عیسی ناصری که بود؟

امین قضایی

در سال 1947، در غارهایی در شمال دریای مرده در قمران، صدها طومار و مکتوبات دیگر کشف شد که توانست تا حد زیادی درک ما از شرایط تاریخی که عیسی ناصری در آن ظهور کرد را روشنتر سازد. با این حال، اهمیت این نوشته ها و نتایجی که می توان از مقایسه تطبیقی متون دریای مرده با عهد جدید گرفت، هنوز مورد توجه عموم مردم قرار نگرفته است. این مورد پذیرش اکثر پژوهشگران قرار گرفته است که نویسندگان این مکتوبات (که آنها را در خمره ها و کوزه ها نگاه داری می کردند) به فرقه اسنی ها تعلق دارند. این فرقه از قرن دوم قبل از میلاد در اسراییل امروزی ظهور کرد. مطابق توصیفات جوزفوس (مورخ مشهود یهودی در قرن اول میلادی) و دیگران، می دانیم که در اسراییل آن زمان، سه فرقه مذهبی به نام های فریسی، صدوقی و اسنی وجود داشت. با اینکه در سراسر انجیل ها، از فریسیان و صدوقی ها سخن آمده است اما نامی از اسنی ها نیست. دلیل امر شاید واضح باشد، یحیی و عیسی خودشان اسنی بوده اند یا دست کم پس زمینه فکری آنها از این فرقه برآمده است. با یک تطبیق متون میان نوشته های به جا مانده از قمران، متون جوزفوس و انجیل ها، می توان نتایج قابل توجهی گرفت و متوجه شد که عیسی ناصری (البته اگر وجود تاریخی اش را قبول کنیم) چه کسی بود و عقاید منعکس شده در متن انجیل ها از کجا آمده است. در نوشته های قمران مشخص است که اسنی ها انتظار دو مسیح را می کشیدند.

در انجیل مرقس 1:2 می خوانیم که: « خدا به زبان اشعیای نبی خبر داده بود که فرزند خود مسیح را به این جهان خواهد فرستاد و شخصی (منظور یحیی تعمید دهنده است) را نیز پیش از او گسیل خواهد داشت تا مردم جهان را برای آمدن او آماده سازد. اشعیا نوشت که این پیشرو مسیح، در بیابان خشک و سوزان زندگی خواهد کرد و مردم را به سوی زندگی خداپسندانه هدایت خواهد نمود تا برای آمدن مسیح خداوند آماده باشند.»با یک تطبیق نسبتا ساده می توان فهمید که یحیی تعمید دهنده در واقع یک اسنی بوده است. اسنی ها هم مانند یحیی در بیابان های خشک و سوزان زندگی می کردند (دریای مرده) و به طور کامل خود را از جامعه یهود جدا می کردند. آنها معبد دوم و کاهنین اش را به عنوان نمایندگان خدا قبول نداشتند درست همانطور که یحیی و عیسی آن را رد می کردند. اینکه مسیحیان بسیاری از اصول اعتقادی خود را از اسنی ها گرفته اند، جای چندان تردیدی نیست. فهرست زیر از عقاید مشترک مسیحیان و اسنی ها نشان می دهد که تا چه حد این دو به هم شبیه هستند:1.عقیده به رستگاری و اعتقاد به ظهور مسیح2.سبک زندگی اشتراکی و اعتقاد به اشتراک در اموال و زندگی برادرانه (مسیحیان اولیه همگی زندگی اشتراکی در کلیسا داشتند، این روش زندگی تا اواخر قرون وسطا در صومعه ها رایج بود)3.خودداری از ازدواج و نفی طلاق (جوزفوس می نویسد که اسنی ها اگرچه به نفی ازدواج توصیه می کردند اما برای حفظ نسل بشریت، ازدواج را به شرط وفاداری و ایمان زن تجویز می کردند).4.مراسم عشای ربانی و یا عاداتی مانند دعای قبل از غذا (جوزفوس درباره اسنی ها می نویسد که « قبل از غذا خوردن، رییس آنها خدا را شکر می کند و ممنوع است که کسی قبل از این شکرگزاری لب به غذا بزند.») 5.