آمیزش با خدایان

امین قضایی

در تورات، سفر پیدایش 6، در توضیح دلیل تصمیم خدا برای نابودی نسل بشر با طوفان، قطعه رسوایی آمیزی و خلاف آموزه توحید و تک خدایی ادیان سامی وجود دارد و پیروان این ادیان هرکدام به طریقی تلاش می کنند این بخش را نادیده بگیرند یا به نحوی تفسیر کنند. در این قطعه امده است: 

«در این زمان که تعداد انسانها روی زمین زیاد می شد، پسران خدا، مجذوب دختران زیباروی انسانها شدند و هرکدام را که پسندیدند، برای خود به زنی گرفتند. آنگاه خداوند فرمود: روح من همیشه در انسان باقی نخواهد ماند، زیرا او موجودی است فانی و نفسانی، پس صد و بیست سال به او فرصت می دهم تا خود را اصلاح کند. پس از آنکه پسران خدا و دختران انسانها با هم وصلت نمودند، مردانی غول آسا از آنان به وجود آمدند. اینان دلاوران معروف دوران قدیم هستند.»

تصور آمیزش خدایان با انسانها، موجودات باقی با فانی، در اساطیر فراوان یافت می شود. اساطیر یونان مملو است از داستان هایی درباره آمیزش جنسی خدایان و انسانها. تم اصلی این است که همواره از این آمیزش، فرزندانی نیمه الهی به وجود می آیند که دارای توانمندی یا خصایص فوق انسانی هستند مانند توانایی جسمانی فوق العاده و حتی در مورد افراطی اش مانند مسیح، یک بعد کاملا الهی دارند. البته گاهی زایش قهرمان از آمیزش خدا با انسان، توسط ساحرین و غیبگویان و فالگیران پیش بینی هم می شود (برای مثال، نگاه کنید به سیره نبوی که ظهور محمد پیش بینی می شود). 

یک مثال جالب توجه دیگر، داستان منابع یهودی برای توضیح ریشه قوم کورد است. سلیمان پادشاه بعد از اینکه توانست جنیان را تحت فرمان خود در آورد، از آنان خواست تا برای وی پانصد زن زیبارو از اروپا را بیاورند. در زمانی که جنیان مشغول انجام این ماموریت بودند، سلیمان فوت می کند و بنابراین جنیان خود با این زنان آمیزش کرده و از نسل آنها قوم کورد بوجود می آید. حتی آخوندها و مسلمانان نیز این داستان را از یهودیان اقتباس کرده و کوردها را از نسل جن می دانند.

در نمونه های دیگر، قهرمان از زندگی در طبیعت و پرورش توسط حیوانات (مانند رم و رمولوس)، ویژگی فوق انسانی و پهلوانی خود را گرفته اند. در هر حال، تم یکسان است. 

من از ذکر مثال های دیگر چشم پوشی می کنم زیرا ذکر آنها این مقاله را به اندازه یک کتاب مفصل خواهد کرد. پس در ادامه مقاله نشان می دهم که چگونه می توان این تم داستانی را در اساطیر و مذاهب را درک کرد.

البته این تم در اساطیر بسیار قدیمی است به سومری ها نیز باز می گردد. قدمت و شیوع این الگوی داستانی چنان است که توجه بافندگان تئوری های توطئه را نیز جلب کرده و مطابق آن ادعا شده که نسل بشر عمدتا از آمیزش با بیگانگان فضایی حاصل شده است. 

اگرچه این تئوری ها کاملا خیالی و بی بنیاد هستند (نه البته غیرممکن!)، اما برای شیوع این تم اصلی در اساطیر اقوام مختلف باید دلیلی وجود داشته باشد.

می توان یک توضیح خیلی ساده داد: اگر کسی زندگی اسطوره ای و قهرمانانه و فوق العاده ای دارد، پس حتما شرح داستان این زندگی اسطوره ای، باید آغاز اسطوره ای نیز داشته باشد. شاید بتوان گسترش و شیوع این تصور را به نقالان و داستان سرایان نسبت داد که از این تم بهره گرفته تا به داستان های خود رنگ و لعاب بدهند و قهرمان داستان خود را مهم و خاص و مقدس جلوه دهند. اما جدیتی که در بسیاری از موارد (مانند مورد مسیحیت) بر سر این موضوع وجود دارد، نشان می دهد که این صرفا یک عنصر اضافی ادبی نیست که وارد اساطیر و مذاهب شده باشد. 

