بالاترین اُرگاسم مرگ است.

مارکی دوساد در قصر کنده (Conde palace) در پاریس متولد شد پدرش “جان باپ تیست فرانسیس جوزف دوساد” و مادرش “النور دوکامرون” بودند. او در ابتدای امر به وسیله ی عمویش” ابه دوساد” و بعدها نزد “Jesuit lycee” تعلیم یافت و بعد از گذراندن این دوره های آموزشی به ارتش پیوست و در جنگ هفت ساله شرکت نمود. در سال ۱۷۶۳ در بازگشت از جنگ از دختر یکی از قضات و اشراف فرانسه خواستگاری نمود که پدر دختر درخواست او را نپذیرفت و دختر بزرگتر خود را به او پیشنهاد نمود که “رنه پلاگی دومونتریل” نام داشت و حاصل ازدواجش با ساد دو پسر و یک دختر شد. پس از این ازدواج که چندان باب میل او نبود در سال ۱۷۶۶ تئاتر خصوصی اش را در قصر خود در منطقه ی لاکوسته (Lacoste) در پروونس تاسیس نمود. او در سال ۱۷۶۷ پدرش را از دست داد.

عناوین و میراث:

مردان خاندان دوساد به طور متناوب از عناوین “مارکی” و “کومته” استفاده می کردند. پدر بزرگ دوساد، گاسپار فرانسی دوساد اولین شخصی بود که از عنوان مارکی استفاده کرد او بعضا از عنوان دوساد استفاده میکرد اما در اوراق رسمی شناسایی به عنوان مارکی دومازان شناخته میشد. خانواده ی دوساد از نجبا و اشراف قدیمی بودند و بنابراین خودسرانه و متکبرانه عناوین اصیل و باشکوه را بدون اجازه ی رسمی به کار می بردند.

نواده ی قرن بیستمی ساد، “ژاویر دوساد” اولین شخصی بود که از نام خانوادگی دفاع کرده و سعی در بازنشر عقاید بحث برانگیز و جنجالی ساد نمود. تا سال ۱۹۴۸ یعنی ۱۳۴ سال پس از مرگ ساد آثارش ناشناخته باقی ماننده بودند چراکه یا در مرحله ی چاپ متوقف شدند یا آنهایی که چاپ شده بودند جمع آوری و نابود شدند. ژاویر زمانی که صندوق حاوی روزنوشته ها،نامه ها، نسخ خطی، کتابها و اسناد قانونی ساد را یافت همه را در اختیار تذکره نویسی به نام “گیلبرت لیلی” قرار داد تا نام ساد را زنده نماید . او موفق شد در بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۰ آثار ساد را تجدید چاپ نماید . بر طبق اسناد کتابشناسانه، نام خانوادگی دوساد شامل کتب خطی و اسناد زیادی می شود که بخشی از آن در دانشگاهها و کتابخانه های خاص نگهداری می شوند و بخشی دیگر تعمدا یا سهوا در طول ۸ قرن از بین رفته اند.

شایعات، رسواییها، زندان:

ساد با نوعی هرزگی رسوایی آور، غیرقابل تصور و افتضاح فاحشه های جوان زیادی را برای اعمال شنیع و سکسی در قصر خود (lacoste) به کارمیگرفت. همچنین او متهم به کفرگویی و توهین به مقدسات نیز بوده است، در حقیقت استنباط من از شخصیت ساد ” یک تهاجم همه جانبه به هرچیزی که مقدس جلوه میکرد و حرمت داشت” می باشد.

از جمله رفتارهای عجیب او عشـقبازی با خواهرزنش است که او نیز در همان قصر سکونت داشت! اولین رفتار مذهب ستیزانه ی دوساد در یکشنبه ی عیدپاک ۱۷۶۸ علنی شد، زمانی که در این روز مقدس به زنی به نام “رز کلر” تـجاورز نمود؛ در فـاحشه بودن یا نبودن این زن مناقشات و روایات فراوان است که به نظر من در توجیح رفتار غیر اخلاقی ساد در یک روز مقدس نقش چندانی ندارد، این اتفاق زمانی رخداد که او این زن را به قصر ییلاقی خود دعوت نمود و در آنجا او را حبس نموده مجبور به تحمل شکنجه های سـکـسی و جسمی نمود. این زن با فرار از پنجره ی طبقه ی دوم قصر!! این راز را برملا ساخت؛ مادر زن ساد با مطلع شدن از این حادثه نامه ای به مقامات جهت محاکمه ی دوساد نوشت که این نامه بعدها محدودیتها و مشکلات فراوانی برای ساد به وجود آورد. پیش از این حادثه و در آغاز ۱۷۶۳ساد عموما در حوالی پاریس زندگی میکرد، فـاحشه های زیادی از بدرفتاریهای او به پلیس شکایت برده بودند که ساد شرح این وقایع و شیوه ی گریز از پلیسها را با تمام جزئیاتش در روز نوشته هایش آورده ، در هر صورت او در این مدت تحت نظارت پلیس بود و زندانها و بازداشتهای کوتاه مدتی را متحمل شده بود که نهایتا در سال ۱۷۶۸ به قصر خودش “لاکوسته” تبعید شد.