برگزاری مراسم غسل تعمید.6.نفی ثروت و ثروت اندوزی7.عادت به پیشگوییاما چرا باید فکر کنیم که یحیی تعمید دهنده یک اسنی بوده یا در واقع توسط اسنی ها بزرگ شده است؟ اولین دلیل این است که مطابق توصیفات جوزفوس، اسنی ها پرهیز از ازدواج را توصیه می کردند (اما رد نمی کردند درست مانند آموزه مسیحی) و به همین خاطربرای حفظ فرقه خود، یتیمان و یا فرزندان دیگران را به سرپرستی می پذیرفتند. درست همین را در لوقا 1:80 می خوانیم که یحیی به جای ماندن نزد مادرش الیزابت و زکریا در بیابان ها بزرگ می شود: « آن کودک (یحیی) رشد کرد و صاحب روحی توانا شد، او در بیابانها به سر می برد تا روزی فرا رسید که می بایست خدمت خود را در میان قوم اسراییل آغاز کرد.»موارد مشابه دیگری هم وجود دارد: اسنی ها و یحیی هر دو غسل تعمید می دادند. در نوشته های قمران، حتی نحوه تهیه خوراک از ملخ آمده است درست همانطور که در انجیل نوشته شده که خوراک یحیی ملخ بوده است. ردپای بسیاری از عقاید و رسوم اسنی ها در انجیل مشاهده می شود. برای مثال، زندگی اشتراکی، ساده زیستی و کراهت از ثروت اندوزی و مراسم عشای ربانی. حتی در برخی از عادات هم شباهت هایی وجود دارد. برای مثال جوزوفوس می نویسد: «آنها (اسنی ها) در هیچ مشخصی جای ندارند. بلکه بسیاری از آنها در شهرهای مختلف پراکنده اند و اگر کسی از فرقه آنها به نزد دیگران از همین فرقه برود، همه چیز را در اختیار وی می گذارند درست همانطور که خود از آن استفاده می کنند. حتی اگر هرگز همدیگر را ندیده بودند، طوری رفتار می کنند که گویی سالها با هم آشنا بوده اند. به همین خاطر موقع سفر به مکان های دور، چیزی با خود نمی برند، اگرچه هنوز به خاطر ترس از راهزنان با خود شمشمیر می برند.»همین را در انجیل متی 10:9 می بینیم که عیسی به شاگردان خود توصیه می کند که برای سفر: «پول با خود برندارید، حتی کوله بار و کفش و لباس اضافی و چوب دستی نیز با خود نبرید. زیرا مردمی که به کمکشان می شتابید، خوراک و پوشاک شما را فراهم خواهند ساخت. وقتی وارد شهر یا دهی می شوید، سراغ آدم خداشناسی را بگیرید و تا روزی که آنجا هستید، در خانه او بمانید.» این نکته اتفاقا از آنجایی که جزئی و کوچک است، مهم است زیرا به خاطر کم اهمیتی اش به احتمال کمتری ساختگی و جعلی باشد. نکته کوچک اما مهم دیگر استفاده از خمره های سنگی است. در یوحنا 2:6 می خوانیم که در خانه مادر عیسی: «در آنجا شش خمره سنگی بود که فقط در مراسم مذهبی از آن استفاده می شد.»همین خمره های سنگی را عینا در غارهای دریای مرده می یابیم. ساخت خمره سنگی کار بسیار سختی است و دلیل کارکردی ندارد که چنین خمره هایی ساخت وقتی می شود که از سفال استفاده کرد. دلیل این بود که انها فکر می کردند سنگ، آب و مواد غذایی را در مقابل آلودگی زنان در هنگام قاعدگی پاکیزه نگاه می دارد. یک دلیل دیگر این است که جوزوف می نویسد که هیرودیس کبیر علاقه خاصی به فرقه اسنی ها داشته و این فرقه مورد احترام آنها بوده است. همین را در داستان مرگ یحیی می خوانیم. یحیی مورد احترام هیرودیس بود و او از یحیی مشورت می گرفت (متی 14). اما به خاطر قولی که به یک زن داد، مجبور شد یحیی را بکشد.

