در وین هنرمند فمنیست والی اكسپورت Valie Export مردی را، در حالی كه قلاده به گردن دارد، مثل یك سگ از عرض خیابانی در مركز شهر عبور میدهد…
والی اکسپورت هنرمند فمنیست اتریشی متولد 17 می 1940 است او در زمینه عکس ، چیدمان ، پرفورمنس ، ویدئو ، مجسمه و نشریات کار می کند. هم اکنون در وین به زندگی و کار مشغول است.
از اوائل دهه 1970 هنگامی که ویدئو به مثابه رسانه ای جدید ظاهر شد، هنرمندان زن به سرعت از آن استفاده کردند و آن را تبدیل به اولین رسانه ای ساختند که مردان و زنان دسترسی یکسانی به آن داشتند. فمینیست ها به ویژه از ویدئو به عنوان محملی برای کاویدن موضوعاتی مرتبط با بدن، تجربه ها و هویت شان بهره بردند. ثبت سرراست و صادقانه ی اجرا توسط هنرمند (معمولا به صورت تنها) در برابر دوربینی که حرکتی نداشت، در خدمت کاوش در خواسته ها، استقلال و خویشتن قرار گرفت. یکی از بنیانگذاران این رسانه، والی اکسپورت است.
معمولا تم آثارش طیف وسیعی از تم ها را دربرمی گیرد؛ از شوخ طبعی و پارودی گرفته تا افشاگری های تند. والی از کوچکی دختری خود مختار و تابو شکن بود می توان این خصوصیت اش را به خوبی در آثارش دید.
آثار ش در مراکز بین المللی مانند ژرژ پمپیدو پاریس ، موزه تیت لندن ، رین سوفیا مادرید ، MOMA نیویورک ، دوسالانه ونیز ، مستند کاسل ، موزه آمستردام ، مرکز هنر معاصر PS1 نیویورک ، موزه هنر های شانگهای ، موزه متروپولیتن نیویورک ، سئول کره ؛ نمایش فیلم در فیلم های بین المللی و جشنواره های فیلم ، به عنوان مثال جشنواره بین المللی فیلم لندن ؛ Filmex لس آنجلس ؛ جشنواره بین المللی فیلم برلین و همچنین جشنوارههای فیلم در جشنواره کن ، مونترال ، ونکوور ، سان فرانسیسکو ، لوکارنو ، سیدنی ، نیویورک ، و غیرهارائه شده است.
تاریخِ یک پرفورمنس
در ادامه این پرفورمنسها درباره بدن زن و رهاسازی آن، والی اکسپورت، فمینیست رادیکال و یکی از معروفترین هنرمندان اجرا در سرآغاز این جریان هنری، پرفورمنس پرآوازه خود با نام «شلوارِ عمل: هراسِ تناسلی» را اجرا کرد. این پرفورمنس بهطور خاص استتیکی را معرفی میکند که در اعتراض عریان پاریس نیز بهشکلی دیگر با آن مواجه شدهایم. والی اکسپورت شلواری به پا کرد که قسمت پوشاننده آلت تناسلیاش را از آن بریده بود. با آن شلوار به یک سالن سینمای هنری وارد شد، در میان تماشاگران نشسته راه رفت بهگونهای که صورت تماشاگران همسطح با محل آلت تناسلی او بود، و در عکسی که بعدها برای مستندسازی پرفورمنس خود گرفت، یک مسلسل در دستهایش نگاه داشت.