شایان ذکر است یک داستان ضمنی جالب مربوط به سال ۱۷۷۲ وجود دارد که راجع به مسمومیت غیر کشنده ی فاحشه ها به وسیله ی داروهای محرک جنسی (Spanish fly)و نهایتا تجـاوز به آنهاست است؛ این حادثه به دوساد و لاتور-(خدمتکار دوساد)- نسبت داده شد و منجر به فرار این دو نفر به همراه خواهر زن دوساد به ایتالیا شد!!!

دو ساد و لاتور که در پایان سال ۱۷۷۳در منطقه ی نظامی Mio lans تحت نظر بودند بعد از چهار ماه موفق به فرار شدند. ساد بعد از این فرار به لاکوسته بازمی گردد و مجددا به همسرش می پیوندد که با سکوتش و پناه دادن به او شریک جرم پیامدهای رفتار ساد به حساب می آمد.

دو ساد یک گروه از جوانا را در قصرش به استخدام درآورد که تعداد زیادی آنها به سبب رفتارها و سورفتارهای جنسی دوساد از او شکایت کرده و ترک خدمت نمودند و ساد مجددا مجبور به فرار به ایتالیا شد.

او در مدت سفر به ایتالیا کتاب “Voyage d’ Italia”را به رشته ی تحریر درآورد که هیچگاه ترجمه نشده است. در سال ۱۷۷۶او مجددا به لاکوسته بازگشت و تعداد زیادی مستخدم زن جوان را به خدمت گرفت که مثل همیشه تعداد زیادی از آنها مجبور به فرار شدند!!! در سال ۱۷۷۷ پدر یکی از این مستخدمان فراری جهت اعاده ی حیثیت دخترش به قصر او آمد و تلاش کرد با شلیک گلوله ای دوساد را بکشد که ناموفق ماند.

در این سال حکم مرگ او از طرف دادگاه فرانسه صادر شد اما او با نیرنگ “ملاقات با مادر بیمارش” که چندی پیش از دنیا رفته بود!!! موفق به دریافت حکم استیناف شد و همچنان به عنوانی زندانی تحت پیگرد باقی ماند، در این مدت او چندین تلاش نا موفق برای فرار داشته است که هربار مجددا دستگیر و به زتدان برگردانده شد.

در این ایام نوشتن را ازسر گرفت و با یک زندانی دیگر به نام De Mira beauآشنا شد که او تخصص در نوشتن داستانهای سـکسی داشت(Erotic). با اینکه این دو ایده هایشان را به اشتراک میگذاشتند اما به شدت از هم بیزار بودند!!! در سال ۱۷۸۴ زندان وینسنس تعطیل شد و ساد به باسیل انقال یافت . در دوم جولای ۱۷۸۹ او از پنجره ی سلولش خطاب به جماعتی که مقابل زندان جهت حمایت از زندانیان سیاسی تجمع کرده بودند، فریاد زد «آنها در حال قتل عام زندانیان هستند»!!! که این امر سبب به وجو آمدن آشوب و هیاهو در بین مردم شد. دو روز بعد او به تیمارستان چارنتون انتقال یافت . نکته ی جالب این است که جریان شورش های باسیل که بانی اش ساد بود یکی از علل از تحرکات “انقلاب فرانسه” شد که در ۱۴جولای به سرانجام رسید. در این ایام او در اثنای تدوین مهمترین اثر ادبی اش ” ۱۲۰روز در سودوم” بودکه دستنوشته هایش در حین انتقالش بین زندانها و تیمارستان ناپدید شد اما او بدون ذره ای ناامیدی به نوشتن و بازنویسی ادامه میداد.

در سال ۱۷۹۰بعد از شکل گیری مجلس و انقلاب فرانسه حکم محکومیت اونیز مانند بسیاری از زندانیان لغو شد و او از زندان آزاد شد؛ اما همسرش بلافاصله از او طلاق گرفت. در دوره ی کوتاه آزادی بعد از انقلاب فرانسه درسال ۱۷۹۰کتب زیادی را با نام مستعار منتشر نمود. در این دوران او بازیگری به نام ماری را ملاقات نمود که مادر یک پسر ۶ساله بودو همسرش او را رها کرده بود؛ ماری تا پایان عمر ساد را همراهی نمود و شایان ذکر است ساد از این زمان تا پایان عمربسیار چاق و بیمار بود.

