سوزان سونتاگ و تخیل پورنوگرافیک

عبدی کلانتری

سوزان سونتاگ صحبت‌اش را «در خلوت بحث جدی روشنفکرانه و نه در دادگاه» می‌آغازد: فاصله گرفتن از دادگاه ِمنعیات اخلاقی و قانونی به منظور کنجکاوی و کاوش (ص ۲۰۵). مثل همه‌ی نوشته‌های سونتاگ، تاریخ نگارش مقاله‌ی بلند «تخیل پورنوگرافیک» (۱۹۶۷)* چیزی از خواندنی بودنش نکاسته، هرچند وفور و دسترس‌پذیرشدن ِ وسیع پورنوگرافی در دوران ما دیگر آن شوک اولیه‌ی برخورد یکی از تأثیرگذارترین منتقدان قرن بیستم ِآمریکا را در جدی گرفتن اهمیت زیباشناختی یا فلسفی ِنوع خاصی از ادبیات ِعمدتاً فرانسوی کم‌اثر کرده است. مرکز توجه، زیباشناسی ادبی است و با آنکه سونتاگ به همان اندازه در تئوری عکاسی، فیلم، تئاتر و رقص صاحب‌نظر است، در اینجا ادبیات مرکز توجه اوست. روشن است که هدف سونتاگ برکشیدن پورن به عنوان «ژانر ادبی» است در کنار هر آنچه منتقدان «ادبیات» تلقی می‌کنند.

«داستان چشم» و «آبی ظهر» نوشته‌ی ژرژ باتایی

واژه‌ی «تخیل» (ایمَجینیشن) به موضوع جدیتی می‌بخشد که ظاهراً «فانتزی» فاقد آن‌است. قصد من در «پورن بلاگ» حرکت در خلاف این مسیر است؛ می‌خواهم دید الیتیستی «پورن به مثابه هنر» را در حاشیه بگذارم و برخلاف سونتاگ مفهوم «فانتزی» را مقدم و برفراز تخیل هنری بنشانم. اما به هرحال مهم است که ارزش کار سوزان سونتاگ را به عنوان یک منتقد آوانگارد و مدرنیست درک کنیم و به یاد داشته باشیم که او بر چه نکته‌هایی تأکید دارد. سونتاگ می‌نویسد، «پورنوگرافی یکی از آن شاخه‌های ادبی است، مثل افسانه‌ی علمی، که هدف‌اش بهم‌زدن تعادل [روزمره] و از جاکندن و آشفتن روان است.» (ص ۲۱۴). اگر پورنوگرافی را ژانر ادبی (یا سینمایی) بدانیم، معیارهای ارزش‌گذاری از زیباشناسی ِهنر برگرفته می‌شوند و فراورده‌ها ــ اعم از «اثر هنری» یا «کالا» ــ طیفی را می‌سازند از تولیدات والا تا محصولات توده‌پسند در بازار. سونتاگ از آنجا که توجه‌اش عمدتاً معطوف به تعداد محدودی از آثار پورنوگرافیک ادبی است (کارهای ژرژ باتایی، پاولین ره‌آژ، ژان دوبرگ، و مقایسه‌ی آنها با کار مارکی دوساد)، تا آنجا پیش می‌رود که پورن ادبی را در نحوه‌ی عملکرد  وتأثیرگذاری با متون تئولوژیک مقایسه ‌کند: «از جهاتی، به کار گرفتن وسوسه‌های شهوانی به عنوان یکی از مضامین ادبی شباهت پیدا می‌کند با برخورد ادبی به موضوع دیگری که بر سر آن کمتر منازعه می‌شود یعنی وسوسه‌های مذهبی. اگر این‌طور مقایسه کنیم، شکل آشنای اثر گذاری پورنوگرافی ، که مُصر و پرزور جلو می‌آید، جور دیگری به چشم می‌آید. عزم جدی برای تحریک خواهش ِشهوانی در خواننده در حقیقت نوعی از وعظ و خطابه و تبلیغ عقیدتی و روحی است. پورن به شکل ادبیات ِجدی با هدف “جلب هیجان” به همان نحوی عمل می‌کند که کتاب‌های مشتمل بر تجارب تکان‌دهنده‌ی روحانی قصد “جلب مؤمنانه” به دین خاص را دارند.» (ص ۲۱۴) چنین مقایسه‌ای به سونتاگ اجازه می‌دهد که او مثلاً به تماتیک‌هایی بپردازد چون پورنوگرافی و گرایش به مرگ ، یا فراگذشتن از مرز جنسیت‌های ثابت در پورن.***