توضیح ساده دیگر این است که بالاخره، ذهنیت باستانی و قدیمی، می خواست وجود و ظهور قهرمانان یا اقوام را به یک اراده الهی، مشیت الهی و خلاصه یک طرح و نقشه الهی از پیش تعیین شده نسبت دهد و نه تصادف و پیشامدهای اجتماعی و تاریخی. اگر کسی به سروری یک قوم می رسد (مانند موسی)، پس مشیت و اراده الهی از قبل چنین مقدر کرده بوده و وی برگزیده خدا یا خدایان بوده است. این همچنین می تواند به قدسی سازی شخصیت نیز کمک کند. 

این یک پاسخ قانع کننده است، زیرا این کار باعث می شود که انسجام داستان یا اسطوره حفظ شود. زمینه های اجتماعی و تاریخی، در سنت شفاهی یا تعلیمی-عبادی قدیم، قابل انتقال نبود. همچنین، ویژگی فوق العاده قهرمان یا بخت خوب وی، حتما باید به این معنا باشد که وی رگ و ریشه ای الهی دارد. 

تمرکز ما در اینجا روی آمیزش جنسی انسان با خدا یا موجودات فوق انسانی است. یک نکته مهم این است که قهرمان از آمیزش یک آشنا با یک بیگانه صورت می گیرد. سویه آشنا، سویه انسانی است مثلا زنی که تبار و ریشه اش مشخص است، اهل قوم و قبیله است و سویه دیگر، مردی بیگانه، غریبه، ناآشنا که دارای ویژگی های فوق العاده، الهی و غیره است. برای تولد اسحاق، حتما باید فرشتگانی شخصا به نزد ابراهیم می آمدند تا به او این وعده را می دادند. نوید فرزند می توانست صرفا با وعده خدا به ابراهیم، صورت بگیرد. اما نویسندگان ترجیح داده اند که این پیام حتما توسط فرشتگان یا فرستادگان خدا به ابراهیم داده شود. هرکول با این که برادر دوقلویی دارد، ولی باز داستان به گونه ای است که در یک شب آلکمین هم با شوهر و خود هم با بیگانه ای مانند زئوس نزدیکی می کند و بنابراین دو قلوها یکی فردی عادی و دیگری قهرمانی نیمه الهی می شود. بنابراین، داستان پرداز حتی برای یک دوقلو نیز خود را مجبور می بیند که منشایی الهی برای یکی از نوزادان دست و پا کند (یعنی نه برای هر دو یا هیچکدام). در داستان ساختگی برای بوجود امدن قوم کورد، حتما باید یک سوی جنیان و افرادی مافوق انسانی باشند و نه مثلا عده ای از درباریان سلیمان که به این ماموریت رفته اند. 

این تاکید انعکاسی از طرز تفکری است که ساختار قومی و خویشاوندی آن را بوجود می آورد. یک قبیله یا قریه که روابط خاندانی و خویشاوندی مشخص و تعریف شده ای بر آن حاکم است، گاهی در تماس با بیگانگان و غریبه ها نیز قرار می گیرد. این ساختار خویشاوندی توسط جهان بیرون در محاصره بود. مردمانی غریبه از تاریکی ها، از آنسوی کوه ها و سرزمین های دور به نزد ایشان می رفتند. بنابراین مواجهه با امر قدسی یا الهی، به شکل مواجهه با یک غریبه به تصویر کشیده می شود. جهان بیرونی، در تاریکی بود و بنابراین هرچیزی، غریبه هایی با ویژگی های غریب، ساحرین (بیهوده نیست که کولی ها فالگیر بودند!)، فرشتگان، جنیان، خدایان و هرکسی می توانست از دل این تاریکی بیرون آید و در مواجهه با قریه یا قبیله قرار گیرند.

چه نتیجه ای از این توضیح می توان گرفت؟ داستان ها، تخیلات، چیزهای تازه و عجیب، انسانهایی با ویژگی های فیزیکی متفاوت، و البته زنازاده های مقدس همگی تحفه غریبه ها هستند. جهان کوچک انسان باستانی، با مواجهه با غریبه هاست که تنوع به خود می گرفت. غریبه ها سرگرم کننده اند، چیزهایی دیده و شنیده اند که ما نمی دانیم و البته هرچه هم بگویند ممکن است راحت باور کنیم. بنابراین اسطوره ها انعکاس بسیار ساده ای از شرایط زیستی و اجتماعی مردمان است. هیچ نیازی به رازآمیزتر کردن آنها نیست.