پس از مورد عنایت قرار گرفتن از جانب دولت انقلاب او به شدت سعی در نزدیک کردن خود با معیارهای جدید داشت، به همین جهت از جمهوری دفاع میکرد و خود را “شهروند ساد”! می نامیدو بدون توجه به سابقه ی اشرافی و آریستوکراتی اش در پی کسب موقعیتهای رسمی جدید بود.

با توجه به تخریب و غارت قصر لاکوسته توسط مردم هیجانزده و انقلابی ضد اشراف، مجبور به اقامت در پاریس شد.

در سال ۱۹۷۰ او به عنوان یکی از نمایندگان شورای ملی انتخاب شد که یکی از اعضای گروه معترضین “Piques section”بود، گروهی بدنام با تفکرات رادیکال افراطی. در این مقطع او رساله های سیاسی زیادی نوشت که در آنها به ترویج تفکر “به کارگیری رای مستقیم” پرداخت.

در سال ۱۷۹۳از وحشت حکمفرمایی اندیشه ترور-(کشتار سیاسی با گیوتین)- در فرانسه ی در گذار از هیجانات انقلابی، دوساد جهت حفظ جان و موقعیت خود مجبور به نوشتن یکسری مدح و ستایش در رابطه با “ژان پل مارت” شد و به همین رنج از موقعیت ا ستعفا کرد تا بیش از شرمنده ی قلم نشود. در این ایام او متم به میانه روی شد و به دلیل مشکلات پیرو این قضیه یکسالی زندانی شد و نهایتا به مرگ محکوم شد. جالب است هیجانات انقلابی آنقدر همه گیر است که حتی انسانی چون ساد هم از تم های مورد علاقه ی خود فاصله میگیرد و درگیر سیاسی بازی و همرقصی می شود؛ اما جالبتر اینکه ساد برای دومین بار از حکم مرگ آنهم از نوع انقلابی-فرانسوی یعنی با گیوتین نجات پیدا می کند!! آنهم نجات یافتنی غیرقابل باور که آنرا به یک خطای اداری-اجرایی نسبت می دهندکه البته بعید نیست این مار هفت خط و خال بازهم از ترفندهای خاصش برای رهایی از مرگ بهره جسته باشد که حقیقت این ماجرا پوشیده مانده! در سال ۱۹۷۴ بعد از سقوط و اعدام ” ماکسمیلین روبسپیر” او مجددا از زندان آزاد رها شد و این مصادف بود با دوره ی پایان خطر ترور و کشتار با گیوتین. در سال ۱۷۹۶ دوساد بعد از تحمل سالها حبس و بی کسی به شدت نیازمند و مجبور به فروش بقایا و ویرانه ها ی قصر “Lacoste” شد؛ جالب است بدانید درسال ۱۹۹۰ یک طراح فشن معروف به نام پیرکاردین “Pierre Cardin” با خریداری ویرانه ها و بقایای این قصر از آن به عنوان سالون شوی مدههایش استفاده می کند!!! کاش حضار در آن مهمانیها بدانند در کجا نشسته اند و اگر درو دیوار آن قصر زبان داشتند چه گفتنی ها که از رفتارهای غیر اخلاقی و شکنجه های سـکسی دوساد برای گفتن داشتند.

در سال ۱۸۰۱ به دستور ناپلئون بناپارت نویسنده ی رمانهای “ژولیت” و “ژوستین” که با نام مستعار به چاپ رسیده بودند و کار کسی نبود جز دوساد بازداشت شد، آنهم در دفتر نشر آثارش. ابتدا او را به زندان سنت پلاگی بردند اما با ادعای یکی از زندانبان جوان که گفته بود: ” دوساد سعی در اغوای او داشت!!!” به زندان خشن و ناگوار بیستر منتقل شد.

با توجه به مفوذ و شفاعت خانواده اش، در سال ۱۸۰۳مشکل دوساد بیماری روای و جنون اظهار شد و او مجددا به تیمارستان چارنتون انتقال یافت و همسر سابق و فرزندانش هزینه ی پانسیون او را پذیرفتند؛ همچنین ماری کنستنس هسر جدیدش اجازه یافت در تیمارستان ایامی را با او باشد.

