آن به چاپ رساند. آخرین ویرایش برگ‌های علف معروف به «ویرایش بستر مرگ» که او در سال ۱۸۹۲ پیش از مرگ منتشر کرد، کتابی بزرگ با ۳۸۳ شعر است که در ۱۴ فصل تنظیم شده‌است و فصل‌ها عنوان «کتاب ۱» تا «کتاب ۱۴» را دارند.

در زمان جنگ داخلی، ویتمن به نیویورک و سپس برای کمک به برادر مجروحش به واشینگتن رفت. با مشاهده تعداد بی‌شمار مجروحان جنگی به کار در بیمارستان و رسیدگی به مجروحان پرداخت و یازده سال آنجا ماند. در ۱۸۷۰ به دیدار مادر پیرش در نیوجرسی رفت و تا آخر عمر همان‌جا ماندگار شد که تا سال ۱۸۸۲ در خانهٔ برادرش و بعد از آن در خانهٔ خود زندگی می‌کرد. در سال (۱۸۹۱) کتاب خداحافظ خیال من را چاپ کرد و همواره به بازبینی برگ‌های علف مشغول بود، تا در سال ۱۸۹۲ در مقبره‌ای که پیش از مرگش ساخته بود به خاک سپرده شد.

برگ‌های علف

این کتاب را می‌توان بزرگ‌ترین کتاب شعر آمریکا دانست. کتابی که ویتمن پس از چاپ اول، ۳۷ سال آن را ویرایش کرد تا قاموس شعر مدرن آمریکا را بسازد. جان باروز، طبیعی دان و مقاله‌نویس مشهوری است که شهرت عمده‌اش را از تأثیر بر ناتورالیسم ادبی دارد. وی مقدمه‌ای برچاپ برگهای علف نوشته که این کتاب را «بی‌پرواترین و جنجال‌برانگیزترین اثر در ادبیات آمریکا» معرفی می‌کند. ویتمن پس از اولین چاپ برگ‌های علف، نسخه‌ای از آن را برای امرسون فرستاد و او نامهٔ تحسین آمیزی در پاسخ نوشت که در مقدمهٔ ویرایش دوم کتاب چاپ شد و تأثیر مناسبی بر فروش آن داشت. امرسون در این نامه برگ‌های علف را با جملهٔ «فوق‌العاده‌ترین قطعهٔ هوش و فرزانگی که آمریکا تاکنون پدیدآورده‌است» تحسین می‌کند.

بَرگ‌های عَلَف (Leaves of Grass) کتاب شعر بزرگی به زبان انگلیسی از والت ویتمن شاعر مدرن آمریکایی است. این کتاب از ستوده شده‌ترین کتاب‌های شعر آمریکا است. کتابی که ویتمن پس از چاپ اول، ۳۷ سال آن را ویرایش کرد تا قاموس شعر مدرن آمریکا را بسازد. جان باروز طبیعی دان و مقاله نویس مشهوری است که شهرت عمده اش را از تأثیر بر ناتورالیسم ادبی دارد. وی مقدمه‌ای برچاپ برگهای علف نوشته که این کتاب را «بی پرواترین و جنجال‌برانگیزترین اثر در ادبیات آمریکا» معرفی می‌کند. ویتمن پس از اولین چاپ برگهای علف، نسخه‌ای از آن را برای رالف والدو امرسون فرستاد و او نامه تحسین آمیزی در پاسخ نوشت که در مقدمه ویرایش دوم کتاب چاپ شد و تأثیر مناسبی بر فروش آن داشت. امرسون در این نامه برگهای علف را با جمله «فوق‌العاده‌ترین قطعه هوش و فرزانگی که آمریکا تا کنون پدیدآورده‌است» تحسین می‌کند.

عنوان کتاب
برگهای علف دیوان شعر والت ویتمن و کتاب اصلی اوست. اینکه چرا ویتمن این نام را برای کتابش برگزیده، جای تأمل دارد. او از ۱۲ سالگی وارد صنعت چاپ و نشر شد، ناشرها به کتاب‌های بی‌ارزشی که با کیفیت پایین چاپ می‌کردند، «علف» می‌گفتند و به کاغذی که این‌گونه کتاب‌ها با آن چاپ می‌شد، «برگ». از دیگر سو ویتمن در شعرهای این کتاب بارها از کلمات برگ و علف استفاده کرده‌است، تا اینکه در شاهکار «آواز خودم» در برگهای علف می‌نویسد: «من باور دارم، یک برگ علف کمتر نیست از کار روزمرهٔ ستارگان».