چه واقعا یحیی و عیسی (اگر واقعیت تاریخی داشته باشد) اسنی بودند و چه این افکار و رسوم را آنان یا نویسندگان انجیل از اسنی ها به ارث گرفته باشند، این مشابهت ها نشان می دهد که عقاید و اصول مذهب مسیحیت، یک نوآوری جدید نبوده است و در فضای مذهبی و فکری یهودیان آنزمان کاملا شایع و حاکم بوده است. به عبارت دیگر، جامعه یهودی آنزمان کاملا برای قبول این افکار آخرالزمانی، پیشگویی، ظهور مسیح، تباهی کاهنین یهودی ساکن معبد دوم آمادگی کامل داشت. اما عیسی ناصری در نهایت که بود؟ به نظر می آید که وی مردی از ایالت جلیل بود که به یکی از شاگردان و یا مقلدین یحیی تعمید دهنده تبدیل شد. او به مانند یحیی و به سیاق اسنی ها (رقابت طرفداران یحیی و عیسی در انجیل ها به صراحت آمده است مانند یوحنا 3:25) مردم را غسل تعمید می داد. وی با شنیدن خبر مرگ یحیی به ایالت خود یعنی جلیل بازگشت یا در واقع به آنجا فرار کرد: « وقتی عیسی از دستگیری یحیی با خبر شد، از ایالت یهودیه، به ناصره در ایالت جلیل بازگشت. پس از مدتی، از آنجا به بندر کفرناحوم رفت که در کرانه دریای جلیل و نزدیک زبولون و نفتالی واقع است.» (متی4:13 )وی در همان ایالت خود توانست چند شاگرد پیدا کند و این طرفداران جدید، وی را ترغیب کرد که در روز عید پسح به اورشلیم برود و در خانه خدا سخنرانی کند. وی در این سخنرانی، خرابی خانه خدا را پیشگویی می کند، نه فقط در مرقس 13، بلکه در نوشته های جوزوفس هم از کسی سخن می رود به نام «عیسی آنانیاس» که به اورشلیم می رود و پیشگویی می کند که خانه خدا خراب خواهد شد (اگر چه هشت سال زودتر خرابی خانه را پیشگویی می کند). پس کاهنین یهود وی را دستگیر کرده و به نزد پیلاتوس فرماندار رومی می برند و از او می خواهند تا وی را بکشد. اما نکته مهم این است که به نظر نمی رسد پولس ( و نیز جیمز برادر عیسی) توانسته باشد در مدت کوتاهی کلیساهای مختلفی در شهرهای مختلف از تسالونیکی تا روم، ایجاد کرده باشد. منطقی تر است که فکر کنیم آنها در واقع همان گروه ها و محافل مختلف فرقه اسنی بوده اند که از قبل وجود داشتند و سخنان پولس و جیمز را درباره ظهور عیسی در اورشلیم باور کرده بودند. اگر این سخن درست باشد، پس در واقع کلیسای مسیحیان قدیمی تر از خود عیسی است و آنها همان کامیونیتی های اسنی بوده اند. به بیان دیگر، ظهور مسیحیت، مقدمتا چیزی جز یک تحول درونی در فرقه مذهبی اسنی نبوده است. نابودی معبد یهودیان در پی حوادث شورش یهودیان و محاصره اورشلیم توسط رومیان، زمینه را برای گسترش این نوع عقاید باز کرد. وقتی معبد خراب شد، مردم آمادگی پذیرش رقبا و آلترناتیوها برای مذهب رسمی یهود را داشتند. با تخریب معبد دوم، بنیاد مذهب یهودیت زیر سئوال رفت و رقبای آنها (مانند اسنی ها و یا افرادی مانند یحیی و عیسی که به تقلید از موسی در