بانی فرهیخته ی موسسه ی “Abbé de Coulmier” به ساد فرصتی داد تا به وسیله ی هم بندیهایش در تیمارستان به روی صحنه بروند و بدین شکل او را از طریق نمایش به عموم پاریس نشان داد . “کولمیر” در این مسیر با توجه به نتایج روان درمانی مثبتی که به دست آورده بود خیلی از مخالفان ساد را جذب او نمود اما دیری نپایید که در سال ۱۸۰۹دستور جدید پلیس که یک تجدید و تشدید محکومیت برای ساد به حساب می آمد او از دسترسی و استفاده از قلم و کاغذ محروم نمود، کولمیر که سعی در بهبود این شرایط داشت در سال ۱۸۱۳ به دلیل دخالت بیش از حد در این امور فعالیت های تئاتری اش از سوی دولت به ححالت تعلیق درآمد.

ساد در تیمارستان چارنتون نیز بیکارننشست! و دختر سیزده ساله ای به نام “مادلین” را که از مستخدمین تیمارستان بود در ۴ سال پایان عمرش معشوقه برگزیده بود و پنهانی با او عشق بازی میکرد تا سال ۱۸۱۴ که از دنیا رفت. او در وصیت نامه اش درخواستی مبنی بر دست نخورده ماندن بدنش تحت هر شرایطی بیان کرده بود و بدمش پس از مرگ ۴۸ ساعت در اتاقی که مرده بود رها شد و پس از به خاک سپرده شدن با نبش قبر، سر ساد را جهت مطالعات فرنولوجیکال -(Phernological)- جمجمه شناسی از بدنش جدا کردند. با توجه به تنفری که از آثار و رفتار و زندگی دوساد به یادگار مانده بود فرزندش حاضر به حفظ آثارش نشد و همه ی آثارش را حتی نسخه ی خطی با ارزش و گرانسنگ قطور و چند جلدی ساد که در طول تدوین نموده بود –(به نام Les journees do florbelle)- را به آتش سپرد.

Philosophy in the Bedroom

فیلم قلم‌های پر (Quills) زندگینامه مارکی دوساد را به تصویر کشیده‌است.

ارزیابی و نقد:

تعداد بیشماری از هنرمندان به ویژه آنها که مرتبط با سـکـس اثری خلق کرده اند در عین حال نه تنها از ساد بیزار بودند شیفته ی او نیز بودند، یعنی همزمان که به مخالفت با او داد سخن می دادند و نگاه سکچوال خود را از نوع پاک و مبرا می دانستند! اما با این حال جذبه و بی پرده گویی ساد انها را مجبور به تقلید و شبیه سازی و یا حداقل تحقیق و تفحص در نوع نگاهش مینمود.

به طور مثال رتیف دولابرتون “Rehir de labretonne” که از نویسندگان پرنوگراف همعصر دوساد بود در سال ۱۷۹۳ رمانی بنام Anti-justine به چاپ رساند.

سیمون دوبوآر در سال ۱۹۵۱و۵۲در مجموعه مقالات “Les temps moderous” و “Must we born sade?” (آیا باید ساد زاییده میشدیم؟) کاملا تحت تاثیرتفکرات او موشکافانه از ساد نوشته است. همچنین دیگر نویسندگانی که اثر تفکرات فیلسوفانه-رادیکال دو ساد در رابطه با آزادی در اثرشان به جامانده است بخش عظیمی از نویسندگان دوره ی اگزیستانسیالیسم از این دست بودند.

همچنین ساد برای صاحبنظرانی چون فروید که کانون توجهشان پدیده ی سـکـس بوده است همواره در نقش یک منبع و الهام بخش ظاهر شده است.

سوررئالیستها او را تحسین کرده و آثار او را در زمره ی طلایه دار خود می پنداشتند و شایان ذکر است که “Guillaume Apollinaire” درباره ی ساد و تاثیراتش گفته است :”او آزادترین روحی است که هنوز باقی است”.

“پیرکازوسکی” در سال ۱۹۷۴در کتابی به نام “ساد همسایه ی من” فلسفه ی ساد را منادی نیهیلیسم و پوچگرایی می داند که نه تنها به ارزشهای مسیحیت اثر منفی داده بلکه مشی و راهبردی بر ماتریالیزم شده است. در همان سال “Max Horkheimer” و “Teodor Adorno “ در رساله ای تحت عنوان “دیالکتیک روشنگری” با برگزیدن عنوان ” ژولیت یا روشنگری و اخلاق” اینگونه افکار ساد را به نقد نشستند که رمان ژولیت او تجسم و تضمینی از فلسفه ی روشنگری و اخلاق است.

در نمونه ی مشابه ی دیگر “لاکان” در رساله ای تحت عنوان “Kant ave Sade” که در سال ۱۹۶۶ به رشته ی تحریر در آورد اینگونه اعلام داشت که مشی دوساد متمم و تکمله ای بر آن چیزهایی است که کانت قاعده وار و منسجم تر از ساد بیان داشته است.