شعر آزاد ویتمن
دستاورد بزرگ ویتمن، پدیدآوردن یک شعر آزاد کاملاً آمریکایی است. زمانی که شعر مرسوم انگلیسی قطعهٔ فاخر و وزینی بود آمیخته از سمبولیسم، مذهب و هرآنچه غیر تجربی است؛ برگهای علف در متعالی کردن جسم آدمی و جهان مادی نوشته شد. شعری که ستایشگر طبیعت و انسان به مثابه یک فرد و نه یک جز است. با گستره شگرفی از موضوعات و دیدگاه‌های متفاوت که روح دموکراتیک آمریکای جدید را در بر می‌گیرد. شعر آهنگین ویتمن مرزهای فرم شعر را شکست، جملاتی بلند، چند بخشی و روایت گونه که جابه‌جا از تکنیک‌های شعر و الگوهای وزن بهره برده، اما هرگز تسلیم قالب‌ها و قواعد وزنی شعر مرسوم نشده‌است. از این رو بیانیه شعر آزاد ویتمن هم قالب و هم محتوای شعر را در بر می‌گیرد. او خود در برگهای علف نوشته: «دوران قافیه و قافیه پردازی به سر رسیده‌است … آمریکا خود داوری می‌کند، به او فرصت دهید…». او شعر را به ساده‌ترین زبان می‌نوشت که نیازی به تفسیر دست چندم نداشته باشد؛ در شعر «آواز خودم» در برگهای علف می‌نویسد: «تو دیگر نبایست چیزی را دست دوم و سوم بگیری، یا نه از چشمان مرده نگاه کنی، یا نه از اشباح کتابها تغذیه…».

واکنش‌ها
شعر آزاد ویتمن به علت ناسازگاری با شعر رایج انگلیسی آماج نقدهای فراوان قرار گرفت و واکنش‌هایی بسیار گوناگون ایجاد کرد. در نقدی که مجلهٔ Life Illustrated در ۱۸۵۵ بر برگهای علف منتشر کرد، آمده‌است: «این به هیچ کتاب دیگری که تا کنون نوشته شده شباهت ندارد، از این رو زبانی که برای نقد نوشته‌های جدید به کار می‌رود برای این کتاب موجود نیست». در میان واکنش‌های اولیه بر برگهای علف از منتقدان مشهور عباراتی چون «توده‌ای آشغال احمقانه» نیز به چشم می‌خورد. ویتمن به خاطر این کتاب از کار خود در وزارت داخله اخراج گردید، پس از اینکه دبیر وزارتخانه متوجه شد او نویسنده کتابی بوده‌است که وی آن را به شدت موهن دانسته بود. برگهای علف یک دهه با عنوان ادبیات مستهجن تحریم شد و سپس به عنوان بنیان شعر آمریکایی مورد ستایش قرار گرفت.

آثار
کتاب شعر
فرانکلین ایوانز (۱۸۴۲)
برگ‌های علف (۱۸۵۵، ویرایش دوم: ۱۸۵۶)
ضربه‌های طبل (۱۸۶۵)
چشم‌انداز دمکراسی (دورنمای آزادی) (۱۸۷۱)
روزهای نمونه (۱۸۸۱)
خداحافظ، خیال من (۱۸۹۱)
ای ناخدا، ناخدای من
همیشه مست
روزنامه
بروکلین فریدوم
فیلم
والت ویلتمن شاعر در فیلمی ایفای نقش نکرده است و بازیگر فیلم صامت سه تفنگدار فردی دیگر میباشد.

شکفته از در آغوش کشیدن های زن
………………………………………….
( والت ویتمن – برگردان : مهرداد فلاح )
…………………………………………..
شکفته از در آغوش کشیدن های زن
مرد از راه می رسد شکفته
وَ همیشه همین که می رسد از راه شکفته است
شکفته از زنانه ترین زن زمین
همین که می رسد از راه مردانه ترین مرد زمین است
شکفته از گرمای رفیقانه ترین زن
همین که می رسد از راه رفیقانه ترین مرد است

شکفته از تن ِ بی همتای زن است فقط
که مرد می تواند تن ِ بی همتایی به خود بگیرد
شکفته از شعر محشر زن است فقط
که از راه می رسند شعرهای مرد
( این چنین است فقط که شعرهای من از راه می رسند )

شکفته از زنِ مغرور وُ مصمم را دوست می دارم
فقط در آن دم است که فاش می شود من مردِ مصمم وُ مغرور را دوست می دارم
شکفته از در آغوش فشردن های پرتوانِ زنِ خوش بر وُ بازو را دوست می دارم 
این چنین است فقط که در آغوش فشردن های پرتوانِ مرد از راه می رسند
شکفته از در آغوش کشیدن های ذهنِ زن
همه ی در آغوش کشیدن های ذهنِ مرد از راه می رسند سر به راه
شکفته از راست کرداریِ زن است که تمام راست کرداری ها می شکفند
شکفته از شفقتِ زن است تمام شفقت ها
عظیم ترین چیز روی زمین مرد است / تمامتِ ابدیت
ذره ذره از این عظمت اما شکفته از زن است
در زن است که مرد هست می شود نخست
وَ مرد می شود سپس

