| لیلی عزیزم! به جای نامه |
| ولادیمیر مایاکوفسکی |
| ترجمه شیرین میرزانژاد |
اتاق فصلی از دوزخ کروچونیخ* است.
هوا
با دود سیگار ذره ذره خالی شده است.
به یاد بیاور-
کنار پنجره،
برای نخستین بار،
سوزان،
با هیجانی لطیف دستانت را نوازش میکردم.
اکنون تو آنجا نشستهای،
با قلبی زرهپوش؛
و شاید یک روزِ دیگر،
از اینجا رانده شوم،
و در راهروی تاریک، دست لرزانم به آستین فرو نمیرود.
به بیرون میشتابم،
جان شوریدهام را به خیابان میاندازم
که از پا تا به سر از اندوه مجروح است.
نکن،
مگذار اینگونه باشد.
محبوبم،
عزیزم!
بهتر است که هماکنون وداع کنیم.
به هر حال،
عشق من باری سنگین است
بر شانههای تو
به هرکجا که بروی.
بگذار تمام رنجم را
در آخرین گلایهام
بگریم.
گاو نر خسته از یک روز عرقریزان
میتواند در آب فرو رود،
تا خنک و آسوده شود.
برای من دریایی نیست جز عشق تو
و با این حال
از آن در اشک هم برایم آسایشی نیست.
اگر فیلی خسته آرامشی بخواهد،
بر روی ماسههای داغ از درخشش خورشید میلمد
من خورشیدی جز عشق تو ندارم
اما نمیخواهم بدانم کجایی و چه کسی دستانت را نوازش میکند.
اگر شاعری چنان از تو آزرده باشد
که عشقش را با شهرت و پول تاخت بزند
برای من
در دنیا لذتی نیست
جز زنگ و درخشش نام عزیز تو.
هیچ طناب داری گره زده نخواهد شد،
از هیچ پلکانی نخواهم پرید.
و نه هیچ گلوله یا زهری جان مرا نخواهد گرفت.
هیچ قدرتی بر من غالب نیست
جز نگاه تو
که تیزتر از هر تیغی است.
فردا فراموش خواهی کرد
که این من بودم که تو را میستودم،
که جانی که با عشق شکوفا شده بود، سوخت.
صفحات کتابم به چرخش در خواهند آمد
به دور تو
به دست گردش روزهای بیهوده.
آیا برگهای خشکیدهی کلماتم
میتوانند تو را دمی بازدارند
تا نفسی تازه کنی؟
آه،
دستکم برای واپسین بار لطف کن و بگذار مسیر گامهای رهسپارت را فرش کنم!
*آلکسی کروچونیخ، یکی از رادیکالترین شاعران فوتوریست روس ۱۸۸۶ – ۱۹۶۸
| عکس: لیلی بریک و ولادیمیر مایاکوفسکی |
دریافت کتاب | ولادیمیر مایاکوفسکی، زندگی و کار ،ترجمۀ م. کاشیگر |
دریافت کتاب | ابر شلوارپوش، ولادیمیر مایاکوفسکی، ترجمۀ مدیا کاشیگر |
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.