در مقوله ی سیاست و فلسفه ی سیاست، “William E.connolly” در سال ۱۹۸۸ در بررسی کتاب “فلسفه در اتاق خواب- اثر ساد”، چنین بیان می کند که این کتاب استدلال و احتیاج فلاسفه ی سیاسی ای همچون Rousseau و هابس بوده است که تلاش کرده اند با تطبیق غریزه و خرد و فضیلت به زیرساختهای یک جامعه ی آرمانی دست یابند.

در میان فمنیستها نیز میتوان از “Susan sondag” و “Angela Carter” نام برد که با سانسور و رد عقاید ساد مخالف بودند و عقیده داشتند ساد یک پرنوگرفیست مفهومگرا بوده که در رابطه ی جـنسی فضایی را برای زنان خلق کرده است.

همچنین اگر به دنبال ردپای ساد در بین دعواهای ادبی میان ناقدان و نویسندگان باشید مواردی همچون مورد “Susan Bright” و “Andrea Dworkin” بر خواهید خورد که سوزان برایت در جایگاه ناقد دورکین را متهم به تقلید از آثار دوساد نموده و در رابطه با رمان “یخ و آتش- Ice & Fire” خطاب به دورکین گفته است :” تو تنها یک بازگویی مدرن از رمان ژولیت دوساد ارائه کرده ای”.

بازخورد فرهنگی

برداشتها و تعابیر فرهنگی بیشماری از آثار دوساد در فرهنگ عامه وجود دارد، همچون همنامی ها و برداشتهای روانشناسانه و اثزاتی که در خرده فرهنگها داشته است، همچون عبارت سادیسم که در این عبارت نام ساد برآوردی از یک بیحرمتی و انحراف جنسی تلقی شده است، و از شخصیت و تفکرات ساد هرزگی و آزادی بی قید را مد نظر دارد. اما در فرهنگ مدرن آثار ساد چنان می نماید که به طور همزمان تلفیقی است از آنالیزی استادانه از قدرت و سرمایه با ادبیات عاشقانه.

گفتارهای جنسـی بی پرده ی ساد مدیوم و میانجی و یا به عبارت دیگر درسگفتاری برای جامعه ی ریاکار و معیوبش بود که بسیار ممتاز به آن مرحله دست یافته است تا جایی که منجر به خشن ترین واکنش ها از جانب دولتمردان زمان خود شده است و به عبارتی امروزه او را سمبل و شاخص مبارزه با سانسور به حساب می آورند. ساد با به کارگرفتن پورنوگرافی بی پرده ” تابوشکنی ” بزرگی را در جامعه به چالش کشید اما محرکی بود برای آزادی بیان دیگر هنرمندان در نوع هنری خود. هنر دوساد تا به امروز زنده مانده آنهم به واسطه ی حمایت هنرمندان و روشنفکرانی که در انتهای قرن بیستم به حقیقت پیوستن فلسفه ی اصالت فرد “Indivitualism” را آنهم به شکلی افراطی شاهد بودند و این همان تعبیری بود که ساد از اقتصاد و آزادی ارائه می نمود.

زندگی، آثار، تفکرات و شخصیت ساد بارها دستمایه ی خلق آثار هنری قرارگرفته که طبقه بندی جامعی از فیلم، نمایش، رمان، پـورنوگرافی یا آثار عاشقانه را شامل میشود. به طور مثل پیترویز آثاری را که ساد به همراهی هم بندی هایش در تیمارستان به روی صحنه برده بود دیگر بار به روی صحنه برد. همچنین بخش از آثار و رمانهای ساد دستمایه ی سینماگران بزرگ و معروفی همچون لوئیز بونوئل، پازولینی،فیلیپ کافمن و… قرار گرفته است. که در این بین شاخص اقتباسهای سینمایی از آثارش فیلم “۱۲۰ روز در سودوم ” اثر پازولینی است. همچنین کافمن در فیل قلمهای پر”Quills” برشی از زندگی ساد را به تصویر کشید که چندان قابل توجه نبوده و بیش از آنکه به اندیشه ها و تفکرات او بپردازد به عادات جنسی و شخصی اش پرداخته است.