نشسته ام وَ نگاه می کنم 
……………………………..
والت ویتمن – برگردان به فارسی : مهرداد فلاح
…………………………………………………….
نشسته ام 
وَ نگاه می کنم به هرچه غم که توی دنیا
به هرچه ظلم وُ رسوایی

هق هق ِ پنهان ِ بُرنامردان ِ از کرده پشیمان را می شنوم من
مادر ِ آزرده از ستم ِ فرزندان را می بینم به میان ِ فرودستان
که جان می کند پوست بر استخوان / درمانده وُ مطرود 
زن ِ آزرده از ستمِ شوی را می بینم من
مردِ زنفریب ِ نا به کار را 
عقده های پشت ِ پرده مانده ی حسادت را نظاره می کنم 
عقده های در نهفت ِ عشق ِ ناکام را 
می بینم این دیدنی های روی زمین را من

آثار ِ جنگ وُ جور وُ وبا را می بینم
زندانیان وُ شهیدان را می بینم
به گرسنگی کشیدگان ِ دریا می نگرم 
ملاحان ِ چنگ درانداخته به قرعه ی مرگ ِ یکی برای زندگی ِ چند را می بینم
به خواری هایی می نگرم که خودمداران / خودشیفتگان وُ خودخواهان
بر سر ِ بی چیزان / رنجبران وُ سیاهان می بارند

نشسته ام
وَ نگاه می کنم به تمامی ِ این ها
– به این همه رنج وُ پلشتی ِ بی پایان – 
می بینم 
می شنوم
وَ دم نمی زنم !

زنی در انتظار من است
والت ویتمن
مهدی گنجوی

زنی در انتظار من است، او همه چیز دارد، هیچ چیز در او غایب نیست،
با این همه همه چیز غایب بود، اگر سکس غایب بود، یا اگر رطوبتِ مردِ مناسب غایب بود

سکس شامل همه است
بدن ها، روح ها، معناها، دلایل، عفت ها، ظرافت ها، نتایج، اعلام ها،
آوازها، فرمان ها، سلامتی، غرور، راز مادرانه، مایع سفید، 
همه ی امیدها، هدایا، اعطاها،
همه ی شورها، عشق ها، زیبایی ها، عیش های زمین،
همه ی حکومت ها، قضات، خدایان، انسان هایی که دنبالشان می روند
همه در سکس هست، به شکل اجزایی از آن، و توجیهاتی برای آن.

مردی که من دوست دارم لذت سکس را بدون شرم می شناسد و اذعان دارد
زنی که من دوست دارم می شناسد و اذعان دارد

حال زنِ بی حس را معزول می کنم
می روم با زنی باشم که منتظرم است، و با آن زن ها که خون گرمند و مناسب من،
می بینم که مرا می فهمند، و مرا انکار نمی کنند،
می بینم که ارزش مرا دارند، شوهرِ ستبر آن زن ها خواهم بود.

یک ذره هم از من کم تر نیستند،
آن ها صورت هایشان به تیرگی گراییده با خورشیدهای تابان و بادهای جاری،
بدنشان آمادگی و قدرت قدیمی الهی را دارد،
آن ها می دانند که چطور شنا کنند، پارو بزنند، برانند، کشتی بگیرند، تیر بزنند، بدوند، اعتصاب کنند،
پس بکشند، پیش بروند، مقاومت کنند، از خود دفاع کنند،
آن ها در حق خود نهایتند، آرامند، پاک، به خوبی در تصاحب خودشان.

من تو را به خود نزدیک می کشم، تو ای زن!
نمی توانم بگذارم بروی، به تو خوبی می کنم،
برای توام، برای منی، نه فقط به خاطرخودمان، که به خاطر دیگران،
در احاطه ی تو قهرمانان و رامشگران بزرگتر خوابیده است،
آن ها نمی پذیرند با سرانگشتانِ کسی جز من از خواب بیدار شوند.

این منم، تو ای زن، راهم را باز می کنم،
من محکمم، تندخوام، گنده ام، منصرف نمی شوم، اما عاشق توام،
من بیش از آن چه نیاز است آزارت نخواهم داد،
من میریزم برای شروع کردن پسرها و دخترهایی که برای این ملل ها مناسبند، من فشار می دهم با ماهیچه های آرام ِبی ادب،
من به خوبی خودم را مهیا می سازم، به هیچ خواهشی گوش نمی دهم،
من جرات می کنم نروم تا حواله کنم آن چه مدت ها جمع شده است در من.