بیابان ها خود را سرگردان می ساختند تا بلکه به آنها از طرف خدا وحی شود و رسالتی داده شود)، دست بالا را گرفتند. پس مسیحیت به دلایل بسیاری توانست از چند محفل کوچک معتقدین در شهرهای مختلف فراتر برود. دیگر نیازی نبود که آنها مانند اسنی ها در بیابان ها سکنی بگزینند. شرایط جدید زمینه را برای ظهور و گسترش آنها در مناطق مختلف اسراییل، یونان و روم فراهم کرد. البته این پراکنش عقاید مسیحی پیشاپیش به این دلیل که یهودیان قبلا در دوران هلنی، به مناطق مختلف جهان مصر، پارت، ماد، بین النهرین، پونتوس و عربستان و غیره مهاجرت کرده بودند، آسان تر بود (نگاه کنید به اعمال رسولان 2:10). نتیجه آنکه فرقه اسنی (با رواج اندیشه های آخرالزمانی، انتظار ظهور مسیح همانطور که اشعیا پیشگویی کرده بود و در نهایت تخریب معبد دوم)، هم به لحاظ سازماندهی و هم به لحاظ ایدئولوژیکی، زمینه را برای ظهور مسیحیت فراهم آورد. در واقع، مسیحیت در ابتدا، یک تحول در درون خود این فرقه بود. گویا بسیاری از اعضای این فرقه باور کردند که مسیحی که منتظرشان بودند، در نهایت در یهودیه ظهور کرده است.

چرا آخوندها نمی خواهند شما تورات را بخوانید؟

امین قضایی

برخورد اسلام (مانند مسیحیت) با یهودیت نه فقط عجیب، بلکه مزورانه و بزدلانه است. آنها اساطیر، انبیا و شریعت یهودیان را از ایشان برگرفته اند و در عین حال از خود یهودیان تا حد مرگ متنفر هستند. اما این اقتباس لاجرم همراه با تحریف هم بوده است. مسلمانان علاقه زیادی به داستان های انبیا و پدرسالاران یهود نشان می دهند. با اینکه در کتاب قرآن فقط اشارات کوتاهی به این داستان ها شده است و اصل داستان ها در تورات نقل شده (و خود قرآن هم تورات را تصدیق کرده است)، اما آنها تورات را نمی خوانند و آخوندها و مفتیان (و دیگر به اصطلاح علمای اسلام) هرگز احدی را به خواندن تورات تشویق نمی کنند. این در حالی است که نسخه کامل این به اصطلاح قصص انبیا در تورات نقل شده است، اما آخوندها با ترفند و با این اتهام که تورات تحریف شده است، مردم را از خواندن تورات برحذر داشته یا معاف می کنند (در حالیکه خود قرآن هرگز مدعی نیست تورات تحریف شده است). همین الان، اگر از شمایی که خواننده این سطور هستید ( و احتمالا هم دیگر باور به اسلام ندارید) شرح ماجرای شخصیت های انجیل عبری (یا تورات)، مثل نوح، اسحاق، یعقوب و غیره را از شما بپرسم، اکثر شما اطلاع بسیار اندکی از اصل این داستان ها دارید و شناخت شما به ندرت از همان مسلمانان عامی فراتر می رود. چرا؟ چون به شما گفته اند، نخوانید. پس نخوانده اید و نمی خوانید. حتی با اینکه احتمالا اسلام و حتی خدا را کنار گذاشته اید، دروغ ها، تحریفات و تصورات باطل خود از مذهب یهود را همچنان با خود حفظ کرده اید. ممکن است بگویید چرا باید بخوانم وقتی اعتقادی به هیچکدام این اساطیر ندارم. خوب، این حرفی است از سر تنبلی ذهنی و نادانی و بی قیدی. اگر تورات را به دقت بخوانید و بدانید، خواهید توانست براحتی مسلمانان را از جعل و کاذب بودن مذهب شان مطمئن سازید. آیا فکر می کنید مسلمانی که تورات خوانده باشد، با داستان های پرت و پلای آخوندها از پیامبران اسراییل سرگرم یا قانع خواهند شد؟پس من در این مقاله تلاش می کنم نشان دهم که چرا آخوندها هراس پنهانی دارند از اینکه مردم به سراغ مطالعه تورات بروند. اول از همه مسلمانان محمد را آخرین پیامبر از سلسله پیامبران یهود می داند. این سخنی بسیار عجیب است که ناگهان یک مرد عرب، آخرین پیامبری باشد که خدای یهودیان برای آنان مشخص کرده باشد. بنابراین، مسلمانان (مانند مسیحیان) همواره تلاش می کنند وجهه یهودی را از این انبیا بزدایند. اگر کسی تورات (دست کم اسفار) را بخواند، به خوبی متوجه می شود که مذهب یهودیت و انبیای آن کاملا برای قوم یهود است و نه غیریهود. تصور اینکه یک عرب پیامبری در راستای پیامبران یهود باشد چه در همان زمان و چه اکنون مضحک است. مسلمانان از همان ابتدا تلاش کردند این را با چند جعل بزرگ حل و فصل کنند. اولین تلاش آنها این است که نیای محمد را به اسماعیل برگردانند. (یعنی این ادعای مضحک که پشت محمد به عنوان عضو طایفه بنی هاشم به اسماعیل بازمی گردد.) اما هاجر و اسماعیل، کنیز و فرزند رانده شده ابراهیم هستند و در اساطیر یهود جایگاه و مقامی ندارند. پس مسلمانان در داستان آزمون ایمان ابراهیم، اسحاق را با اسماعیل جایگزین کرده اند (البته این جعل را نه قرآن بلکه خود مسلمانان کرده اند) تا به اسماعیل جایگاه ویژه ای بدهند. این یک تحریف بی اندازه عجیب و گزاف است. دومین جعل عجیب این است که مدعی می شوند ابراهیم و اسماعیل با هم کعبه را بنا کرده اند. این هم ناشی از سوء برداشت تعمدی آشکار از یک آیه قرآن است (سوره بقره، آیه 127، در اینجا منظور از خانه مطلقا کعبه نیست. اصلا مکان زندگی ابراهیم کنعان است و نه حجاز!). سومین ادعای گزاف این است که اصولا مدعی شده اند که پیامبران هیچ گاه ویژه بنی اسراییل نبوده اند بلکه در هر قومی پیامبری ظهور کرده است. به همین خاطر به این ادعای گزاف رسیده اند که حدود 124 هزار پیامبر تاکنون ظهور کرده است (چطوری شمرده اند معلوم نیست! حرف مفت مالیات ندارد). با این حال، اکثر پیامبرانی که در قرآن آمده است به بنی اسراییل تعلق دارند (و البته بنا به نظریه من، این سوء تعبیر به این خاطر است که مسلمانان بین رسول و نبی فرق قائل نمی شوند.) دومین دلیلی که به اصطلاح علمای اسلام نمی خواهند مردم مسلمان تورات را بخوانند، به سادگی این است که مسلمانان خواهند دانست تا چه حد تورات نسبت به قرآن، دقیقتر و کامل تر است و داستان ها را با تمامی جزئیات و ترتیب زمانی روایت کرده است.