Detail of Les 120 Journées de Sodomemanuscript

آنچه که باید از ساد گفت و در این جستار آمد قطره ای از دریا بود که به دلیل عدم دسترسی یه متن فارسی آثارش بیش از آن مقدور نبود و بدون هیچگونه غرض ورزی و خلط عقیده تنها سعی کردم با حفظ امانت آنچه که در رابطه با ساد(اعم از مخالف و موافق) بیان نمایم. در پایان اگر بخواهم نظر خود را در رابطه با ساد بیان کنم، باید اعتراف کنم سخت ترین نوع نظر دادن است. چراکه ساد مردی بود رها از هر قید و بندی نه با مذهب، نه اخلاق، نه با قانون و عرف میانه ای نداشت و تنها پیرو اصالت غریزه اش آنهم به شنیع ترین شکل بوده است، اما اگر این بخش از شخصیت خصوصی اش را در نظر نگیرم با تعجب شاهد آنم که او مردی است که زمانی که قلم و کاغذش را در تیمارستان چارنتون توقیف کردند با خون خود بر پارچه ها و لباسهایش می نوشت! تفکر و ایدئولوژی اش نه تنها ثروت، خانواده و محبوبیت را از او گرفت بلکه نیمی از عمر او را در زندان به زنجیر کشید! او مردی بود که فریادش در زندان باسیل شعله های انقلاب فرانسه را چند برابر نمود، ساد کسی که منادی پوچگرایی، ماتریالیزم و ایندویجوالیسم نام گرفته است ساد با نواقصش طلایه دار سوررئالیسم نام گرفته و در عین حال از او به عنوان مبنای اصلی فلسفه ی اخلاق در عصر جدید نام می برند.

کتابشناسی ساد:

۱-Dialogue between a priest & dying man

۲-The 120 days of Sodom

۳-les infortues de la vertu

۴-Eugine de franv

۵-Justine

۶-The cont oxtiern

۷- philosophy in the bedroom

۸-Juliette

۹-Contes et fabliaux

۱۰-Les Crimes de l’amour

The first page of Sade’s Justine, one of the works for which he was imprisoned

سالو یا ۱۲۰ روز در سودوم

سالو یا ۱۲۰ روز در سودوم (به ایتالیایی: Salò o le 120 giornate di Sodoma) فیلمی به کارگردانی پیر پائولو پازولینی، کارگردان ایتالیایی، محصول ۱۹۷۵ است. فیلم بر اساس کتاب ۱۲۰ روز در سودوم نوشتهٔ مارکی دوساد ساخته شده‌است. فیلم به علت خشونت سادیسمی عریان و گرافیکی‌اش از زمان انتشار تا به حال جنجالی بوده‌است. در برخی کشورها نیز این فیلم همچنان ممنوع است.

این فیلم توسط بسیاری از منتقدان و تاریخ‌شناسان سینما مورد تحسین قرار گرفته و به انتخاب انجمن منتقدان فیلم شیکاگو شصت و پنجمین فیلم ترسناک تاریخ نام گرفت.

پازولینی سه هفته پس از انتشار این فیلم به قتل رسید. برخی قتل او را سیاسی و مربوط به این فیلم می‌دانند چرا که به اعتقاد پازولینی، «سادیسم، از رهگذر فاشیسم به سرمایه‌داری جدید منتهی می‌شود.»

ساختار فیلم

در ساختار سالو، پازولینی حلقه‌های جهنم را آن گونه که در دوزخ دانته به تفصیل تبیین شده، تحلیل می‌کند. به همین دلیل از این فیلم با نام دوزخ منتظر (ANTINFERNO)، یا اتاق انتظار جهنم نیز یاد می‌شود.

به هنگامی که به ویلا وارد می‌شوند، حلقهٔ عصبیت (circle of obsessions) یا مانیا آغاز می‌شود. حلقه، تحت استیلای بازگویی تفصیلی یا مبسوط تجربیات جنسی منحرف است که با اپیزودهای خشن، اختلال جنسی نشان‌گذاری می‌شود و استیلا توسط منحرفان که بر بالین پسران و دختران جوان حاضرند تضمین می‌شود. حلقه بعدی حلقه پلشتی (circle of shit) است. این حلقه با تصاویری از خود مدفوع خواری (coprophagy) جلوه‌گر می‌شود. فیلم با حلقه خون (circle of blood) تمام می‌شود که با تصاویری از شکنجه و مرگ همراه است. هر کدام از این حلقه‌ها را فاحشه‌ای جذاب معرفی می‌کند که زندگیش را صرف خدمت به تمایلات بنیادین هوس‌رانان کرده‌است.

داستان فیلم

فیلم در ایالتی اشغال‌شده در قسمت آلمانی ایتالیا در سال ۱۹۴۴ می‌گذرد. فیلم به تقلید از کمدی الهی دانته به چهار بخش ورودی جهنم، محفل هوس، محفل مدفوع و محفل خون تقسیم شده‌است.

چهار مرد اصلی ماجرا به ترتیب دوک، اسقف، عالی‌جناب و رئیس‌جمهور خوانده می‌شوند. آن‌ها در ابتدا موافقت می‌کنند که با دختران همدیگر ازدواج کنند. آن‌ها با کمک افراد خود ۸ دختر و پسر جوان را می‌دزدند و به منطقهٔ مارزابوتو می‌برند. در آنجا آن‌ها بوسیله این دختران و پسران جوان و با کمک ۴ روسپی کهنه‌کار به اعمال شنیع با آن‌ها می‌پردازند و خود را ارضا می‌کنند.