از طریق تو من رودخانه های جمع شده ی درونم را خشک می کنم،
در تو من هزاران سالِ رو به پیش را می پوشانم،
روی تو من پیوند می زنم پیوندهای بهترین دوست داشته های خودم و آمریکا را،
قطره هایی که روی تو می چکانم باید دختران تندخو و قهرمان برویاند، 
هنرمندان، موزیسین ها، و آوازخوانان جدید،
بچه هایی که بر تو می آورم باید به نوبه خود بچه هایی بیاورند،
من عشق خرج می کنم و باید مردان و زنان کامل بخواهم،
باید از آن ها بخواهم که با دیگران در هم آمیزی کنند، همان طور که من و تودر هم می آمیزیم اکنون،
من باید روی میوه هایِ جریانِ بارش آن ها حساب کنم، همان طور که روی میوه های جریانِ بارشی که اکنون می دهم حساب می کنم،
من باید در جست و جوی بذرهای عاشق باشم از تولد، زندگی، مرگ، نامیرایی، من حالا این همه عاشقانه می کارم.

سرود خودم
والت ویتمن – برگردان به فارسی : مهرداد فلاح
31
بر این باورم که تیغه ی علف از سیر وُ گردش ِ ستارگان کم تر نیست 
وَ یک مورچه همان قدر کامل است که یک دانه شن / وَ تخمِ یک چکاوک 
وَ سرآشپز ِ قابلی ست داروَگ
وَ شاه توت ِ بار داده باید که بنازد به سرو ِ بهشتی 
وَ ظریف ترین مفاصل ِ دستم خوار می شمارد هرچه که ماشین
وَ گوساله ی ماده سرافکنده می کند هر مجسمه ای را
وَ یک موش معجزه ای ست وزین تر از میلیون ها میلیون ملحد

یافتم ! من نماد ِ نبوغم / زغال سنگم / خزه ی دراز ِ ریش ریشم / میوه وُ غلاتم / ریشه های خوردنی ام
وَ دوغابم من / چارپا وُ پرندگان ِ هر کجا
وَ فاصله دارم به دلایلِ خوب با آن چه که پشت سرم 
اما اگر که بخواهم فرا می خوانم هر چیز ِ پشت سر نهاده را

عبث است بی پروایی یا که کم رویی
عبث است پرتاب ِ گدازه های آتش فشانی به سویم
عبث است قایم شدن ِ ماموت به زیر ِ استخوان های پوک گشته اش
عبث است خروج چیزها از گروه شان وُ گمانِ اشکال ِ مضاعف
عبث است رسوب ِ اقیانوس در چاله ها وُ دروغ حقیری ست گُنده هیولاها
عبث است آشیان سازی ِ کرکس در آسمان
عبث است خزَش ِ مار لا به لای پیچک
عبث است کِش دادنِ عبور ِ گوزن از میان ِ درختان
عبث است پارو زدن به زور ِ بازو راندن به شمال ِ دور به لابرادور
تند می روم / فرا می جهم که بسازم در شکاف ِ صخره های بلند آشیا

احمد شاملو؛ صدا و هوای تازه‌ی روزنامه‌نگاری

هیچ یک از شاعران معاصر به اندازه احمد شاملو در زمینه‌ی روزنامه‌نگاری فعالیت نکرده است؛ مهم‌تر از این، تاثیری است که فعالیت‌های مطبوعاتی شاملو بر فضای فرهنگی جامعه و در رونق جریان‌های ادبی داشته است.

default

احمد شاملو (۱۳۷۹­-۱۳۰۴) را می‌توان فعال‌ترین و موثرترین شاعر معاصر در زمینه‌ی کار روزنامه‌نگاری قلمداد کرد. بخش اصلی و بزرگ این فعالیت‌ها در نیمه‌ی اول زندگی شاعر انجام شده است. شاملو مقاله‌نویسی را از نوجوانی آغاز کرد و در بیست و یک سالگی، یعنی سال ۱۳۲۵، سردبیری هفته‌ی نامه‌ی «ادیب» را برعهده گرفت. این آغاز راهی بود که سه دهه بی‌وقفه ادامه یافت.

سه دهه حضور فعال و موثر

Buchcover Khushe

احمد شاملو تقریبا تا پایان عمر همکاری با نشریه‌های مختلف را ادامه داد، اما حضور فعال او در عرصه‌ی روزنامه‌نگاری، به ویژه به عنوان سردبیر، از نیمه‌ی دوم دهه‌ی چهل خورشیدی کم‌رنگ و به عبارتی متوقف شد. استثنای این دوران که سه دهه‌ی پایانی زندگی شاملو را شامل می‌شود، به سال‌های ۵۷ تا ۵۹ مربوط می‌شود. شاملو از شهریور تا بهمن ۵۷ سردبیری ۱۴ شماره از مجله «ایرانشهر» در لندن، و ۳۶ شماره از هفته‌ی نامه‌ی «کتاب جمعه» در تهران، (مرداد ۵۸ تا خرداد ۵۹) را بر عهده داشته است.