معلوم است که آنها از خود خواهند پرسید آیا براستی قرآن در مقایسه با تورات متنی پرت و پلا و تکه پاره و پراکنده گو نیست؟ اما آنها اگر در مطالعه تورات دقیق باشند، به تضادهای آشکاری هم بین تورات و قرآن (و روایات اسلامی) پی خواهند برد. به ذکر چند نمونه بسنده می کنم:در قرآن سلیمان و داوود نبی خوانده می شوند، در حالیکه این دو پادشاهان یهود بوده اند و نه پیامبر. مسلمانان مدعی اند که پیامبران معصوم هستند در حالیکه داوود دو بار مرتکب خطا و گناه شده است (یکی از آنها زنا است!). سلیمان به روایت انجیل عبری، در اواخر عمر خود به بت پرستی روی آورد در حالیکه قرآن وی را پیامبر می داند! تواریخ یهود، سلیمان را فردی حکیم می دانسته اما نه کسی که بتواند با حیوانات صحبت کند! در انجیل عبری نقل شده که وی حکیم بود و نامهای جانوران و گیاهان و درختان را می دانسته است. همچنین کسانی مانند اسماعیل، اسحاق، یعقوب و یوسف، پیامبر و معصوم نبودند. آنها حتی به سختی از وجود خدای خود آگاهی کامل داشتند. خدا فقط به صورت مبهمی در خوابهای ایشان ظاهر می شود. بنابراین آنها هرگز مستقیما از طرف یک خدا برای رساندن پیام و یا رسالتی مانند این مامور نشده بودند. اصولا چنین تصوری از نبوت در یهودیت و تورات وجود ندارد. تنها موسی و بعد انبیا (یا همان کاهنین) در دوران پادشاهی اسراییل و تبعید (مانند سموعیل، عزرا، اشعیا و ارمیا و …) نقشی شبیه این را ایفا می کردند (ولی باز هم نه به شکل ماموریت و رسالت). یک سری خطای فاحش هم در قرآن هست مثلا هامان وزیر خشایار شاه در کتاب استر، در قرآن به اشتباه وزیر فرعون خوانده می شود و یا ماری مادر عیسی (که در قرآن مریم نامیده می شود که در واقع نام خواهر هارون است)، به اشتباه خواهر هارون خطاب می شود (19:28)سومین دلیل، البته تضاد در شریعت است. کسی که تورات و انجیل عبری را بخواند به سختی بتواند قبول کند که این همان خدای الله باشد که برای مسلمانان شریعت تعیین کرده است. این مسئله را البته مسیحیان هم دارند، اما آنها در این قضیه دست کم صادق هستند و به وضوح اعلام می کنند که عهد عتیق باطل شده و نیازی به رعایت شریعت قدیم نیست. برای مثال، مسلمانان سبت را رعایت نمی کنند (در حالیکه قرآن به وضوح می گوید یهودیانی که در روز سبت به ماهیگیری رفته بودند به بوزینه تبدیل شدند! (2:65)) یکی دیگر از تضادهای آشکار، تضاد مراسم حج با شریعت یهود است. در تورات آشکارا به یهودیان تذکر داده شده که موی سر خود را مانند بت پرستان نتراشند. خوب، جالب است که این دقیقا یکی از رسوم مسلمانان در مراسم حج است. موارد بسیاری نیز وجود دارد که از حوصله این مقاله خارج است. به طور خلاصه، دلیل ساده ای که آخوندها مسلمانان را از خواندن تورات برحذر می دارند، این است که تورات به عنوان منبع اصلی اقتباس، اعتبار قرآن قصص قرآنی، روایات و شریعت اسلامی را زیر سئوال می برد و محتوای آن را کمرنگ، ضعیف و متناقض جلوه می دهد. اشاره به این موارد توسط روشنفکران سکولار، کمک خواهد کرد که مسلمانان متوجه اعتبار ساختگی و کاذب دین خود شوند و دوم اینکه این امر شاید آنان را به تفکر دوباره نسبت به یهودیان وا دارد و از یهودستیزی درونی شده ایشان بکاهد.