Antinferno[]

In 1944 in the Republic of Salò, the Fascist-occupied portion of Italy, four wealthy men of power, the Duke, the Bishop, the Magistrate and the President, agree to marry each other’s daughters as the first step in a debauched ritual. They rule that when they get to the mansion their daughters must be completely naked at all times. They recruit four teenage boys to act as guards (dressed with uniforms of Decima Flottiglia MAS) and four young soldiers (called “studs”, “cockmongers”, or “fuckers”), who are chosen because of their large penises. They then kidnap nine young men and nine young women and take them to a palace near Marzabotto.

Circle of Manias / Girone delle Manie

Accompanying the libertines at the palace are four middle-aged prostitutes, also collaborators, whose job it is to orchestrate debauched interludes for the men, who sadistically exploit their victims. During the many days at the palace, the four men devise increasingly abhorrent tortures and humiliations for their own pleasure. During breakfast, the daughters enter the dining hall naked to serve food. One of the studs trips and rapes a daughter in front of the crowd, which laughs at her cries of pain. Intrigued, the President moons several slaves before prompting the stud to perform anal sex on him and the Duke sings ‘Sul Ponte di perati’. Signora Vaccari uses a mannequin to demonstrate to the young men and women how to properly masturbate a penis and one of the girls tries to escape, only to have her throat cut. Signora Vaccari continues with her story. Two victims, Sergio and Renata, are forced to marry. The ceremony is interrupted when the Duke fondles several victims and prostitutes. At the end, Sergio and Renata are forced to fondle each other and the men rape them to stop them from having sex with each other. During this, the Magistrate engages with the Duke in three-way intercourse.

Another day, the victims are forced to act like dogs. When one of the victims, Lamberto, refuses, the Magistrate whips him and tortures the President’s daughter by tricking her into eating food containing nails.

Circle of Shit / Girone della Merda

Signora Maggi relates her troubled childhood and her coprophilia. As she tells her story, the President notices that one of the studs has an erection and fondles him; another stud uses a female victim’s hand to masturbate himself. She also explains how she killed her mother over a dispute about her prostitution and Renata cries, remembering the murder of her own mother. The Duke, sexually excited at the sound of her cries, begins verbally abusing her. The Duke orders the guards and studs to undress her. During this, she begs God for death and the Duke punishes her by defecating on the floor and forcing her to eat his feces with a spoon. The President leaves to masturbate. Later, the other victims are presented with a meal of human feces. During a search for the victim with the most beautiful buttocks, Franco is picked and promised death in the future.

Circle of Blood / Girone del Sangue

Later, there is a Black Mass-like wedding between the studs and the men of power. The men angrily order the children to laugh, but they are too grief-stricken to do so. The Pianist and Signora Vaccari tell jokes to make the victims laugh. The wedding ceremony ensues with each man of power exchanging rings with a stud. After the wedding, the Bishop consummates the marriage and receives anal sex from his stud. The Bishop then leaves to examine the captives in their rooms, where they start systematically betraying each other: Claudio reveals that Graziella is hiding a photograph, Graziella reveals that Eva and Antiniska are having a secret sexual affair and Ezio, a collaborator and the black servant girl are shot dead after being found having sex, but not before Ezio makes a defiant Socialist salute. Victim Umberto Chessari is appointed to replace Ezio.

Toward the end, the remaining victims are called out to determine which of them will be punished. Graziella is spared due to her betrayal of Eva and Rino is spared due to his submissive relationship with the Duke. Those who are called are given a blue ribbon and sentenced to a painful death, while those who haven’t been called, as long as they kept collaborating with the libertines, can hope to return home. The victims huddle together and cry and pray in the bathroom. They are then taken outside and raped, tortured and murdered through methods such as branding, hanging, scalping, burning and having their tongues and eyes cut out, as each libertine takes his turn to watch as a voyeur. The soldiers shake hands and bid each other farewell. The Pianist, looking out an open window, suddenly realises with horror what atrocities are being committed, and climbing out, throws herself to her death.

The sombre music during the final sequences is “Veris Leta Facies”, by German composer Carl Orff, using text from the Carmina Burana

The film’s final shot is of two young soldiers, who had witnessed and collaborated in all the atrocities, dancing a simple waltz together; one asks the name of the other’s girlfriend back at home.

