ادبیات داستانی رستاخیزی و پسارستاخیزی

ادبیات داستانی رستاخیزی و پَسا-رَستاخیزی نام زیرگونه‌ای از ژانر علمی-تخیلی است که به‌طور خاص به ماجراهای پیش آمده در فضای پس از فاجعه‌ای بزرگ می‌پردازد. در این زیرگونه اکثراً انسانیت نابود شده و جز اندکی از آن باقی نمانده و نجات‌یافتگان با تبعات فاجعه در گیر هستند.

این زیرگونه از دورهٔ پس از جنگ جهانی دوم یعنی زمانی که امکان نابودی جهانی به‌وسیله جنگ‌افزار هسته‌ای به عرصهٔ بحث همگانی وارد شد محبوبیت یافت. با این حال ردّ رمان‌های پسارستاخیزی را می‌توان دست کم از اوایل سدهٔ نوزدهم یعنی زمانی که مری شلی رمان آخرین فرد را منتشر کرد یافت. افزون بر این گونهٔ پسارستاخیزی در متون خود همواره از مایه‌های بسیار کهن در ادبیات جهان که دیرینگی آن‌ها گاه تا هزاران سال می‌رسد بهره می‌گیرد.

علمی-تخیلی نرم یکی از زیرسبکهای ژانر علمی-تخیلی است. این سبک به جای پرداختن به مسایل علمی و فنی و جزئیات و ریزه‌کاریهای فناوری به شخصیتهای انسانی، روابط آن‌ها و احساسات فی‌مابین می‌پردازد. علاوه بر این این سبک معمولاً به مسایلی می‌پردازد که از دید دانش کنونی غیرممکن هستند (مثلاً تله‌پاتی).

اصطلاح علمی-تخیلی نرم در برابر علمی-تخیلی سخت برگزیده شده‌است، علاوه بر این در این سبک معمولاً به بخش‌های نرمتر دانش مثل فلسفه، روانشناسی، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی پرداخته می‌شود.

با توجه به ماهیت دانشهایی که در این ژانر در نظر گرفته می‌شوند، برخلاف ژانر مقابلش یعنی علمی-تخیلی سخت، این ژانر محدودهٔ روشنی ندارد. یعنی به راحتی ممکن است در مرزهای تعریف علمی-تخیلی بگنجد. یکی از بهترین مثالهایی که برای چنین ابهامی آورد مبحث بزرگراهدر جامعهٔ طرفداران علمی-تخیلی فارسی زبان است. موضوع این بحث علمی-تخیلی بودن یا نبودن داستان بزرگراه اثر ری بردبری است. این اختلاف از این سؤال نشات می‌گیرد که آیا این اثر علمی-تخیلی است یا خیر و بحث‌هایی چند ساله به دنبال این سؤال آمده‌اند.

مجموعه داستان‌های بنیاد اثر آیزاک آسیموف را می‌توان تاحدی متعلق به این سبک شمرد. این مجموعه داستان‌ها به آثار جامعه شناختی فروپاشی یک امپراتوری فراسیاره‌ای می‌پردازند. آسیموف در این مجموعه خیلی به شرح فناوریهای استفاده شده در داستان نمی‌پردازد بلکه به گفتهٔ خودش کل داستان‌ها چیزی بیش از یک مجموعه گفتگو و برخوردهای انسانی نیستند. دانش خیالی روان-تاریخ که داستان حول آن می‌چرخد فقط به‌طور مختصر بررسی می‌شود و غیر از آن فقط به تأثیر آن پرداخته می‌شود.

ری بردبری یکی از نویسندگانی است که آثارش به راحتی در این ژانر دسته بندی می‌شوند.

کلید. نواحی شهوت‌خیز مناطقی از بدن

کلید (ایتالیایی: La chiave) یک فیلم اِروتیکِ به کارگردانی تینتو براس است که در سال ۱۹۸۳ منتشر شد.

آهنگ‌ساز این فیلم انیو موریکونه است.

نواحی شهوت‌خیز مناطقی از بدن انسان می‌باشد که دارای حساسیت بالایی بوده و نوازش این مناطق ممکن است به خیال پردازی جنسی، برانگیختگی جنسی و اوج لذت جنسی منجر شود.

تمام انسان‌ها این مناطق جنسی را در بدن خود دارند هر چند ممکن است شدت حساسیت این مناطق از فردی به فرد دیگر متغیر باشد. نوازش این مناطق ممکن است به انگیختگی ملایم، متوسط یا شدید شود.

مناطق جنسی می‌توانند با نوع انگیختگی طبقه‌بندی شوند. بیشتر مردم به هنگام لمس پلک‌ها، ابروها، شانه‌ها، بازوان، دست‌ها، و موها تحریک می‌شوند. در انسان از نقاط خیلی حساس شهوانی نقطه جی نام دارد که در زنان کلیتوریس در واژن است و در مردان درون مقعد جای دارد که با تحریک این نقطه می‌توان به اوج لذت جنسی دست‌یافت.

Desesperado después de veinte años de matrimonio por su incapacidad para despertar a su bella pero inhibida esposa Teresa, el maestro de arte retirado Nino Rolfe registra su amor por ella y su frustración en un diario que él guarda en su escritorio, dejando la llave para que ella lo encuentre. Cuando ella se desmaya después de una fiesta, él la desnuda y el prometido de su hija, Laszlo, le administra una inyección. Laszlo, que subrepticiamente la acariciaba, también se llena de deseo por Teresa y comienza una ardiente aventura con ella.