عمر برخی از نشریه‌هایی که شاملو سردبیری آنها را برعهده داشت بسیار کوتاه بود؛ هفته‌نامه‌ی ادبی ـ هنری «سخن نو»، پنج شماره (سال ۱۳۲۷، زیر نظر عبدالرضا ناظر و احمد شاملو)، نشریه «هنر نو»، سه شماره (۱۳۲۸)، هفته‌نامه‌ی «روزنه»، نه شماره (۱۳۲۹) و سه شماره از هفته‌نامه‌ی هنر و سینما «بارو» (زیر نظر شاملو و یدالله رؤیایی) از این جمله‌اند. احمد شاملو در این دوران سردبیری ماهنامه‌هایی چون «اطلاعات دانش و هنر و ادبیات»، هفته‌نامه‌هایی مانند «آشنا» و «هدیه» و روزنامه‌هایی چون «آتشبار» را نیز در کارنامه خود دارد.

نشریه‌های جریان‌ساز

عده‌ای می‌گویند، احمد شاملو متخصص رونق دادن به نشریه‌های کم‌مخاطب، و به تعطیلی کشاندن نشریه‌های موفق بوده است. در این داوری طنزآمیز چیزی از واقعیت نیز نهفته است؛ با این تذکر که بخش اول به توانایی‌های کم‌نظیر شاعر مربوط می‌شود و بخش دوم به تنگ‌نطری و هراس حکومت‌های دیکتاتوری. شاملو به ویژه از ابتدای دهه‌ی چهل خورشیدی که جایگاه خود را به عنوان یکی از مطرح‌ترین و تاثیرگذارترین شاعران معاصر تثبیت کرده بود، نشریه‌ها را به عنوان پایگاه شاعران و نویسندگانی می‌دید که بخش بزرگی از آنها معترضان و منتقدان حکومت بودند.

Flash-Galerie Ahmad Shamlou, iranischer Dichter

جریان‌های روشنفکرانه‌ای که حول و حوش نشریه‌های فرهنگی شکل می‌گیرند، خوشایند حکومت‌های دیکتاتوری، چه سلطنتی و چه اسلامی، نیستند. از این منظر سه نشریه‌ی «کتاب هفته»، «خوشه» و «کتاب جمعه» جایگاهی ویژه در کارنامه‌ی روزنامه‌نگاری احمد شاملو دارند که دومی به دستور ساواک تعطیل، و آخری در نخستین سال‌های حکومت جمهوری اسلامی توقیف شد.

در میان نشریه‌هایی که شاملو سردبیری کرد و در شکل دادن به آنها نقش اصلی را برعهده داشت، «کتاب هفته» مجله‌ای بود که برخی آن را نقطه عطفی در تاریخ مطبوعات فرهنگی معاصر می‌دانند. انتشار این نشریه حدود نیم قرن پیش (پاییز سال ۱۳۴۰) آغاز شد و تیراژ آن در مدت کوتاهی به ۲۴ هزار نسخه رسید. چنین تیراژی امروز نیز برای بسیاری از نشریه‌ها رویایی دست‌نیافتنی است. ضمن آنکه اکنون جمعیت کشور دست‌کم سه برابر آن زمان است و تعداد بیسوادان به شدت کاهش یافته.

«کتاب هفته»؛ بدعتی ماندگار

«کتاب هفته» نشریه‌ای نخبه‌گرا بود و می‌کوشید محل ارائه‌ی تازه‌ترین آثار ادبی نویسندگان و شاعران ایران و جهان باشد. برای آگاهی از چند و چون کار این نشریه، پای صحبت عباس عاقلی‌زاده می‌نشینیم که مدیر فنی «کتاب هفته» بوده. عاقلی‌زاده را بیشتر به عنوان یک فعال سیاسی می‌شناسند. او از یاران و نزدیکان خلیل ملکی و مسئول تشکیلات «جامعه‌ی سوسیالیست‌ها» بوده است. عباس عاقلی‌زاده پیش از آغاز همکاری با «کتاب هفته» در نشریه‌های جریان مشهور به «نیروی سوم»، از جمله «علم و زندگی» و «نبرد زندگی» نیز به عنوان مدیرفنی فعالیت می‌کرد.

