آیا شرح زندگی محمد پیامبر اعتبار تاریخی دارد؟

امین قضایی

آیا سیره نبوی، یعنی آنچه به عنوان شرح زندگی محمد بن عبدالله توصیف شده است به لحاظ تاریخی معتبر است؟ یعنی آیا مطابق معیارهایی که پژوهشگران برای بررسی صحت تاریخی متون به کارمی برند، سیره نبوی اعتبار تاریخی دارد؟ پاسخ خیر است (اما البته نه کاملا بی اعتبار). در این مقاله من ابتدا این معیارها را برمی شمارم و نگاه مختصری به سیره ابن هشام می اندازیم تا ببینیم آنچه مسلمانان درباره وقایع و زندگی محمد باور کرده اند تا چه حد به لحاظ تاریخی معتبر است. معیارهایی که می توان برای صحت و اعتبار تاریخی یک روایت یا متن به کار می رود به قرار زیر است:

1. تصدیق از سوی چند منبع مستقل (Multiple attestation): اگر یک رویداد تاریخی توسط مورخین یا راویان متعدد و مستقل از یکدیگر تایید شود، این گواه خوبی است که تصور کنیم دست کم این رویداد تاریخی اتفاق افتاده است. توجه داشته باشید که منابع باید مستقل از یکدیگر باشند یعنی از یکدیگر اقتباس نکرده باشند. در مورد شرح زندگی محمد، ما دو منبع داریم (بقیه منابع متاخرتر همگی از این دو منبع اقتباس کرده اند) اولی سیره ابن هشام و دومی تاریخ طبری. هر دو منبع، از سیره ابن اسحاق به عنوان منبع خود استفاده کرده اند.

پس تاریخ طبری و سیره ابن هشام دو منبع مستقل نیستند. سیره ابن اسحاق نیز از دست رفته است و در دست ما نیست. پس سیره نبوی این معیار مهم را برآورده نمی کند. اما این را هم باید گفت که سیره نبوی در این مورد استثنا نیست و بسیاری از متون تاریخی این معیار را برآورده نمی کنند.

2. فاصله زمانی متن با رویداد: هرچه زمان نگارش متن تاریخی با رویداد تاریخی بیشتر باشد، اعتبار و دقت متن در شرح وقایع کاهش می یابد. سیره های نبوی در بهترین حالت، 150 تا 200 سال بعد از هجرت نوشته شده اند (تاریخ های دقیقی که ذکر می شود قابل اتکا نیست) و پیش از آن هیچ مکتوبی وجود ندارد و حتی نامی هم از این مکتوبات به جای نمانده است. پس بین متن و رویدادها دست کم چهار نسل فاصله وجود دارد. اگرچه گفته می شود که ابن اسحاق شخصا به مدینه رفته است و آنچه نوشته حاصل جمع آوری شنیده ها است، اما قطعا وی نتوانسته است هیچ شاهد زنده ای از زمان محمد بدست آورد. از این نظر، سیره نبوی بسیار ضعیف است.

3. مطابقت با شرایط تاریخی (Historico-contextual plausibility): یکی از معیارهای مهم پژوهشگران این است که ببینند آیا جغرافیا، محیط و اشاراتی که نویسنده به رویدادهای تاریخی می کند، با شرایط تاریخی آنزمان مطابقت دارد یا خیر. در مورد سیره نبوی، اشارات چندانی به محیط خارج از عربستان یا حجاز نمی شود. اما همان اندک اشارات، نشان از عدم تطابق دارد. برای مثال، در اطراف مکه امروزی، هیچ غاری مشاهده نمی شود که بتوان تصور کرد غار حرا باشد.

4. امکان پذیری وقایع: وقایعی فراطبیعی یا پیشگویی های عجیب، مطمئنا نشانه غیرواقعی بودن داستان است. سیره نبوی، در شرح زندگی محمد در مکه، مملو است از روایات خیالی و معجزات و پیشگویی هایی درباره ظهور یک پیامبر آخرالزمانی. با این حال، هرچه به شرح زندگی محمد در مدینه نزدیک می شویم، وقایع زمینی تر و به لحاظ طبیعی میسر و حتی پیش پا افتاده می شوند. اما ابتدای سیره نبوی مملو است از پیشگویی ظهور محمد، برای مثال: «زید چون برفت، از کیفیت ملت ابراهیم و حنفیت پرسید، راهب گفت: ای مرد در این عهد کسی نیست که وی از کیفیت دین حنفیت خبری تواند داد. لیکن نزدیک به آن رسید که از قوم تو –قریش- پیغمبری ظاهر شود که دین حنفیت بگستراند و ملت ابراهیم برپای کند و دینها جمله به آن دین منسوخ کند. اکنون به مکه شو و انتظار وی همی کن. که حقیقت این دین که آن را طلب همی کنی، از بر وی یابی.»کاملا واضح است که چنین اتفاقی نیافتاده است و هیچ راهبی نمی توانسته ظهور پیامبری را آن هم در مکه و قریش پیشگویی کند. همچنین ماجرای لشکرکشی ابرهه با سپاهی از پیل نیز غیرممکن است و روشن است که این تلاشی است برای تفسیر سوره فیل (105) در قرآن