اعتراض والی اکسپورت در پرفورمنس آشکار بود. نخست باید پرفورمنس او را در بستر محلی نقد نهادها به دست هنر معاصر در دهههای ۶۰ و ۷۰ قرار داد؛ جایی که هنرمندان مستقل شروع کردند به مبارزه با نهادهایی که کارکردشان قاببندی هنر و جذب نیروهای مازاد و آشوبناک در چهاردیواریهای گالریها و موزهها بود و پیونددادن آثار هنری به بازار رو به رشد هنر. کار اکسپورت در سالن سینمای هنری پیکان نقد خود را به سوی سینمایی میگرفت که به اصطلاح و در سطح محصول نهایی آوانگارد بود، اما مناسبات تولید خود را در نظر نمیگرفت؛ یعنی جایی را نادیده میگذاشت که بدنِ زن در آن به امر مبادلهپذیر بدل میشد، زنان برای ورود به حیطه آن باید فرآیندهای سوء استفاده و سرکوب را از سر میگذارندند، و گاه مناسباتی را در سطح تصاویر خود بازتولید میکرد که بر اساس آن زن کماکان ابژه نگاه خیره مردانه باقی میماند. بدین ترتیب، پرفورمنس او از این خلال و بهشکلی درونماندگار راه خود را به سوی نقدِ کاپیتالیسم هم میگشود، اما نه با شعار، حرف، بیانیه، زیرنویس یا «تولید محتوا»؛ بل دقیقاً از خلال فرمِ خود، از خلال کنشِ تنانه اکسپورت. پس اگر والی اکسپورت تکه پوشاننده آلت تناسلی را از شلوارِ عملاش بریده بود، تنها دست به کنشی فرمال یا سمبولیک نزده بود. او دقیقاً میخواست همین قسمت، همین شکل عرضه را «تحتاللفظی» به دور از هر سمبولیسمی به چالش بکشد. بنابراین، در پرفورمنس اکسپورت بدن وسیلهای برای بیانِ معنایی خارجی نیست، بلکه دقیقاً خود بدن است که در مقام مدیوم پروبلماتیک میشود و از دل این مسئلهزاسازی، با حیطههای دیگر پیوند میخورد.
خلاصه، در پرفورمنس اکسپورت باید چند نکته را در نظر گرفت: یک، قرارداشتن کنش در یک بسترِ خاص برای معنادار شدن؛ دو، پیوند خوردن پرفورمنس با جنبشهایی بیرون از خود، همچون جنبشِ نقد نهادها، جنبشِ فمینیستی، و بالاخره جنبش ضدسرمایهداری؛ سه، پرفورمنس در یک مکان عمومی خاص ــ سالن سینما ــ رخ داد و خودِ عناصر و مناسبات متجسد در آن مکانِ عمومی را به چالش کشید و از خلال این به چالش کشیدن، با قلمروزدایی از نخستین هدفِ اعتراضیاش، به بیرون از سینما، یعنی به مناسبات سرمایهدارانه کشیده میشد.
سالها بعد در ۲۰۰۶، مارینا آبراموویچ ــ یکی از پیشگامان جنبشِ هنر پرفورمنس ــ تصمیم به اجرای دوباره شش پرفورمنس دهه شصت و هفتاد میلادی گرفت و قطعه اکسپورت نیز یکی از آنها بود. اما اینبار آبراموویچ بعد از چهار دهه مبارزه زنان صحنه امن موزه هنرهای مدرن نیویورک (موما) را برگزید، مسلسلی در دست گرفت، شلواری با همان پارگی در قسمت آلت تناسلی بر تن کرد، و صرفاً چندین ساعت در موما ایستاد و ژست گرفت. پرفورمنسی که در اصل نقدِ نهاد هنری بود، در حصار دیوارهای یکی از اصلیترین نمایندههای نهاد هنر برگزار شد، هیچ پیوندی با هیچ جنبشی در بیرون خویش نیافت، و خلاصه تمام دلالتهای سیاسیاش را از کف داد.
اشتباه آبراموویچ و نیز ستایشگران این کار او اینجا بود: آنها بدنِ برهنه زن را پیشاپیش و بیواسطه دارای دلالتهای سیاسی میدانستند. اما در کاپیتالیسم متاخر، وقتی روی بیلبوردها، داخل سریالها، داخل بازیهای کامپیوتری، و در اکثریت فیلمها بدن زن به نمایش در میآید، در دورانی که بدنِ زن پیشاپیش به نفعِ سرمایه مصادره شده است، باید ابتدا آن را از خلال نوعی میانجی ــ و نه بیواسطه ــ پس گرفت و سپس آن را به سلاحی علیهِ سرمایه بدل ساخت. بدنِ برهنه تنها در بستری خاص و با به چالشکشیدن مناسباتی خاص به سلاح بدل میشود. اینجاست که اصلِ نقد مبارزهجویانه راهگشا میشود: مسئله این نیست که «چه» میگویی، مسئله بر سرِ «چیستی» نیست؛ مسئله این است که «چهچیزی» را «چهطور» میگویی، که این فرمِ گفتن چهطور کار میکند، و با چه چیزی اتصال برقرار میکند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.