او در مورد ویژگی‌های کار شاملو می‌گوید: «شاملو به نظر من، یک سردبیر با فرهنگ و با اطلاعات بسیار زیاد در زمینه‌ی کار مطبوعاتی بود. شاملو قبلا هم در نشریات مختلفی کار کرده بود و سلیقه‌ی بسیار خوبی داشت که خیلی هم جلب توجه می‌کرد. من خوب یادم هست که یکی از کارهایی که شاملو در مطبوعات ایران رایج کرد، استفاده از حرف اول نخستین کلمه مطلب با حروف درشت بود که نظر مخاطب را به خودش جذب می‌کرد. کلا از نظر صفحه‌آرایی ایده‌های خیلی جالبی داشت. او همچنین خیلی هم روی مسائل مختلف دقت به خرج می‌داد و حساسیت زیادی داشت که مطالب کتاب هفته پر غلط نباشد. یکی از کارهایی که بر عهده‌ی من بود، کنترل دوباره تمام مطالب پس از پایان کار تمام همکاران بود. با اینکه ما مصصح‌های خیلی خوب و کارکشته‌ای مثل انصاف‌پور داشتیم، با این حال من باید آخر سر همه چیز را کنترل می‌کردم و تصمیم می‌گرفتم. اگر اشکالی در متن‌ها بود با سردبیر تماس می‌گرفتم و برای مواقعی که تماس با او ممکن نبود، این اختیار را داشتم که اشتباهات را تصحیح کنم و اگر عبارتی نارسا و پیچیده بود درستش کنم. شاملو در این بخش هم خیلی با دقت بود. مسئله‌ی دیگر این بود که شاملو به نوشته‌ها و ترجمه‌های فرهنگی روز خیلی توجه داشت تا سطح مجله از سطح مجله‌های دیگر بالاتر باشد. آن زمان، تقریبا می‌توانم بگویم، مجله‌ای شبیه به کتاب هفته کمتر منتشر می‌شد. مجله‌ی “سخن” البته بود، اما بیشتر به ادبیات می‌پرداخت. اما کتاب هفته مطالب فرهنگی، تحقیقی و تحلیلی هم داشت. شاملو کار را بیشتر با داستان‌های خیلی خوب شروع کرد و سلیقه و شناختش طوری بود که وقتی مطلبی را برای چاپ انتخاب می‌کرد، واقعا مطلب “تاپ” بود. همینطوری یک مطلبی را توی مجله نمی‌گذاشت. البته بهترین نویسندگان و مترجمان آن زمان هم با ما همکاری می‌کردند، اما شاملو باز هم از بین مطالبی که آنها به نشریه می‌دادند، باز دست به انتخاب می‌زد. اینطور نبود که هر مطلبی به دستش می‌رسید برای انتشار مورد تایید قرار بگیرد. ما معمولا در هر شماره یک داستان داشتیم که عنوان روی جلد آن هفته از آن گرفته می‌شد و البته داستان‌های دیگری هم به چاپ می‌رسیدند. ترجمه‌های خیلی خوب، شعر، معرفی هنرمندان و مقاله‌های ادبی و هنری هم در مجله بود. بخشی هم به کتاب کوچه‌ی شاملو اختصاص داشت. به این دلایل مجله روز به روز خواستاران بیشتری پیدا می‌کرد. شاملو هم، بی‌تعارف، حقوق و امتیازهای بسیار بالایی داشت. یعنی حقوق ماهی هفت هشت هزار تومان برای آن زمان پول کمی نبود و فکر نمی‌کنم هیچ نشریه‌ی دیگری چنین حقوق‌هایی به سردبیرانشان پرداخت می‌کرد. البته شاملو زندگی پرخرجی هم داشت. مخارج خصوصی‌ای که داشت خیلی زیاد بود. اما در هر صورت آدم بسیار پرکاری بود.»

«زن روز» را زنان می‌خرند، مردان می‌خوانند

از میان نویسندگان، شاعران و مترجمان مشهور و معتبر ایران در آن دوران کمتر کسی است که با کتاب هفته همکاری نکرده باشد. برخی از اینان، مانند غلامحسین ساعدی، منوچهر آتشی و نصرت رحمانی، به دلیل معاشرت و دوستی با شاملو نقشی فعال‌تر بر عهده گرفته بودند.

عباس عاقلی‌زاده پس از خاتمه‌ی همکاری با کتاب هفته، به دلیل فعالیت‌های سیاسی و تشکیلاتی سه سالی به زندان می‌افتد و پس از آزادی بار دیگر همکاری خود را با موسسه کیهان، و این بار به عنوان مدیر فنی مجله «زن روز» ادامه می‌دهد. این هفته‌نامه نیز از پرتیراژ‌ترین نشریه‌های تاریخ مطبوعات ایران است.