برای خود من فانتزی دربرگیرنده‌ی تخیل هنری هم هست اما به «هنر» محدود نمی‌شود. در نگاه من «فانتزی» فشرده‌ی خواهش‌هایی است که از مرز اخلاقیات عبور می‌کند، تصاویری از«واقعیت» است که تخیل به دلخواه برمی‌گزیند در جهت ارضاء آن خواهش‌ها، و در مواردی منطق واقعیت را هم، شبیه خواب و رویا، به حال تعلیق در می‌آورد تا واقعیتی تازه و خاص بیافریند.‌ فانتزی برونفکنی ِخواهش و سوارکردن‌اش بر واقعیت است به شکل یک «روایت» (ادبی یا تصویری یا سینمایی). «عبور از مرز اخلاق ـ هنجار ـ قانون» (ترانسگرشن) مستلزم خطر کردن است زیرا خصومت جامعه و مدنیت را برمی‌انگیزد. تقبل این خطر برای یک ترانسگرسور حقیقی از اجباری درونی برمی‌اید، اجباری که لگام ندارد، «وجدان» نمی‌شناسد. روایت می‌تواند واجد ارزش هنری باشد یا نباشد. مردمی که سعی می‌کنند فانتزی خود را در واقعیت تحقق ببخشند غالب اوقات تبدیل به مجرم، جانی، یا «منحرف» می‌شوند و از همین رو انسان‌ها از فانتزی‌های عمیق روانی ِخود کمتر صحبت می‌کنند (یا حتا کمتر در سطح زبانی به آن واقف‌اند) زیرا از چشم دیگران حتا اگر عمل هم نکرده باشند به عنوان «منحرف» طرد می‌شوند. از سوی دیگر، وقتی نویسندگان وهنرمندان همان فانتزی‌ها را به شکل «روایت هنری» بیان می‌کنند، چون این اتفاق ظاهراً در «تخیل» روی داده، مورد پذیرش مخاطبان خاص واقع می‌شود. عناوین «تخیل»، «ادبیات» و «هنر» به فانتزی مشروعیت می‌بخشد، اما همان فانتزی در پورن  با عنوان «انحراف جنسی» یا «خشونت و خوی تجاوز» محکوم می‌شود. در پورن‌بلاگ‌های آینده باید به تعریفی از «تجاوز» برسیم که متمایزش کند از فانتزی ِ ترانسگرشن.***

اگر از دید الیتیستی سونتاگ بگذریم که صفحاتی را صرف اثبات «ادبیات» بودن تعداد محدودی از آثار پورن فرانسوی می‌کند (مثلاً «داستان اُ» از پاولین ره‌آژ و «داستان چشم» و «مادام ادواردا» از باتایی)، او هم دقیقا بر خصلت «ترانسگرشن» به عنوان وجه اصلی پورن انگشت می‌گذارد و همین است که برای ما اهمیت دارد. به نظر می‌رسد پورن یکی از مناسب‌ترین ژانرها برای بازنمایی ِ«ترانسگرشن**» و «دمونیک***» است. به خاطر فقدان معادل دقیق به فارسی، به ناگزیر اینگونه بیان می‌کنم : ترانسگرشن = «فراگذشتن از هر مرز مجاز به حیطه‌های ناشناخته برای رسیدن به سطوح غیرمتعارفی از شناخت انسانی»؛ دمونیک = «شیطان‌الهام‌گرفته، فراسوی حوزه‌ی امن روانی و اجتماعی، به سمت خطه‌های تاریک و ناشناخته در رابطه‌ها و تصورات». صحبت از «شکل های دیگری از شناخت» است و پورن به مثابه «نوعی از معرفت انسانی» (به تَبَع نیچه و فوکو). به لفظ الاهیاتی، پورن کفر و زندقه است برای هنجارهای «سلامت و امنیت» در جامعه که همان نظم مستقر باشد. این دید، وارونه کردن نظریه‌ی انتقادی ِمکتب فرانکفورت (به ویژه آدورنو ومارکوزه) است که محصولات فرهنگ توده‌گیر را (موسیقی راک، جاز، فیلم هالیوود، «صنعت فرهنگ») ابزاری برای دستاموزساختن و تثبیت روابط سروری و بندگی در جامعه‌ی آمریکایی می‌داند.