انجیلی بودم که نامم را متی گذاشته بودند

ناما جعفری: انجیلی بودم که نامم را متی گذاشته بودند/ تو فکر می‌کردی، هر شب در اوستیا در نزدیکی رم، به جنده پسری روسپی به نام جوزپه پلوسی تجاوز می‌کردم/ تو فکر می‌کردی، تمام آب کیرم را روی کمرش به همراه یادداشت‌هایی برای پرنده‌های بزرگ و پرنده‌های کوچک، جا می‌گذاشتم/ تو فکر می‌کردی، وقتی او را میان گل‌های کاغذی رها می‌کردم/ انگار در هند بودم و کنار گوشش، حکایت‌های کانت‌بوری را نجوا می‌کردم/ تو اما نمی‌دانستی در هفتم می ۱۹۷۵ توسط سه نفر با لهجه‌ی جنوبی که کمونیست‌های کثیفی بودند، به قتل خواهم رسید.

فقط چهارده سالم بود که فیلم ( سالو یا ۱۲۰ روز در سودوم ) را دیدم، انگار زمانش بود و باید برای شناخت پیرپائولو پازولینی وقت می‌گذاشتم. “سالو” آخرین فیلمی است که ” پیر پائولو پازولینی” می‌سازد. پازولینی فیلمنامه آن را بر اساس ۱۲۰ روز در سودوم نوشتهٔ مارکی دو ساد و با همکاری سرجیو چیتی، همراه با نقل‌قول‌های اضافه‌شده از رولان بارت از «ساد/فوریه/لویالا» و پیر کلوزوسکی،کتاب «Sade mon prochain» می‌نویسد که بیانیه‌ای است علیه فساد اخلاقی فاشیسم جهانی.
Pier Paolo Pasolini & Maria Callas in Napoli, September 1970

pier paolo pasolini فیلم ساز مطرح سینمای ایتالیا،سال 1922 متولدمی شود. 1961 با فیلم the Scrounger وارد سینما و به سرعت یکی از مطرح ترین فیلم سازان آن روزگار خود.دوستی نزدیک با” فدریکو فلینی” فیلم ساز دیگر آن روزگار ایتالیا محسوب می شد تا آنجا دوست که حتی آنها یک فیلم مشترک با نویسندگی پازولینی و کارگردانی فلینی به نام “Night of Cabiria ” دارند که یکی از بهترین فیلم های سینمای ایتالیا و فلینی محسوب می شود.
“پازولینی” آرام آرام سبک فیلم سازی منحصر به فردی را برای خود به وجود آورد او سال ها با فیلم های خود مخالفان خود را می افزود و روز به روز تعدادی که به تیغ انتقاد تند “پازولینی” در فیلم های او گرفتار می شدند بیشتر می شوند و از گونه های مختلف از کلیسا تا مردم عادی از تیغ تیز انتقاد او در امان نبودند، او موضوع فیلم های خود را در بتن جامعه می یافت و از آن داستانی برجسته می ساخت او برای این گونه تفکر فیلم سازی خود بارها و بارها تهدید به مرگ شد اما هرگز پا پس نکشید او در سال 1975 برای همین افکار اش به طرز فجیعی به قتل رسید او همچنان یکی از بهترین های سینمای جهان است و هرگز نمی توان نام سینمای برجسته جهان را آورد و نام او را نادیده گرفت.


از فیلم های برجسته و شاخص “پازولینی” میتوان به موارد زیادی اشاره کرد از جمله:

Mamma Roma  1962
The Gospel According To St. Matthew  1964
Edipo Re  1967
Pigpen  1969
Medea  1969
The Decameron  1971
The Canterbury Tales  1972
Arabian Nights  1974
Salo 1975
http://www.misteriditalia.it/altri-misteri/pasolini/foto.jpg

“پازولینی” بخشی از فیلم ” شب های عربی” را در ایران ساخته است  1974، از مناطق کویری ایران و استفاده خوب از معماری آن .پازولینی با جسارت بسیار نقاط تاریک انسان و مذهب را به تصویر می کشید او هرگز از برهنه نشان دادن انسان نه هراسید اما نه برای جلب تماشاچی بلکه برای نشان دادن واقعیت آن هم واقعیتی که گاه تماشاچی را دور می کند.او هرگز از انتقاد نسبت به روحانیت وکلیسا وحشت نداشت در فیلم های او گاه دین ستیزی غریبی مشاهده می شود و می توان آگاهی دادن و کمک کردن به انسان را برای فرار از محدود کرد خود توسط دین را در کارهای او مشاهده کرد او اعتقاد غریبی به آزادی انسان دارد که بارها و بارها آن را در فیلم های خود نشان داده است و هر گونه محدودیتی را به هر نامی برای انسان نمی پذیرد.
“پیر پائولو پازولینی” فیلم سازی که من به شدت فیلم های او را پیشنهاد میکنم که دوست داران سینما ببیند.