Ahmad Shamlou, iranischer Dichter

عاقلی‌زاده یکی از دلایل موفقیت این نشریه‌ها در جذب مخاطب را نقش سردبیرانشان می‌داند: «به نظر من نقش سردبیران و مدیران و ابتکارهای آنها در افزایش تیراژ بسیار بسیار مهم است. مثلا نشریه‌ی “زن روز” که در همان دوران، از سوی موسسه کیهان، منتشر می‌شد و تا انقلاب هم انتشارش ادامه داشت، یکی از این نمونه‌هاست. این نشریه چنان تیراژی پیدا کرد که از تیراژ روزنامه کیهان هم بیشتر بود. تازه کیهان پرتیراژترین نشریه‌ی ایران بود و در ۱۲۰ هزار نسخه منتشر می‌شد. اما “زن روز” با تیراژ ۱۴۰ هزارتایی از روزنامه کیهان هم پرفروش‌تر بود. و این به خاطر نقش سردبیر مجله، مجید دوامی، و امکاناتی که جور می‌کرد بود. البته میزان سرمایه‌گذاری مدیرمسئول هم نقش مهمی داشت. مصطفی مصباح‌زاده، بنیانگذار و مدیرموسسه کیهان، در سرمایه‌گذاری برای انتشار “زن روز” خیلی سرمایه گذاشت که علتش هم ابتکارهای دوامی بود. تیراژ این مجله هم خیلی سریع بالا رفت. چون اینها از فرهنگ جدید مطبوعات استفاده می‌کردند. مثلا از بهترین مترجمان و نویسندگان استفاده می‌کردند و تازه‌ترین مطالب مربوط به زنان را جمع‌آوری و آماده می‌کردند. برای صفحه‌آرایی هم از آدم‌های سطح بالایی مثل خسرو و پرویز خوانساری استفاده می‌کردند و یا مثلا در کتاب هفته آدمی مانند مرتضی ممیز استفاده می‌شد که اینها در این نشریات نقشی کلیدی داشتند. طرح‌هایی که اینها برای انتشار می‌کشیدند یا ایده‌هایی که ارائه می‌کردند در مطبوعات ایران زیاد وجود نداشت. یکی از نوآوری‌ها و ابتکارهای جالب در “زن روز” این بود که در این مجله برای سلیقه‌های مختلف مطلب وجود داشت. یعنی مطالبی عامیانه و سرگرم‌‌کننده در آن بود، مطلب خیلی سطح بالا هم بود. خودشان می‌گفتند “زن روز را زنها می‌خرند و آقایان می‌خوانند.” یعنی آن را خانوادگی می‌خواندند. یا مثلا کتاب هفته برای همه یک کتاب فرهنگی شده بود. جدیدترین آثار ادبی آنجا منتشر می‌شد. وقتی به اسامی کسانی که کارشان در کتاب هفته منتشر می‌شد نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که بیشتر آنها در این مجله بالیده‌اند. چون به آنها امکانات داده می‌شد و برای کارشان ارزش قائل بودند.»

مشکلی به نام «گیلگمش»

شاملو فروردین ۱۳۴۱ با انتشار شماره بیست و پنجم از سردبیری کتاب هفته کناره‌گیری می‌کند. عاقلی‌زاده احتمال می‌دهد، ماجرای دستکاری و انتشار ترجمه‌ی «گیلگمش» در کنارکشیدن شاملو بی‌تاثیر نبوده باشد. حماسه‌ی گیلگمش را داوود منشی‌زاده از آلمانی به فارسی برگردانده بود و شاملو آن را برای انتشار در مجله‌اش بازنویسی کرد و با طرح‌هایی از مرتضی ممیز به چاپ رساند. نسخه منشی‌زاده نخستین متن چاپ شده‌ی این اثر به فارسی است که در سال ۱۳۳۳ از سوی «انتشارات فرهنگ سومکا» منتشر شده.

Ahmad Shamlou, iranischer Dichter

عباس عاقلی‌زاده در مورد کناره‌گیری شاملو می‌گوید: «علت این کار را دقیقا نمی‌توانم بگویم. شاملو کاری کرد که شاید آن هم [در بروز اختلاف] تاثیر داشت؛ شاملو برداشت کتاب “گیلگمش” را که دکتر داوود منشی‌زاده قبلا از آلمانی ترجمه کرده بود، زیر عنوان بازنویسی به “نثر فارسی” منتشر کرد. این یک مسئله ایجاد کرد. منشی‌زاده آلمانی خیلی خوب می‌دانست و آدم خیلی باسوادی بود. این کتاب را هم با یک نثر حماسی به فارسی ترجمه کرده بود. ظاهرا منشی‌زاده قبل از انتشار این کار یا در حین انتشار آن، متوجه شده بود و آمد سراغ دکتر مصباح‌زاده. ما هم آن موقع همانجا بودیم. ما نشسته بودیم توی اتاق تحریریه و دفتر مصباح‌زاده هم بغل همان اتاق بود. منشی‌زاده با صدای بلند اعتراض می‌کرد که، آقا مگر من این کار را به چه نثری ترجمه کردم، آیا نثر من فارسی نیست؟! اگر [شاملو] بخواهد بگوید این کار را ترجمه کرده، که اینطور نیست، و خودش هم نوشته “به نثر فارسی”. آیا من به زبان عربی ترجمه کردم، به عبری نوشتم؛ چه چیزی توی ترجمه‌ی من بوده که نثر جدید ایشان به جای آن نشسته؟ … خلاصه منشی‌زاده اعتراض‌اش را بیان کرد و مصباح‌زاده هم پذیرفت. او هم همانجا چیزی را درخواست کرد و گفت، این اثر را من ترجمه کرده‌ام و اگر بخواهد چاپ شود، من از نظر قانونی شما را تحت تعقیب قرار می‌دهم، مگر اینکه عینا ترجمه‌ی مرا به عنوان ضمیمه کتاب هفته منتشر کنید. گیلگمش حجم زیادی هم نداشت و کتاب هفته به این صورت بود که یک تیراژ تهران داشت که خیلی بالا بود. در تهران حدود پنج شش هزار مشترک داشتیم و چهار پنج هزار نسخه هم می‌رفت روی دکه‌ی روزنامه‌فروشی‌ها. شهرستان‌ها هم که سهمیه‌ی خودشان را داشتند. یکی از کارهایی که شد، این بود که ترجمه ی منشی‌زاده را هم به عنوان ضمیمه منتشر کردند، اما فقط در حد همان تیراژ روزنامه‌فروشی و کتابفروشی‌ها. و دیگر برای مشترکان و شهرستان‌ها فرستاده نشد. به هر حال این کار انجام شد و رضایت منشی‌زاده هم فراهم شد. حالا شاید این ماجرا از دلایل دلخوری شاملو بوده باشد، اما من واقعا نمی‌دانم چرا قهر کرد و رفت.»