مثل همه‌ی زنان فمینیستی که می‌خواهند همدلانه خاصیت اروتیک یا کشش شهوانی ِ پورن را «از درون» درک کنند، سوزان سونتاگ در همان گام اول پورنوگرافی را از حوزه‌های آسیب روانی و جنایت و جنحه (پاتولوژی و کریمینالوژی) خارج می‌کند. ارتکاب جرم اخلاقی یا قانونی، خشونت علیه زنان و غیره برای زنی که در پهنه‌ی فانتزی پورن را به شدت جذاب می‌بیند راه به شناخت سکسوآلیته نمی‌برد، فقط آن را به دادگاه می‌کشاند ، محکوم و مجازات می‌کند. حتا صحبت از «حق آزادی بیان» هم نیست (حق تولید آثار «قبیحه» و «ضاله» درجامعه‌ی مدنی لیبرال)، مشکلی که مثلاً آثار جیمز جویس، دی اچ لارنس، ولادیمیر ناباکف، هنری میلر، آنائیس نین، و دیگران با آن مواجه بوده‌اند. سونتاگ به سادگی اشاره دارد که برای فهم تخیل پورنوگرافیک باید فاصله بگیریم از دیدگاههای طبی و کلینیکال یا اخلاقی و حقوقی.***

مهم‌تر و اساسی‌تر به گمان من این نظر سوزان سونتاگ است که ما به فهم تخیل پورنوگرافیک (تبلور سکسوآلیته‌ در ادبیات یا هنر) پی نمی‌بریم اگر از سکوی دفاع از یک «سکس سالم» به آن حمله ببریم. سکس و سکسوآلیته‌ی انسانی پدیده‌هایی «سالم» نیستند، هرگز نبوده‌اند، و نمی‌توانند باشند. بی‌فایده است در برابر سرکوب‌های اخلاق دین مسیحی (ترس از گناه، هراس از بدن و مادیت تن و نیازهایش)، و برای «رهایی» از این هراس‌ها ، نوعی از آمیزش جنسی تندرست و هم‌نوا با طبیعت و زیبایی و عشق و پیوندهای روحی تجویز کنیم. سکس سالم در برابر شهوات بیمارگون! لطافت در برابر خشونت. عشق در برابر تحقیر. در تخیل پورنوگرافیک این مفاهیم دلالت‌گری متعارف ندارند؛ شهوت یا عشق، سروری یا بندگی، تعادل یا جنون ، فردیت یا بی‌خویشتنی، درد یا لذت، زخم یا مرهم، دوقطبی‌هایی با مرزهای شناخته‌شده‌ی هنجارین نیستند.  مثل هر پدیده‌ی عمیقاً انسانی، سکسوآلیته دارای «پاتوس» خاص خودش است، و این دردمندی ِ تاریک و خطرناک تنها در تخیل پورنوگرافیک می‌تواند به بهترین نحو خود را عیان کند. تخیلی که هیچ قرابتی با منزه‌طلبی‌های «رهایی بخش» مصلحان اجتماعی و خیرخواهان روحانی،اخلاق‌گرایان چپ یا راست، و «نیوایجی»های یوگا و شمع و عود و عنبر ندارد. در این باره سونتاگ می‌نویسد:

«دیدگاه رایج که ملغمه‌ای است از نظرات روسویی (متأثر از ژان ژاک روسو) و فرویدی و تفکر اجتماعی لیبرال، به سکس به عنوان پدیده‌ای نگاه می‌کند کاملاً قابل فهم هرچند نادر و پربها که سرچشمه‌ی شوق عاطفی و لذت جسمانی است. در این دید، مشکلات فقط وقتی بروز می‌کند که نظارت دیرینه‌ی آیین مسیحی بر انگیزش‌های شهوانی، این امیال را از شکل طبیعی خارج کرده و همین دفورمه شدن ِ حسیّات را در این فرهنگ مردم به شکل زخم‌هایی عمیق حس کرده‌اند. نخست، معصیت، گناه، و تشویش روان؛ سپس کاهش قابلیت‌های جنسی که اگر نگوییم به بی‌میلی و عقیم‌شدن کامل انجامیده، دست‌کم انرژی اروتیک و شهوانی را به تحلیل برده و به سرکوب عناصر طبیعی در اشتهای شهوانی انجامیده است («انحرافات جنسی»). عاقبت کار در چنین فرهنگی، اشاعه‌ی دورویی در میان عوام است آنجا که با شنیدن خبری از لذت‌های جنسی دیگران تحریک شده ، به شکل حسادت، هیجان و فضولی، انزجار، و تحقیر و نفرت، واکنش نشان می‌دهند. طبق این دید (روسویی و لیبرال)، پدیده‌ی پورنوگرافی از آلوده شدن سلامت جنسی ِاین فرهنگ زاده می‌شود. من اینجا قصد ندارم با این تشخیص تاریخی از یک بیماری فرهنگی در خصوص از قواره افتادن سکسوالیته در غرب جدل کنم. با این حال، چیزی که به نظر من در این مجموعه آراء صاحبنظران به چشم می‌خورد این فرض مشکوک و قابل پرسش است که گویا حرص شهوانی در انسان اگر به حال خود گذاشته شود به خودی خود کارکردی خوشایند و طبیعی دارد و آنچه «زشت و قبیح» می‌نماید فقط قراردادهای تحمیلی ِ جامعه‌ای است که لذات جنسی را طرد کرده، شهوانیت را سخیف و پلشت جلوه می‌دهد. درست همین فرض [مبتنی بر طبیعی بودن تندرستی سکس سالم] است که سنت ادبیات فرانسوی متأثر از دوساد، لوتره‌آمون، ژرژ باتایی، و مؤلفان «داستان اُ» و «ایماژ» آن را مردود اعلام کرده‌اند. در آثار آنها، آنچه هرزه و قبیح می‌نماید یک انگاره‌ی بنیادی ِآگاهی انسانی است، چیزی به مراتب عمیق‌تر از ناخوشی ِجامعه‌ای که از نیازهای بدن رو برتافته است. سرکوب‌های آیین مسیحی به کنار، سکسوآلیته‌ی انسانی پدیده‌ای به شدت ناشناخته است که، دست‌کم به طور بالقوه، در زمره‌ی تجارب معطوف به منتهای افراط (اکستریم) در انسانیت‌اند و نه آنچه معمول و روزمره است. حتا وقتی که رام و دستاموز شده، سکسوآلیته یکی از نیروهای «دمونیک» در آگاهی انسانی است که ما را به تناوب با تابوها، تمناهای منع شده، و امیال خطرناک پیوند می‌دهد؛ این طیفی است از تمایل به ارتکاب خشونت بی‌دلیل و ناگهانی به دیگری تا نیاز شهوانی به اَمحاء ذهنیت خودی، تا فریبندگی ِخود ِمرگ و اضمحلال. حتا در سطح «مود» و حس‌های خفیف جسمانی، عمل عشق ورزیدن بیشتر به حملات صرع می‌ماند تا مثلاً صرف غذا یا مکالمه‌ی عادی. هرکسی (دست‌کم در خیال) دلربایی اروتیک قساوت فیزیکی [بر بدن دیگری] را حس کرده همانطور که کشش فریبنده‌ی چیزهای شرم‌آور و نفرت‌انگیز را.» (صص ۲۲۱ – ۲۲۲ ، مترجم : ع ـ ک)***

در خصلت‌یابی فانتزی پورن یا به زبان امروزی مدینه‌ی فاضله‌ی پورن، پورنوتوپیا، سوزان سونتاگ می‌نویسد:

«جهانی که تخیل پورنوگرافیک ارائه می‌کند یک جهان تام (توتال) است. این جهان از قدرتی برخوردار است که دلمشغولی‌های گوناگون را می‌بلعد و هضم می‌کند تا استحاله یابند و ترجمان پول شناور یا ارز رایج برای معاملات اروتیک باشند. همه‌ی کنش‌ها به صورت «معاملات» یا داد و ستد سکسی به تصور در می‌آید. در نتیجه، پورنوگرافی از تفکیک ثابت جنس‌ها  سرباز می‌زند و اجازه نمی‌دهد فقط یک نوع عادت و رفتار جنسی و یک تابو همیشه مسلط باشد. علت را می‌توان از لحاظ «ساختاری» توضیح داد. بای‌سکسوالیته (تمایل به دوجنس)، زنا با محارم، و مرزشکنی‌هایی از این دست که در روایت‌های پورنوگرافیک اموری رایج‌اند، کارکردشان بالا بردن تعدد امکانات «معامله» و داد و ستد است. در شکل آرمانی خود، باید این امکان فراهم باشد که هرکسی با هرکسی ارتباط سکسی برقرار کند.» (ص ۲۲۹ مترجم : ع ـ ک)***

آماتوری بودن یا ناشیانه بودن بسیاری از فراورده های پورن، از دید معیارهای «ادبیات» و «هنر»، باز هم سونتاگ را قانع نمی‌کند که آن‌ها را به عنوان آشغال مصرفی و دور ریختنی کنار بگذارد. او می‌نویسد:

«عدم چیرگی فنی و جنبه‌های مضحک در بیشتر آثار پورنوگرافیک بر همگان روشن است. اما چیزی که در تخیل پورنوگرافیک کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد حس تأثر و اندوهباری (پاتوس) آنهاست. بیشتر آثار پورنوگرافیک به چیزی به مراتب عام‌تر از خُسران شهوانی اشاره دارند. منظور من تجربه‌ی ناتوانی ِ دردآلود (تروماتیک) سرمایه‌داری مدرن است در فراهم آوردن محمل‌هایی اصیل برای آنکه انسان بتواند گرایش همیشگی‌اش را به وسوسه‌های تب‌آلود شهودی و الهامی و اشتیاق‌اش را به تمرکز و تعمقی که منجر به فراتر از خویشتن رفتن شود ابراز کند. طلب انسان‌ها به پرواز و عبور از آنچه «شخصی» است همانقدر عمیق است که نیاز به «شخص» بودن و «منفرد» ماندن. اما این جامعه آن نیازها را پاسخ نمی‌گوید. فقط می‌توان سلسله واژگانی «دمونیک» به ما بدهد که از طریق آنها رفتارمان انتخابی باشد نه تنها برای از خویش فرارفتن بلکه همزمان خویشتن تباه ساختن و خود نابودگری.» (ص ۲۳۱، مترجم : ع ـ ک)

تخیل پورنوگرافیک، اگر به ابتذال کشیده نشود، به باور سونتاگ که هنوز از دید منتقد آوانگارد و الیتیست به آن نگاه می‌کند، می‌تواند به نوعی از «حقیقت» دسترسی پیدا کند. او می‌نویسد:

«این حقیقت درباره‌ی سکس، درباره‌ی شخصیت فرد، درباره‌ی نومیدی‌ها و حدها و مرزها، وقتی که به زبان هنر بیان شود می‌تواند تبدیل به حقیقتی مشترک شود. هرکس لااقل در خواب یا خیالبافی، در ساعات و روزهایی، اگر نه طولانی‌تر، در تخیل پورنوگرافیک زیسته است؛ اما فقط ساکنان دایم‌اند که می‌توانند از آن تخیل یادگارها، فتیش‌ها و آثار هنری بیافرینند. روایتی از این دست را در تخیل پورنوگرافیک شاید بتوان شعر عبور نامید [عبور از مرزها، شعر ترانسگرشن و پرواز]، شعری که همزمان دانایی و معرفت نیز هست. آن کس که قادر است درگذرد و عبور کند، فقط خردکننده‌ی قواعد نیست. او به جایی قدم می‌گذارد که دیگران نرفته‌اند؛ و او چیزی می‌داند که دیگران نمی‌دانند.» (ص ۲۳۳ مترجم : ع – ک)