5. ضابطه شرمندگی: این معیار شاید عجیب به نظر برسد، اما معیار هوشمندانه ای است. اگر نویسنده به داستانی اشاره کند که چندان مورد خوشایند خود نویسنده و یا همفکران وی نباشد، یا متن نشان دهد که نویسنده در تلاش برای توجیه یک رویداد است، این نشان میدهد که اصل رویداد کاملا جعلی نیست، در غیر این صورت، دلیلی نداشت که نویسنده رویدادی را که مایه شرمندگی باشد، جعل کند. سیره نبوی تقریبا عاری از این رویدادهاست. اگرچه ما بسیاری از اعمال محمد بن عبدالله و پیروانش، مانند ترور مخالفان، جنگ و راهزنی، شکنجه دزدان و قتل عام قبیله بنی قریظه را به لحاظ اخلاقی نکوهش می کنیم یا (شاید) باعث شرمندگی مسلمانان امروزی است، اما به نظر نمی رسد که نویسنده (در اینجا ابن اسحاق یا ابن هشام)، تلاشی برای توجیه اخلاقی این رویدادها کرده باشد یا به نظر وی این اعمال نکوهیده باشند. حتی یک بررسی اجمالی روشن می کند که سیره نبوی، معیارهای ما را به طرز رضایت بخشی برآورده نمی کند. اما نکته جالبی که از بررسی سیره نبوی بدست می آید، این است که اصولا این زندگی نامه چیزی نیست جز تلاش برای تفسیر متن قرآن و یا اصطلاحا زمینه سازی یا contextualize کردن متن (آنچه بعدا به عنوان شان نزول آیات نام گرفت). یک مثال (از ده ها مثال) روایتی است که در آن قریشیان برای زیر سئوال بردن محمد، به مدینه می روند تا برای راستی آزمایی محمد از علمای یهود بپرسند: «علمای یهود گفتند: بروید و او را سه مسئله بپرسید.

اگر جواب به صواب باز دهد، بدانید که وی پیغامبر صادق است و اگر جواب نتواند دادن، پس بدانید که وی پیغامبر نیست و این دعوی که همی کند دروغ و باطل است. اول او را از قصه ی اصحاب کهف بپرسید و دوم او را از حکایت ذوالقرنین بپرسید و سوم او را از حقیقت روح بپرسید.»در ادامه داستان، محمد یک روز مهلت می گیرد، اما جبرئیل نمی آید و پانزده روز می گذرد تا اینکه بالاخره سر و کله جبرئیل پیدا می شود و سوره کهف نازل می شود. مشخص است که این داستان صرفا تلاشی است برای جعل یک روایت برای توضیح سوره 18 قران که در ان داستان کهف و ذوالقرنین آمده است. در این سوره در آیه 22 و 23 می خوانیم: « به زودى خواهند گفت‏ سه تن بودند [و] چهارمين آنها سگشان بود و مى‏ گويند پنج تن بودند [و] ششمين آنها سگشان بود تير در تاريكى مى‏ اندازند و [عده‏ اى] مى‏ گويند هفت تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود بگو پروردگارم به شماره آنها آگاه‏ تر است جز اندكى [كسى شماره] آنها را نمى‏ داند پس در باره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مكن و در مورد آنها از هيچ كس جويا مشو (22) و زنهار در مورد چيزى مگوى كه من آن را فردا انجام خواهم داد (23)»کاملا مشخص است که این روایت صرفا جعلی است برای توضیح این سوره و اینکه نویسنده پاسخ سئوالی را می دهد که از سوی خواننده مطرح شده است. اما مسئله حقیقت روح نیز اشاره ای است به سوره 17 آیه 85: “و از تو درباره روح می پرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است، و از دانش و علم جز اندکی به شما نداده اند.” دقیقا به خاطر همین روایت جعلی، سوره های 17 و 18 در قرآن کنار هم قرار داده شده اند. مابقی داستان های سیره نیز به همین شکل، فقط در جستجوی ایجاد یک زمینه روایی برای نزول آیات قرآن هستند. اگر نویسنده چنین انگیزه ای داشته است، پس این امر، اعتبار روایات وی را به شدت زیر سئوال می برد. به این ترتیب، ما تقریبا به هیچکدام از داستان ها و حکایات وی نمی توانیم اعتماد داشته باشیم. در واقع، نویسنده، متن قرآن را در دست گرفته و تخیل کرده است که برای این متن، چه داستانی می تواند جعل کند.

اما با همه اینها، با یک متدولوژِی صحیح مطالعه متن تاریخی، چه عناصری از زندگی محمد را می توانیم معتبر یا واقعی قلمداد کنیم؟ بسیاری از روایات سیره نبوی مسلما معتبر نیست. اما این بدان معنا نیست که وجود تاریخی محمد را زیر سئوال ببریم. بعید است که مسلمانان فاتح که امپراطوری بزرگی را شکل داده اند، نام بنیانگزار و کلیات زندگی وی را از یاد برده باشند و بعدا وجودش را جعل کرده باشند. عناصر کلی، مانند جنگ ها، یاران نزدیک و زنان برجسته پیامبر، هجرت و زمان حدودی وفات را می توان واقعی دانست. دست کم، کلیات ماجراهای زندگی محمد زمانی که به قدرت و شهرت رسیده است، باید درست باشند. اما در مورد جزیات به نظر می رسد که مسلمانان تلاش کرده اند که 1) برای متن قرآن یک زمینه روایی و تاریخی جعل کنند.

2) از محمد یک شخصیت مذهبی تری بسازند که گویی از همان ابتدا رسالت ایجاد یک دین جدید را داشته است. این دو انگیزه باعث شده است که آنها از محمد شخصیت پیامبری نوظهور بسازند که جبرئیل با نزول آیات وی را راهنمایی می کرده است. نتیجه اینکه، روایات سیره نبوی به خصوص در شرح زندگی محمد در مکه، به هیچ عنوان معتبر نیست و ملاک های ما را در تعیین اعتبار تاریخی متن برآورده نمی کند.