یک بازنویسی، یک ترجمه

گیلگمش با بازنویسی شاملو در شماره ۱۶ کتاب هفته (بهمن ماه ۱۳۴۰) منتشر شد. این اثر پس از انقلاب، به همین صورت بارها در داخل و خارج از کشور منتشر شده است. به روایت آیدا سرکیسیان، شاملو مرداد ماه سال ۷۲ مشغول ترجمه‌ی مجدد گیلگمش از متن فرانسه شد. این نسخه، همراه با نسخه‌ی بازنویسی‌شده از ترجمه‌ی منشی‌زاده، در سال ۱۳۸۲ منتشر شد. از این متن چهار پنج ترجمه‌ی دیگر نیز وجود دارد که از میان آنها می‌توان به ترجمه‌ی احمد صفوی (انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۶) و برگردان محمد اسماعیل فلزی (انتشارات هیرمند، ۱۳۶۷) اشاره کرد. کار صفوی حاصل مقابله چند نسخه‌ی مختلف است و مقدمه‌ی مفصلی دارد که شاملو در تدوین نسخه‌ی دوم خود از گیلگمش، از آن بهره گرفته. شاملو پس از کناره‌گیری از سردبیری «کتاب هفته» در دو دوره با این نشریه همکاری کرده است؛ از شماره ۲۹ تا ۳۶ و دوره دوم ابتدای سال ۴۲ و از شماره ۶۸ تا ۷۴.

اوج و سقوط «کتاب هفته»

به گفته‌ی عباس عاقلی‌زاده، کتاب هفته پس از دو سال انتشار در سال ۱۳۴۲ درحالی به تعطیلی کشیده می‌شود که تیراژ آن به دو تا سه هزار نسخه تنزل پیدا کرده بود. سردبیر این دوران محمود اعتمادزاده (م.ا. به آذین) بود. پس از شاملو، علی‌اصغر حاج سید جوادی سردبیری کتاب هفته را برعهده گرفت.

Buchcover Ketabe Jomeh

عاقلی‌زاده خاطر نشان می‌کند: «حاج سیدجوادی فقط به خاطر اینکه کار بتواند ادامه پیدا کند، و با احترام خیلی زیاد نسبت به شاملو، به کتاب هفته آمد. حتا رفتند و با هم حرف زدند، اما شاملو حاضر به بازگشت نشد. به این ترتیب شاملو از کتاب هفته جدا شد و حاج سید جوادی جای او را گرفت. تیراژ مجله تا مدتی به همان حد بالای قبلی بود، اما به تدریج کمی پایین آمد و تا زمانی که سید جوادی آنجا بود باز کتاب هفته در حدود ۱۷، ۱۸ هزار نسخه پخش می‌شد و فروش می‌رفت.»

از «خوشه» تا «کتاب جمعه»

احمد شاملو چهار سال پس از تعطیلی کتاب هفته سردبیر هفته‌نامه‌ی «خوشه» شد که در بالندگی شعر معاصر ایران نقشی مهم دارد. شب‌های شعر خوشه که به همت شاملو و پشتیبانی مدیرمسئول مجله، امیرهوشنگ عسگری برگزار می‌شد، به لحاظ گستردگی و تنوع شاعرانی که در آن حضور داشتند، تا آن زمان بی‌سابقه بوده است. مجله خوشه اسفند ماه سال ۴۷ با اخطار رسمی ساواک توقیف شد.

شاملو یک دهه‌ی بعد سردبیری «کتاب جمعه» را برعهده می‌گیرد که در ترکیب کلی شباهت‌های فراوانی با «کتاب هفته» دارد. این آخرین نشریه‌‌ای است که شاملو با آن تحرکی در فضای فرهنگی کشور به وجود آورد و جمهوری اسلامی بیش از ۳۶ شماره آن را تحمل نکرد. شاملو در دو دهه‌ی پایانی عمر خود با نشریه‌های مختلفی، از جمله آدینه همکاری داشت، اما دوران سردبیری او، پس از سی سال، با همان «کتاب جمعه» به پایان رسید.

| بهزاد کشمیری‌پور | تحریریه: بابک بهمنش | دویچه وله فارسی |