| فانتزی | مجموعه شعر | علی عبدالرضایی

چیپ نویسی را گاهی که دوست دارم بنویسم دوست دارم.گاهی که یک خنده بلند کم داری یا بیکاری و بدهکاری به تنت می زند به سرت! تنی که هرجا ببری ش دلی می بردش، بعد هم برش می گرداند همان جا که بود و اینجاست که حسی خفن سراغ بدن می گیرد. من این بدن را که می ماند گاهی روی دستم دوست دارم.دوست دارم دستش بیندازم.بیندازمش لای سطرهام و بخندم براش..